سلام آقای گلشیری عزیز
اگر آنجایی که هستید، وقت و ساعت از معنا تهی نشده، وقتتان به خیر. بالای نامه که میخواستم بنویسم «سلام آقای گلشیری» دوباره بغضم گرفت. یک روزهایی این تلخترین جملهای بود که میشد گفت یا شنید؛ وقتی شماره ۱۲ ماهنامه شریف «کارنامه» منتشر شد، زیر عنوان مجله همین عبارت «سلام آقای گلشیری» بود که نقش بسته بود. «کارنامه» قرمز نوشته شده بود -مثل همیشه- و «سلام آقای گلشیری» سیاه. آن شماره در غیاب سردبیرش زیرنظر محمود دولتآبادی منتشر شده بود و توی همان شماره بود که عمران صلاحی آن نامه معروف را برایتان نوشته بود: «امیدوارم حال شما خوب باشد و راحت خوابیده باشید، ما تصور میکنیم شما در آنجا هم که هستید، آرام و قرار ندارید و نگران مایید. نگران این که به بیراهه نرویم و درست فکر کنیم و خوب بنویسیم. اگر جویای حال ما باشید ملالی نیست بهجز دوری شما. هوای دل ما کاملا ابری است و در بعضی نقاط، همراه با رگبارهای پراکنده.» دو سه روز پیش هم حسین سناپور دربارهتان نوشته بود: «…و این روزها و سالها که هر نویسندهای فقط سعی میکند گلیم خودش را از آب بکشد و سرش توی کار، و شاید اصلا توی کاسبی خودش باشد، بیشتر از همه دلم برای گلشیری تنگ میشود، برای او که یک تنه میخواست نقد ادبی این مملکت را جدی و روشمند کند، به مسائل صنفی (و گاهی حتا شخصی) نویسندهها سروسامان بدهد، در روند تحولات فرهنگی کشور تاثیرگذار باشد، وقتی کارهای پاورقی یا پرفروش را به جای کتابهای درجه اول جا میزنند، خودش دست به کار نقد نوشتن شود…» راستش این جملهها را که خواندم، یاد جملهای از همان نامه صلاحی افتادم که میگفت: «شما بیشتر از آن که خودتان بنویسید، گذاشتید دیگران بنویسند.» شانزدهم خرداد به عادت همه این سالها برداشتم «شازده احتجاب» را دوباره خواندم. در «شازده احتجاب» شما در جایگاهی میایستید که هر نویسندهای بهتان غبطه میخورد. خوش به حالتان که نویسندهاش هستید. حالا که دارید این نامه را میخوانید، بگذارید کمی هم درددل کنم. این روزها حال ادبیات ما بدجوری بد است. نویسندههای قدیمیتر -بیشترشان- هنوز در همان قدیمها زندگی میکنند و خودشان دارند کاری میکنند که دیگران رویشان تاریخ مصرف بگذارند، نویسندههای جوانتر -بیشترشان- با یک کتاب و دو کتاب در توهم جریانسازی ادبی به سر میبرند، مترجمهای قدیمیتر -بیشترشان- آنقدر کمکارند که تأثیرگذاریشان دارد به سمت صفر میل میکند، مترجمهای جوانتر -بیشترشان- روی موج بازار حرکت میکنند و همین شده که جای خیلی از آثار مهم این سالهای ادبیات جهان در ایران امروز خالی است، منتقدهای قدیمیتر -بیشترشان- خودشان را وارد دوره بازنشستگی کردهاند، و منتقدهای جوانتر -بیشترشان- هنوز نه درکی از نقد دارند، نه علمش. بلبشویی است خلاصه. صلاحی گفته بود: «اهل قلم از ترس شما جرأت نمیکردند بد بنویسند. ما مطمئنیم بعد از این هم جرأت نخواهند کرد.» اطمینان آقای صلاحی کاملا بیجا بود متأسفانه. و حقیقت امر این است که جای شما در ادبیات داستانی ایران خالی مانده، خیلی هم خالی مانده. این را بعضیها از قول تورگنیف نقل کردهاند، بعضیهای دیگر از قول داستایفسکی، که «ما [نویسندگان روس] همه از زیر «شنل» گوگول بیرون آمدهایم.» بیراه نیست اگر بگویم «ما [نویسندگان ایرانی] در نمازخانه کوچک شما نماز داستان خواندایم.»
نوزدهم خرداد هزار و سیصد و نود و سه