«روز اول اردیبهشت سال ۱۳۴۷ در جلسه شلوغی در خانه جلال آلاحمد، بهآذین متنی را که نوشته بود قرائت کرد. این متن پس از بررسی حاضران، با اصلاحات لازم زیر عنوان «درباره یک ضرورت» به تصویب رسید. حاضران پای مرامنامه و اساسنامه را صحه گذاشتند و کانون نویسندگان ایران از آن لحظه به بعد، رسما فعالیت خود را آغاز کرد.» (نقل از ویکیپدیا) حالا چهلوپنج سال و خردهای از آن روز میگذرد و در این مدت کانون دستخوش فراز و نشیبهای زیادی شده و حالا هم چند سالی است که آنچه قرار بود چراغی فروزان باشد برای یک صنف، تبدیل به شمعی شده که پتپتکنان رو به خاموشی میرود. در بیشتر این سالها فشارهای از بالا و سیاسیکاریهای کانون، مانند دور باطلی یکدیگر را تشدید کردند، و تازه این نهاد مبارک دهسالگیاش را جشن گرفته بود، که انشعاب و اخراج شروع شد. کسی هم در آن گیرودار نپرسید مگر میشود عضوی را از نهادی صنفی اخراج کرد؟ از حزب شاید بشود، اما از نهادی صنفی؟ بوالعجب… بعد هم کمکم سروکله نهادهایی پیدا شد که در ظاهر مفهوم و ادعای صنفی بودن را داشتند، اما در باطن به سمتی میرفتند که جز عدهای اندک، کسی تمایلی به عضویتشان نداشت یا -رکتر بگویم- کسی حاضر نبود عضوشان شود و استقلال فکری و هنریاش را زیر سوال ببرد. در یکی دو هفته گذشته که اخبار خانه بهتاراجرفته سینما مدام سرتیتر خبرهای هنری بود -دروغ چرا- غبطه میخوردم به دوستان سینماگرم که دستکم خانهای داشتند که برای پس گرفتنش تلاش کنند. و مدام حرف دوست سوریام توی گوشم صدا میکرد که روزی وقتی درباره اوضاع و احوال کشورهایمان باهم درددل میکردیم، گفته بود: «باز شما دستکم کشوری دارین که براش نگران باشین، ما چی بگیم که دیگه هیچی نداریم.» حالا که پس از سالها نسیم اعتدال دارد میوزد و رییسجمهور منتخب مردم در مراسم رسمی تنفیذ حکمش گفته بیش از هرچیز خودش را وامدار مردم میداند، بد نیست اهالی قلم به فکر تشکیل یک صنف باشند. صنف به معنای واقعیاش، نه یک شبهجزب سیاسی یا صرفا محفلی ادبی برای دیدوبازدید. من فکر میکنم این ممکن است. اصلا مگر میشود نویسندهها و شاعرها و مترجمها و نمایشنامهنویسها و منتقدهایی که بیشترین تأثیر را در فرهنگ عمومی این سرزمین دارند و بخش اعظم خوراک فرهنگی جامعه هفتاد و اندی میلیونی ایران را تأمین میکنند، نتوانند با مدارا و تساهل کنار هم بنشینند و فارغ از خط مشیهای سیاسی، صرفا در قالب مسایل حرفهای و صنفی -که در مقتصدانهترین حالت هم نفع همگیشان در پی دارد- باهم گفتوگو کنند؟ به نظر میرسد امروز تاریخ فرصتی طلایی را در اختیار اهالی قلم قرار داده که درست استفاده نکردن از آن را هم به هیچ وجه نخواهد بخشید. حالا بهترین زمان است که تجربه قدیمیترهای آتشینمزاج -با هر نگرش سیاسیای که داشتهاند- و آگاهیِ بهروز جوانترهای متساهل و متسامح -باز هر نگرشی که دارند- در کنار هم قرار گیرد و چراغ صنفی را در ایران روشن کند، که برای حیات سالم و دور از گزند ادبیات فارسی معاصر از نان شب هم واجبتر است.