کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأملات / ۸ اول‌شخص منزه، اول‌شخص دپرس

۱۴ شهریور ۱۳۹۴

با این اوضاع و احوالی که پیش می‌رود، اگر یک زمانی قرار شود بر مبنای آن‌چه این روزها در ادبیات داستانی ایران خلق، نوشته و تولید می‌شود، کتابی درباره عناصر داستان نوشته شود، در فصل «زاویه‌دید» در بخش «زاویه‌دید اول‌شخص» لازم خواهد بود در کنار مدخل‌های آشنایی چون «تک‌گویی بیرونی»، «تک‌گویی درونی»، «جریان سیال ذهن» و «تک‌گویی نمایشی»، مدخل‌های جدیدی چون «اول‌شخص منزه» و «اول‌شخص دپرس» هم قرار بگیرند؛ هرچه باشد عناصر داستان -در ذات خودشان- در دل ادبیاتِ خلق، نوشته و تولیدشده شکل می‌گیرند و بعد از آن توسط کارشناسان و منتقدان استخراج، مدون، دسته‌بندی و قابل‌آموزش می‌شوند. و خیلی پیچیده نیست کشف این ماجرا که ادبیات داستانی این روزهای ما پر است از راوی‌های اول‌شخصی که یا مثل قدیس‌ها از هر عیب و ایرادی منزه‌اند، یا کماکان مشغول تقلید از راوی بوف کور و درگیر افسردگی و اندوهی بی‌پایان.
راوی‌های اول‌شخص منزه داستان‌های معاصر فارسی هرگز دروغ نمی‌گویند، هیچ‌وقت غیبت نمی‌کنند، بی‌وفایی -حتی در خواب هم- در مرام‌شان جایی ندارد، در دشوارترین شرایط هم دچار تردید و بی‌ایمانی نمی‌شوند، همیشه -کوزت‌وار- سنگ زیرین آسیا هستند و حتی در سخت‌ترین وضعیت و موقعیت‌ها خیال‌های بد به سرشان نمی‌زند. در یک کلام آدم‌هایی هستند گوگولی و -به قول فرنگ‌رفته‌ها- نایس؛ شمایل فرشتگان روی زمین (همان چیزی که در تشویق‌های دوران مدرسه توی ذهن و بر زبان نویسنده‌های‌شان جاری شده). این راوی‌ها آشکارا تحت تأثیر محافظه‌کاری نویسنده‌های‌شان قرار دارند و نگران این هستند که مبادا مرتکب خطایی شوند و خواننده‌شان (بخوانید جامعه) خطاهای آن‌ها را به نویسنده‌شان ربط دهد. این ملاحظه‌کاری آن‌ها را تبدیل به موجوداتی اخته و کاریکاتورهایی از فضیلت مطلق می‌کند که هیچ‌جوره برای انسان شهری معاصر -که کم‌کمک نسبی‌گرایی دارد برایش شکلی غریزی پیدا می‌کند- قابل پذیرش نیست. خالقان چنین راوی‌هایی موقعیتی دوگانه دارند، توأمان هم جلادند، هم قربانی؛ جلاد ایده‌های‌شان و قربانی راوی‌های‌شان. ‌
راوی‌های اول‌شخص دپرس پشتی خمیده دارند؛ خوب که نگاه کنی می‌بینی راوی بوف کور مثل آن دو مار شانه‌های ضحاک چنبره زده روی گرده‌شان و البته بر خلاف آن‌ها غذایش مغز جوانان شهر نیست، ایده‌های نویسنده‌شان است. این راوی‌ها بیشترک سزاوار دلسوزی‌اند. طفلکی‌ها از سویی -همان‌طور که پیشتر گفتم- زیر سایه سنگین راوی بوف کورند، از سویی متأثر از تاریخ معاصری که ناکامی‌هایش همیشه به کامیابی‌هایش چربیده و از سویی دیگر وام‌دار جریان‌های روشنفکری‌ای که ناکامی‌های بیرونی و عینی را در «ادبیات اندوه» درونی و ذهنی کرده. این تثلیث نه چندان خوشایند، آن‌ها را به ورطه‌ای کشانده که خیال می‌کنند هرچه بیشتر خمیده و خموده شوند و هرچه بیشتر مأیوس و افسرده، دارند خدمت بزرگ‌تری به نویسنده‌شان و به طریق اولی به جریان‌های روشنفکری ایران می‌کنند. این راوی‌ها از نظر زمانی و در مقیاس جهانی در همان حد و حدود جنگ جهانی دوم مانده‌اند و با جریان‌های ادبی پس از جنگ به‌کلی بیگانه‌اند. خالقان چنین راوی‌هایی -برخلاف قبلی‌ها- موقعیت دوگانه ندارند، صرفاً جلادند؛ هم جلاد ایده‌های‌شان و هم جلاد راوی‌های‌شان.

گروه‌ها: تأملات

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد