- مدتی است که در محفلهای ادبی، صفحههای روزنامهها و دنیای مجازی، باب گفتوگو دربارة داستان عامهپسند باز شده است. نویسندهها، منتقدها، ویراستارهای ناشران و گاه حتی خود ناشرها دربارة این موضوع اظهارنظرهایی کردهاند که ثبت شده و این نوشتار در پی تکرار آنها نیست. آنچه در این میانه مغفول مانده تلاش برای رسیدن به تعریفی درست از داستان عامهپسند است. آیا داستان عامهپسند یعنی داستانی مبتذل، کلیشهای و پر از ایرادهای ساختاری، زبانی و حتی املایی، که صرفاً هرکسی آن را شروع کرد، نتواند تا پایانش را نخواند یا برعکس داستانی است کاملاً ساختارمند و مبتنی بر اصول داستاننویسی که عناصر داستان و کارکردهای آنها را بهخوبی میشناسد و رعایت میکند و از همین رهگذار است که جذاب و خواندنی میشود؟ و شاید پیشتر از همة اینها باید این سؤال پرسیده شود که اصولاً وظیفة هنرمند چیست؟ خلق آنچیزهایی که مردم دوست دارند؟ یا خلق آنچیزهایی که مردم باید دوست داشته باشند؟ بحثهایی که این روزها دربارة داستانهای عامهپسند مطرح میشود، متأسفانه مانند بسیاری دیگر از بحثهای رایج در جامعة ایرانی، بیشتر اظهارنظرهای شخصی است تا طرح مباحث مبتنی بر بررسیهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و مهمتر از همه مبانی نقد علمی و آکادمیک. به نظر میرسد که پیش از هرچیز دیگر باید تفکیکی میان «ادبیات داستانی متعالی» و «ادبیات داستانی مبتذل» قایل شد؛ غربیها این کار را با دو عبارت Quality Fiction وSlick Fiction انجام دادهاند. ما نمیتوانیم بهتمامی از آنچه نظریهپردازها و منتقدهای غربی در این زمینه مطرح کردهاند، استفاده کنیم (با خودمان که تعارف نداریم، بافت فرهنگی جامعة ما با آنها متفاوت است، دمدستیترین نشانة این تفاوت هم تیراژ کتابهای داستانی و سرانة زمان مطالعه در کشور ما با بسیاری از کشورهای توسعهیافته است) اما میتوانیم برای سرپا کردن چهارچوبی نظری برای بحث دربارة داستان عامهپسند، از نظریهپردازیها و مطالعات آنها استفاده کنیم و تلاش کنیم که نتیجههای آن مطالعات را با شرایط فرهنگی ایران تطبیق دهیم. جذب مخاطب و سرگرم کردن او -بهجز برههای کوتاه در میانههای قرن بیستم- همیشه یکی از بدیهیترین ویژگیهای داستانگویی و داستاننویسی بوده و هنوز هم هست. اما قرار نیست که این جذابیت و سرگرمکنندگی به هر ترتیب بیترتیبی اتفاق بیفتد و بدون در نظر گرفتن هیچ اصل و قاعدهای و صرفاً به بهانة ساختن ادبیات بدنه و عادت دادن جامعة ایرانی به مطالعة کتاب، باعث تنزل سلیقة عمومی شود. «سلام کتاب» تلاش خواهد کرد تا در هفتههای آتی -البته نه لزوماً همین هفتة آینده- بهتناوب در این زمینه مباحثی را مطرح کند.
- پیشنهاد این هفتة «سلام کتاب» از آن نمونههایی است که بسیار به مخاطب توجه میکند و به او احترام میگذارد. تردیدی هم وجود ندارد که برای یکهفته کم است، چون هم حجم کمی دارد و هم آنقدر کتاب خوشخوانی است که بعید به نظر میرسد خواندنش در یک نشست تمام نشود. نام کتاب این است: «ماه کامل میشود»؛ داستان بلندی که فریبا وفی نوشته و نشر مرکز منتشر کرده است. «ماه کامل میشود» داستان زنی سیوششساله است که ناگهان خود را در آستانة ورود به میانسالی احساس میکند و تصمیم میگیرد برای زندگیاش تصمیمی جدی بگیرد. بهاره، راوی اولشخص این داستان بلند، تردیدها و دودلیهایش را با خواننده در میان میگذارد و ترسی ندارد از اینکه خواننده گاه او را متزلزل و گاه ضعیف قلمداد کند. او برای پیدا کردن همسر آیندهاش به ترکیه سفر میکند، اما به قول خودش این سفر او را به جای تازهای نمیبرد و فقط جای قبلی را برایش تازه میکند. بهاره تصمیمش را در همان سفر میگیرد و به شهر خودش برمیگردد. وفی برای این داستان بلند شکل روایت جذابی را انتخاب کرده است: روایت لابیرنتی. در این شکل روایت (که میتواند زیر عنوان کلیتر جریان سیال ذهن قرار بگیرد) نویسنده پیرنگ داستان را مثل لابیرنتی طراحی میکند و خواننده را با خود به درون آن میکشاند. روایت مدام از مسیری به مسیر دیگر میرود و گاه حتی ممکن است از مسیری تکراری عبور کند. در این شیوه، داستان از ابتدا خودش را بهتمامی به خواننده نمینمایاند، بلکه مانند پیکرهای بهتدریج در مقابل چشمهای او شکل میگیرد؛ ناگفته نماند که این شکلگیری تدریجی، همة عناصر داستان از شخصیتها و صحنهها گرفته تا عملهای داستانی و خردهروایتها را دربرمیگیرد. وفی داستانش را با زبانی روان و خوشخوان روایت میکند و خواننده را با خود تا لحظة تصمیم نهایی شخصیت اصلی داستان میکشاند. بسیاری از آدمهای «ماه کامل میشود» در حد تیپ باقی میمانند و تبدیل به شخصیت داستانی نمیشوند. اما همگیشان -بهتناسب- تیپسازیها و شخصیتپردازیهای دقیق و کارشدهای دارند و البته هیچ تلاشی هم نمیکنند تا این موضوع را برای خواننده جار بزنند. آدمهای این داستان هیچ ادایی درنمیآورند و زندگی خودشان را میکنند، خواننده هم بهخوبی آنها را درک میکند و حتی میتواند در اطرافش نمونههایی از آنها را شناسایی کند. در کنار همة اینها نباید از متن بدون غلط و شستهرفتة کتاب هم -مانند بیشتر کتابهای نشر مرکز- گذشت.
- بیارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: دیروز، چهارم شهریورماه، سالروز درگذشت مرد مردستان، مهدی اخوانثالث بود؛ شاعر بزرگی که از قلههای شعر معاصر ایران است و زبان قدرتمندش امکانات جدیدی را برای زبان فارسی فراهم کرده. برای بزرگداشت هنرمندی چون او توانا و شاعری چون او بزرگ، شاید بهتر باشد که سخن کوتاه کنیم و یکی از بهترین شعرهایش، «باغ من»، را از دفتر شعر «زمستان» بخوانیم: آسمانش را گرفته تنگ در آغوش / ابر با آن پوستين سرد نمناكش / باغ بيبرگي / روز و شب تنهاست / با سكوت پاك غمناكش / ساز او باران، سرودش باد / جامهاش شولاي عريانيست / ور جز اينش جامهاي بايد / بافته بس شعلة زر تار پودش باد / گو برويد، يا نرويد، هرچه در هرجا كه خواهد، يا نميخواهد / باغبان و رهگذاري نيست / باغ نوميدان / چشم در راه بهاري نيست / گر ز چشمش پرتو گرمي نميتابد / ور به رويش برگ لبخندي نميرويد / باغ بيبرگي كه ميگويد كه زيبا نيست / داستان از ميوههاي سربهگردونساي اينك خفته در تابوت پست خاك ميگويد / باغ بيبرگی / خندهاش خونيست اشكآميز / جاودان بر اسب يالافشان زردش ميچمد در آن / پادشاه فصلها، پایيز.