کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

سلام کتاب – ۱۵۶ (نویسنده ذاتی وجود ندارد)

۲۰ مرداد ۱۳۹۳

هری گلدن / کاوه فولادی‌نسب

 

آدم‌ها نویسنده به دنیا نمی‌آیند، همان‌طور که مدیر اقتصادی یا قهرمان بولینگ به دنیا نمی‌آیند. اگر بپذیریم که چیزی به نام نویسنده مادرزاد وجود دارد، آن‌وقت باید بپذیریم که چیزی هم به نام نویسنده بدِ مادرزاد وجود دارد. شرایط متافیزیکی حول‌وحوش چنین مقوله‌ای بیش از حد پیچیده خواهد شد و جلوی وجود هر معیاری برای ارزیابی و ارزشیابی را خواهد گرفت. شما اگر می‌توانید یاد بگیرید که چطور بند کفشتان را ببندید، احتمالا می‌توانید این را هم یاد بگیرید که چطور داستان بنویسید. البته میان این دو کار تفاوتی وجود دارد. شما مجبورید بند کفشتان را ببندید، وگرنه نمی‌توانید به مهدکودک بروید! اما هیچ‌کس مجبور نیست نویسنده شود. چه چیزی انسان را تبدیل به نویسنده می‌کند؟ کار. چه جور کاری؟ بیشتر از هر چیزی، خواندن آثار نویسندگان دیگر، به‌خصوص نویسندگان خوب؛ آن‌هایی که حرفی برای گفتن دارند. هنرمندان با تعابیر استاندارد انسانی و روانی قابل توضیح نیستند. من نمی‌توانم ویلیام شکسپیر را توضیح دهم یا تفسیر کنم، نمی‌توانم موتزارت را توضیح دهم یا تفسیر کنم، همین‌طور هم نمی‌توانم بگویم دقیقا چه عاملی است که برگ‌های علف را به بهترین شعر آمریکایی تمام دوران تبدیل می‌کند. اما دربارة بیشتر نویسنده‌ها یک نکتة مهم را می‌دانم: آن‌ها نمی‌توانند نویسنده باشند، مگر این‌که پیش از آن خواننده باشند. به‌وسیله خواندن است که نویسنده می‌تواند با گذشته ارتباط برقرار کند. و تنها به‌وسیله ارتباط با گذشته است که می‌تواند نسبت به زمان حال و آن‌چه که قرار است در آینده اتفاق بیفتد، درک درستی به دست بیاورد.

بعضی از کارهایی که ارنست همینگوی انجام می‌داد، برای نویسندگان جوان بسیار خطرناک بودند. او با بطری جین و چوب ماهیگیری عکس می‌گرفت و همیشه دربارة داد و فریادهایش در مسابقات گاوبازی و سایر ماجراجویی‌هایش در اسپانیا، کوبا، فرانسه و آفریقا صحبت می‌کرد. همینگوی نویسندة بزرگی بود؛ یکی از بزرگ‌ترین‌های قرن بیستم. شاید اگر در حال مطالعه عکس می‌انداخت، عکس‌هایش به‌اندازة همان عکس‌های ماهیگیری و شکار خوب از آب درمی‌آمد. به‌هرحال او بیشتر از این‌که ماهیگیری کند یا الکل بنوشد، مطالعه می‌کرد. او در تمام طول زندگی‌اش دست‌کم روزی سه ساعت در یک اتاق عایق‌شده در برابر صدا مطالعه می‌کرد و هر چیز مهمی را به‌محض این‌که منتشر می‌شد، می‌خواند. عکس‌هایی از همینگوی پشت میز مطالعه می‌توانست برای نویسندگان جوان مفیدتر از عکس‌هایی باشد که او را فاتحانه بالای سر یک گاومیش نشان می‌دهد.

هیچ نویسنده ذاتی‌ای وجود ندارد، فقط نویسنده‌هایی وجود دارند که مطالعه می‌کنند. برای نویسنده شدن هیچ راه دیگری به‌جز مطالعه وجود ندارد. اگر کودکی را به حال خودش بگذاریم، هیچ‌وقت به فکر بند کفش‌هایش نخواهد افتاد. جایی که کتاب و کتابخانه زیاد باشد، نویسنده هم زیاد خواهد بود. معنای این حرف لزوما این نیست که نابغه هم زیاد خواهد بود. بگذارید خیالتان را راحت کنم. فقط در آزمایشگاه‌های بمب اتمی است که نوابغ دور هم جمع می‌شوند.

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد