کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأملی بر مقولة «داستان واقع‌گرای اجتماعی» با تمرکز روی دو داستان بلند «در محاق» و «گذشته‌ای هست که نمی‌گذرد» سلام کتاب – ۲۱ (شریعتی هم شیک‌پوش بود)

۲۲ مرداد ۱۳۹۰

 

  1. پیدایش رمان به شکل امروزی‌اش به قرن شانزدهم میلادی برمی‌گردد. در آن زمان سروانتس (۱۶۱۶-۱۵۴۷)، نویسندة اسپانیایی خالق دون‌کیشوت، برای اولین‌بار این واژه را در معنای امروزی‌اش به کار برد. قرن شانزدهم همان زمانی است که می‌شود گفت دیگر جنبش رنسانس تمام مرزهای اروپایی را درنوردیده و نویدبخش شکل‌گیری جامعة مدرن بود. بی‌تردید این جنبش تأثیر مهمی در شکل‌گیری انواع جدید فعالیت خلاقة هنری و از جمله رمان به‌عنوان یک نوع ادبی داشته است. از سوی دیگر جامعة مدرن، که یکی دیگر از محصولات خردورزی جدید و متأثر از جنبش رنسانس بود، جامعة طبقة متوسط محسوب می‌شد. این دو فراوردة جامعة مدرن یعنی طبقة متوسط و رمان، از همان زمان چنان با یکدیگر هم‌نشین شدند که بسیاری از نویسنده‌ها و نظریه‌پردازها اساساً رمان را پدیده‌ای متعلق به طبقة متوسط می‌دانند. حضور این طبقه که بدنة اصلی جامعة مدرن را شکل می‌دهد، ژانر ویژه‌ای را در رمان پدید آورده که آن را رمان یا «داستان واقع‌گرای اجتماعی» می‌نامند. این گونة ادبی در فضایی واقع‌گرایانه کوشش می‌کند تا مسایل، مشکلات و ویژگی‌های زندگی طبقة متوسط در جامعة مدرن را تجزیه‌وتحلیل کند. در صدساله‌ای که از عمر ادبیات مدرن در ایران می‌گذرد، «داستان واقع‌گرای اجتماعی» همواره در میان نویسنده‌های ایرانی محبوبیت بالایی داشته است. برای این امر دو دلیل را می‌توان برشمرد. یکی این‌که اساساً جریان‌های مدرنیستی در ایران از همان ابتدا با جریان‌های اجتماعی گره خورده بودند -نمونة بارزی از این همزیستی را در جنبش مشروطه و انقلاب متأثر از آن می‌توان جست- و دیگر این‌که در سال‌های زیادی از دهه‌های سی و چهل و پنجاه، بسیاری از نویسنده‌های ایرانی -یا دست‌کم بسیاری از نویسنده‌های شاخص‌تر ایرانی- تمایلات و تعلقات سیاسی چپ داشتند که این باعث می‌شد جامعه و طبقة متوسط شهری را در کانون تمرکز آثار خود قرار دهند. این گونة ادبی هنوز هم در میان نویسنده‌ها محبوب است با این تفاوت که در دورة اخیر توجه نویسنده‌ها به مسایل اجتماعی، آن کارکرد آرمانگرایانة سال‌های پیش را از دست داده و معمولاً از زاویه‌دیدی شخصی مورد توجه قرار می‌گیرد.
  2. سهیلا بسکی از آن‌دست آدم‌هایی است که در دو زمینة کم‌وبیش دور از یکدیگر فعالیت می‌کنند و در هر دو زمینه موفقند. اهالی جامعة معماری و شهرسازی ایران او را خوب می‌شناسند. او مدیرمسئول مجلة «معمار» است؛ مجله‌ای که انتشارش از سال ۱۳۷۷ شروع شده و سبک‌وسیاقش، که مانند هر کار پویای دیگری نقدهایی هم به آن وارد است، در اوایل دهة هشتاد تأثیر شگرفی بر انتشار مجله‌های تخصصی معماری گذاشته است. پس از انتشار نخستین شماره‌های «معمار»، از یک‌سو مجله‌های جدید -که موفقیت آن را دیده بودند- پا به عرصة وجود گذاشتند و از سوی دیگر مجله‌های قدیمی‌تر هم دریافتند که اگر بخواهند با «معمار» رقابت کنند، باید شکل‌وشمایلشان را اصلاح و به نمونه‌های جهانی منابع مکتوب معماری نزدیک‌تر کنند. اهالی ادبیات هم بسکی را خوب می‌شناسند. او تاکنون چند رمان و مجموعه‌داستان منتشر کرده که از جملة آن‌ها می‌توان مجموعه‌داستان «پارة کوچک» (انشارات آگاه – ۱۳۸۱) را نام برد که برندة جایزة گلشیری هم شده است. پیشنهاد این هفتة «سلام کتاب» آخرین اثر چاپ‌شدة بسکی در ایران است: «در محاق». این کتاب