کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأملی بر مقوله «زاویه‌دید تک‌گویی نمایشی» با تمرکز روی داستان بلند «آلبوم خانوادگی» سلام کتاب – ۹۲ (برای مخاطبی خاموش)

۱۷ دی ۱۳۹۱

 

  1. «آقا، می‌توانم خدمتی برای شما انجام دهم بی‌آن‌که مزاحمتی فراهم کنم؟ می‌ترسم شما ندانید چگونه مقصود را به گوریل محترمی که بر مقدرات این دستگاه حکم می‌راند، بفهمانید. آخر او به زبان هلندی سخن نمی‌گوید: در‌صورتی‌که من را به وکالت خویش اختیار نکنید، او به حدس در نمی‌یابد که شما «ژنیور» می‌خواهید.»[۱] «آیا می‌دانید در دهکده کوچک من، طی یک عملیات انتظامی، یک افسر آلمانی با نهایت ادب از پیرزنی تمنا کرد که یکی از دو پسرش را که به‌عنوان گروگان باید اعدام شود، به میل خود انتخاب کند؟ انتخاب کند، تصورش را می‌کنید؟»[۲] بخش‌هایی که خواندید، تکه‌هایی از داستان بلند «سقوط» (۱۹۵۶) نوشته آلبر کامو (۱۹۶۰ – ۱۹۱۳) بود. این رمان به‌لحاظ تکنیکی یکی از بهترین نمونه‌های استفاده از زاویه‌دید تک‌گویی نمایشی است. در این زاویه‌دید معمولاً راوی اول‌شخصی وجود دارد که ماجراها را برای مخاطبی خاموش نقل می‌کند. این مخاطب را، خواننده در داستان نمی‌بیند، اما حضورش کاملاً محسوس است و حتی گاهی -در نمونه‌های بهترِ استفاده از این زاویه‌دید- بخشی از تحول داستان یا تمام آن، مرتبط با همین مخاطبِ خاموشِ راوی است. در این نوع زاویه‌دید «راوی مانند بازیگری روی صحنه تئاتر که تماشاچی‌ها را مخاطب قرار می‌دهد، برای یکی در متن داستان صحبت می‌کند و از طریق تک‌گویی طولانی و یک‌جانبه اوست که خواننده از جا و وضعیت و موقعیت او و آن‌چه بر او گذشته و می‌گذرد و شخصی که مخاطب اوست، آگاه می‌شود و در جریان حادثه‌های داستان قرار می‌گیرد.»‌[۳] از ویژگی‌های تک‌گویی نمایشی یکی این است که به خواننده امکان می‌دهد تا راوی را مستقیم و بی‌واسطه بشناسد. در این زاویه‌دید آن‌چه راوی می‌گوید ازپیش‌فکر شده و طراحی‌شده نیست، راوی دارد با مخاطبی حرف می‌زند و صحبتش فی‌البداهه است. این ویژگی، زاویه‌دید تک‌گویی نمایشی را به امکانی خوب برای نوشتن از شخصیت‌هایی که روان پیچیده‌ای دارند، یا برای نوشتن داستان‌هایی که نویسنده می‌خواهد توجه به مسایل روانی را در کانون تمرکزشان قرار دهد، تبدیل می‌کند.
  2. پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» داستان بلندی است به نام «آلبوم خانوادگی» نوشته مجتبا پورمحسن، که پس از «بهار ۶۳» دومین کار بلند اوست. این کتاب را همین تازگی‌ها نشر زاوش منتشر و روانه بازار کتاب کرده است. «آلبوم خانوادگی» با زاویه‌دید تک‌گویی نمایشی روایت می‌شود و کولاژ یا تکه‌چسبانی‌ای است از مجموعه‌ای از خرده‌روایت‌ها که راوی دارد برای دوستی تعریف می‌کند. بهانه روایتْ ورق زدن آلبوم عکس‌های خانوادگی راوی است: هر عکسی را که به مخاطب داستانی‌اش نشان می‌دهد، روایتی خرد (خرده‌روایتی) هم درباره‌اش تعریف می‌کند. به این ترتیب خواننده با راوی و آدم‌های دوروبرش -آن‌هایی که برای راوی مهم بوده‌اند یا آن‌هایی که برای نویسنده جذابیتی داستانی داشته‌اند- آشنا می‌شود. تنها عاملی که در این داستان، خرده‌روایت‌ها را به‌هم متصل می‌کند، وحدت راوی‌شان است که زبان روان و خواندنی‌ای دارد و نثر داستان را یک‌دست می‌کند. اما به نظر می‌رسد که اگر پومحسن نه از عاملی ساختاری (یعنی زبان) که از عاملی محتوایی (مثلاً ماجرایی واحد یا شخصیتی مشترک، یا مفهومی همیشه‌حاضر) استفاده می‌کرد، داستانش خواندنی‌تر و در ذهن ماندنی‌تر می‌شد. این عامل می‌توانست مانند نخی از میان همه دانه‌های داستانیِ «آلبوم خانوادگی» عبور کند و وحدتی را که چندان به نظر نمی‌رسد نویسنده خواسته باشد ازش فاصله بگیرد، در داستان قدرتمندتر کند و نتیجه نهایی را به کمپوزیسیونی برجسته تبدیل کند. یکی از جذابیت‌های «آلبوم خانوادگی» برای من و امثال من -هم‌نسل‌هایم- قدرت نوستالژیکی است که پورمحسن با آن زبان و نثر داستانی روان ساخته و پرداخته کرده است. خرده‌روایت‌های داستان توالی تاریخی ندارند، به‌عبارتی داستانی به شکلی خطی روایت نمی‌شود (که این هم از ویژگی‌های زاویه‌دید تک‌گویی نمایشی است). این خرده‌روایت‌ها بازه زمانی‌ای متعلق به میانه‌های دهه شصت تا اواخر دهه هفتاد را دربرمی‌گیرند و تویشان پر است از آدم‌هایی آشنا مثل اَبجی (مادربزرگ راوی) یا مجید (که با دوتا ضبط‌صوت تک‌کاسته نوارهای غیرمجاز تکثیر می‌کند) یا ستاره (که اولین معشوقه راوی است با همه ویژگی‌های تیپیک اولین عشق)، و پدیده‌های آشنا و حالا دیگر خاطره‌انگیز مثل ویدیوی اجاره‌ای، کار تابستانه در ایام محصلی، ترس روز اول مدرسه، کارتون خانواده دکتر ارنست، چراغ علاءالدین، شامپوی خمره‌ای داروگر و خیلی چیزهای دیگر. همین‌هاست که «آلبوم خانوادگی» را به پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» تبدیل می‌کند.
  3. بی‌ارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: چهارشنبه هفته‌ای که گذشت، هم سالمرگ نیما یوشیج (۱۳۳۸ – ۱۲۷۴) بود، هم زادروز غلامحسین ساعدی (۱۳۶۴ – ۱۳۱۴). وقتی این‌همه سال از مرگ یا تولد کسی می‌گذرد، یادآوری سالمرگ و زادروز، منطقاً دیگر نه برای اندوهگین شدن یا شادی کردن، که بیشتر برای حفظ حرمت است و تبدیل می‌شود به بهانه‌ای برای یادآوری و -وقتی طرف هنرمند دست‌قلمی مثل نیما یا ساعدی باشد- بازخوانی. این دو هنرمند تأثیرگذار ادبیات مدرن فارسی، آن‌قدر بزرگند که در مجالی این‌قدر اندک نمی‌گنجند. شاید بهتر باشد چند خطی از نوشته‌های هرکدام‌شان را دوباره‌خوانی کنیم. اول شعری از نیما یوشیج؛ از آن‌شعرهای زیباییش که هیچ‌وقت کهنه نمی‌شوند، «داروگ» (۱۳۳۱): «خشک آمد کشتگاه من / در جوار کشت همسایه / گرچه می‌گویند: «می‌گریند روی ساحل نزدیک / سوگواران در میان سوگواران.» / قاصد روزان ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟ / بر بساطی که بساطی نیست / در درون کومه تاریک من که ذره‌ای با آن نشاطی نیست / و جدار دنده‌های نی به دیوار اتاقم دارد از خشکیش می‌ترکد / -چون دل یاران که در هجران یاران- / قاصد روزان ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟» از نوشته‌های دکتر غلامحسین ساعدی هم فکر کردم وقتی بیشترمان داستان‌هایش را خوانده‌ایم، بارها و بارها خوانده‌ایم، بد نیست تکه‌ای از یکی از نامه‌هایش (مربوط به سال ۱۳۴۱) را نقل کنم که در کتاب «طاهره، طاهره عزیزم» در سال ۱۳۸۹ به همت نشر مشکی منتشر شده است: «از روزی که به این‌جا آمده‌ام، و هم‌اکنون سی و چند روز می‌گذرد، هیچ نامه‌ای از هیچ‌کس برایم نرسیده است. آدم نمی‌تواند تحمل کند، بالأخره باید داشت، انسانی را باید داشت که غم انسان را دریابد. و این چگونه داشتنی است که من دارم؟»

[۱]  سقوط، آلبر کامو، شورانگیز فرخ، انتشارات نیلوفر، ۱۳۷۷، چاپ چهارم، صفحه ۳۵

[۲]  سقوط، آلبر کامو، شورانگیز فرخ، انتشارات نیلوفر، ۱۳۷۷، چاپ چهارم، صفحه ۴۳

[۳]  زاویه‌دید در داستان، جمال میرصادقی، انتشارات سخن، ۱۳۹۱، چاپ اول، صفحه‌های ۳۳۹ و ۳۴۰

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

راه بلند آزادی

از مسجد شیخ‌لطف‌الله تا پارک خیابان لورنسان

مقایسه‌ی تطبیقی دو داستان کوتاه «برادران جمال‌زاده» و «بورخس و من»

جمال‌زاده‌ای که اخوت ازنو آفرید

کارکرد استعاره در داستان «پیراهن سه‌شنبه»‌

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد