کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

ساید استوری ۱۵ / دیگر قرار نیست مشک خودش ببوید

۲۳ مهر ۱۳۹۲

تا همین چند سال بازرگانان ایرانی وقتی می‌خواستند زعفران یا پسته یا هر محصول ایرانی ارزشمند دیگری را صادر کنند، ابزارشان گونی بود. بله، از گونی استفاده می‌کردند. زعفرانی را که هر مثقالش کلی قیمت داشت و هنوز هم دارد، توی گونی می‌کردند و می‌فرستادند این‌ور و آن‌ور. زعفران ایران به آن‌جاها که می‌رسید می‌رفت توی بسته‌های به خیال رفقای ایرانی مکش‌مرگ‌مایی که روی‌شان کنار «زعفران ایران»، عبارت «بسته‌بندی‌شده در» را می‌نوشتند و به دو سه برابر قیمت می‌فرستادند به جاهای دیگر. اواخر دهه هفتاد بود که بعضی از کارشناسان بازار گفتند «آقاجان، این که نشد صادرات. زعفران؟ بر منکرش لعنت. قبول، باارزش. اما شما جوری صادرش می‌کنید که انگار دارید کود حیوانی بار کشتی می‌کنید.» آن کارشناس‌ها آن روزها داشتند از اهمیت توجه به شکل، فارغ از کیفیت محتوا حرف می‌زدند، و این‌که دنیا دیگر دنیای «مشک آن است که خود ببوید» نیست. حرف‌شان را باید طلا گرفت. بازرگان‌های ایرانی‌ای که به حرف آن کارشناس‌ها نه خندیدند نه اخم کردند، عاقبت‌به‌خیر شدند. بد نیست ناشرهای ایرانی هم یک بار بحث‌های آن روزها را مرور کنند؛ شاید قانع شدند و سر و شکل‌های کتاب‌هایی را که روانه بازار می‌کنند، کمی -فقط کمی- تغییر دادند. تأسف‌بار است، اما حقیقت دارد که ارائه کتاب با سروشکلی منظم را بسیاری از ناشران جزیی از وظایف فرهنگی خودشان نمی‌دانند. آن را جزیی از رسالت تاریخی‌شان در امتداد کار تصویرگران و مینیاتورکاران و تذهیب‌کاران ایرانی هم نمی‌دانند. آن را بخشی از احترامی که باید به مخاطبان‌شان بگذارند هم نمی‌دانند، و اصلا برای‌شان مهم نیست که جنسی که دست خلق‌الله می‌دهند، سروشکل آراسته‌ای داشته باشد. یک قیافه خَلقی هم به خودشان می‌گیرند که: «اینا تجملاته. ما تو نشرمون نمی‌خوایم با آب و رنگ ملت رو گول بزنیم.» و بعد هم خیره به دوردست، جمله آخر را می‌گویند که توقع هم دارند مثل تیر آخر باشد به پیشانی آدم مبتذلی که دارد باهاشان از کیفیت ظاهری کتاب حرف می‌زند: «نشر ما به محتوا اهمیت می‌ده.» انگار گالیمار نمی‌دهد. انگار پنگوئن نمی‌دهد. انگار تاشن نمی‌دهد… اصلا این بحث‌های مغلوط شبه‌ایدئولوژیک به کنار. اهمیت فرهنگی ماجرا هم به کنار. خوب است این دوستان ناشر نگاهی بیندازند به بیلان مالی و آمار و ارقام دخل و خرج همین دو سه تا مؤسسه انتشاراتی‌ای که نام بردم. به هر حال مؤسسه انتشاراتی -با همه اهداف فرهنگی‌ای که دارد- یک بنگاه اقتصادی است. مدیر موفق در اقتصاد و بازار امروز که نمی‌تواند به شیوه قرون وسطایی تشکیلاتش را اداره کند. خیلی هم پیچیده نیست. کافی است آدم بنشیند پای کامپیوتر و مؤسسه‌های انتشاراتی بزرگ را گوگل کند تا ببیند در بخش عرضه و بازار، چه دم و دستگاهی دارند؛ از واحد گرافیک و فراوری کتاب گرفته تا بخش توزیع و تبلیغات. اگر حوصله بیشتری هم به خرج دهد، می‌تواند یگ نگاهی هم به معیارها و شاخص‌های انتشاراتی‌های بزرگ بیندازد. شاید این‌طوری‌ها دستگیرش شود که ظاهر کتاب چقدر اهمیت دارد و توی این دوره زمانه، دیگر قرار نیست مشک خودش ببوید.

گروه‌ها: سایداستوریز

تازه ها

چراغ‌های رابطه تاریکند

قاب‌عکسی پرتضاد

حرکت بر خطوط موازی تنهایی

جهانی به‌بزرگی یک پاکت‌نامه

کلاه‌مخملی‌هایی از تبار داش‌آکل و کاکارستم

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد