سلام آقای محمدعلی عزیز
وقتتان به خیر. اخوان میگوید: «نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد / نفرین به سفر، که هرچه کرد او کرد.» در آن عصر جمعه آفتابی و زیبای اردیبهشتی که در مراسم پنجمین سالگرد تولد وبسایت ادبی «دوشنبه» شما را دیدم، در کنار شادیِ دیدارتان و بوسیدن رویتان این شعر بود که توی سرم صدا کرد. مدام با خودم فکر میکردم توی این چندساله چقدر جای شما در جمعها و محافل ادبی خالی بوده، چقدر زیاد پیش آمده که در جلسههای خصوصیترمان از نویسندههای همنسل شما دعوت کردهایم و عصر و غروبی را در کنارشان سپری کردهایم و داستان خواندهایم و گفتوگو کردهایم و وقتی خواستهایم برای جلسه بعدی و دعوت از پیشکسوت دیگری برنامهریزی کنیم، گفتهایم «کاش محمدعلی ایران بود…»، و ما چقدر از مصاحبت شما، درک تجربههای شما و شنیدن نظرات شما محروم بودهایم. حقیقت امر این است که در همه این سالها مهاجرت یکی از کُشندهترین عوارضی بوده که گریبان ادبیات داستانی ایران را گرفته و آشکارا و نهان چنان آسیبی به آن وارد کرده که اثراتش معلوم نیست تا کی دست در گریبان این ادبیات خواهد داشت. راستی، انتقال تجربهها و اندیشهها -مانند یک دوی امدادی- مگر خود بخشی از جریان ادبی یا هر جریان دیگر هر سرزمینی نیست؟ و مگر جزیی از وظیفه نسلهای گذشته در قبال نسلهای جدید نیست؟ امیدوارم این نامه حمل بر جسارت یا دخالت در مسایل خصوصی و زندگی شخصی شما نشود. هرچه باشد، هنرمندی به پایه و مایه شما نقش و وظیفه سنگینی بر عهده دارد و جای خالیاش بدجوری در عالم حرفه احساس میشود. حالا برای ما همین مانده که چاپهای جدید «بازنشستگی و داستانهای دیگر»، «دریغ از روبهرو» و «شاملویی که من میشناختم»تان را بگیریم و بخوانیم، و افسوس دوریتان هم جای خود. ما کتابهای شما را دوباره و دوباره میخوانیم، اما دلمان میخواهد خودتان را هم ببینیم، کنارتان بنشینیم و دربارهی آثارتان نه آنلاین و آفلاین (آن هم با این سرعت لاکپشتی اینترنت ایران) که حضوری با خودتان حرف بزنیم. دلمان میخواهد آثارمان را تقدیمتان کنیم و -مگر نه اینکه دود از کنده بلند میشود- نظرتان را دربارهشان بشنویم. جای شما توی کارگاههای داستاننویسی و کافهها و محافل ادبی ایران خیلی خالی است؛ همانطور که جای بهرام بیضایی و شهرنوش پارسیپور و شهریار مندنیپور و خیلیهای دیگر. به همه اینها که فکر میکنم یکی از اعماق ذهنم میگوید شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را هم نمیشود نادیده گرفت. مهاجرت در بیشتر سرزمینهای دنیا امری خودخواسته و اختیاری است، اما برخی سرزمینها هم هستند که گرفتار مهاجرتهای اجباریاند. شاید هم لازم بود آن شعر اخوان را اینطوری برای خودم زمزمه کنم که «هم مهر فسون، هم ماه جادو کرد…» و به هر حال دل ما برای شما تنگ میشود. کاش زودبهزود به ایران بیایید. سفرتان خوش.
پنجم خرداد هزار و سیصد و نود و سه