شامل دو داستان بلند است به نام‌های «در محاق» و «گذشته‌ای هست که نمی‌گذرد»، که انتشارات نیلوفر در زمستان سال ۱۳۸۸ منتشرش کرده است. هر دو داستان این مجموعه را می‌توان در زیر عنوان «داستان واقع‌گرای اجتماعی» قرار داد. روایت بسکی از دنیای پیرامونش و رویدادهایی که در آن جریان دارند، همراه با نگاهی اجتماعی است که اوضاع و احوال گذشته و حال را بررسی می‌کند و به بوتة نقد می‌گذارد. بسکی در این دو داستان -علی‌رغم توجه به مسایل اجتماعی- نه به ورطة شعارزدگی می‌افتد و نه در دام ژورنالیسم. او از زاویه‌دید شخصیت‌های اصلی داستان‌ها -که یکی سوم‌شخص روایت می‌شود و دیگری اول‌شخص- به نظارة جامعه و مردم می‌نشیند و همین نگاه شخصی به کارش تشخص می‌دهد. شخصیت‌های اصلی هر دو داستان، زن‌هایی هستند که یکی به بهانة نو کردن دفترچة تلفن و دیگری به بهانة ورق زدن آلبوم عکس‌های قدیمی، شروع می‌کنند به مرور گذشته‌های دورونزدیک و حال. یکی بیشتر به مرور روابطش با مردان می‌پردازد و دیگری به مرور گذشتة خانواده‌اش؛ خانواده‌ای که بیشتر اعضایش دلبستگی‌های سیاسی داشته‌اند. «در محاق» کتاب خوش‌خوانی است و با نثری روان و ساده، ذهنیات آدم‌هایی را به تصویر می‌کشد که ممکن است هرکدام از خواننده‌هایش یکی از همان‌ها باشند.
  3. بی‌ارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: در شهر پراگ، پایتخت زیبا و رؤیایی جمهوری چک، موزه‌ای هست به نام «موزة فرانتس کافکا». این موزه شامل ساختمان نمایشگاه اصلی، رستوران، کافه و فروشگاه است که درحقیقت چند ساختمان قدیمی مرمت‌شده در ساحل رودخانة ولتاوا هستند. در نمایشگاه اصلی این موزه نامه‌ها و دست‌نوشته‌هایی از کافکا، شجره‌نامه‌ای مفصل و مصور، نسخه‌های چاپ اول کتاب‌ها، عکس‌ها و بریده‌های روزنامه‌هایی که کافکا در آن‌ها مطلب می‌نوشته، به چشم می‌خورد. جالب اینجاست که در کنار تمام این‌ها توضیحاتی کامل به زبان‌های چک و انگلیسی نیز وجود دارد؛ جوری‌که اگر کسی تابه‌حال اصلاً اسم کافکا را هم نشنیده باشد و اتفاقی گذارش به موزه افتاده باشد، بتواند در مدت حضورش در این مکان نویسندة بزرگ چک را به‌خوبی بشناسد. در گوشه‌ای از سالن هم فیلمی بیست‌دقیقه‌ای مدام تکرار می‌شود که جزو جذاب‌ترین بخش‌های نمایشگاه است و کمتر کسی هست که دوبار به تماشایش ننشیند. نیمة اول این فیلم با زبانی معناگرا، تمثیلی و نمادین دنیای اوایل قرن بیستم را نشان می‌دهد؛ دنیایی که گویی دارد کم‌کمک از حالت تعادل خارج می‌شود. نیمة دوم فیلم هم با همان زبان همان دنیا را نشان می‌دهد؛ اما این‌بار از دوربین چشم‌های کافکا. این‌بار همه‌چیز دنیا، از آدم‌ها گرفته تا ساختمان‌ها و اجزای دیگر شهر، در حالتی متزلزل و معوج تصویر می‌شوند. فروشگاه موزه هم جای جالبی است. توی این فروشگاه تا چشم کار می‌کند، کافکاست: روی لیوان‌ها، پشت ورق‌های بازی، بالای مدادها و پاک‌کن‌ها، پایین پوشه‌ها، روی تی‌شرت‌ها. توی این فروشگاه هر خواسته‌ای تأمین می‌شود و کمتر کسی هست که دست‌خالی از آن بیرون بیاید. همة این‌ها گفته شد تا یادآوری شود که ما نه‌تنها چنین مکان‌هایی برای گرامیداشت و معرفی روشنفکران و هنرمندانمان در تهران یا شهرهای دیگر نداریم، معلوم هم نیست که تا کجاهای تاریخ باید برای داشتنشان صبر کنیم.

 

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

وقتی ادبیات به دیدار نقاشی می‌رود

غولی در این چراغ نیست.

جعبه‌ی پاندورا

مهم‌ترین آرزویت را بگو، برآورده می‌شود

پنجره‌ای رو به فلسفه‌ی زندگی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد