پیمان هوشمندزاده عزیز، سلام
وقت به خیر و ایام به کام. در خبرها دیدم «ها کردن»ت بعد از سالها که در محاق بود و به تیر غیب گرفتار، دوباره چاپ شده. این خبر خوبی است. «ها کردن»از آن کتابهایی بود که وقتی درآمد (۸۶ بود، نه؟) برای خودش یک اتفاق محسوب میشد. زبان روانش، طنز ظریفش، مضمون جذابش و ایدههای نابش خواننده را با خود همراه میکرد و «لذت متن»ی را که چند سالی بود مردنش را آغاز کرده بود و حالا دیگر نوای الرحمانش به گوش میرسد، دوباره برای خواننده بازسازی میکرد. به بهانه چاپ جدید «ها کردن» یک شب برداشتم دوباره خواندمش. لم دادم روی مبل و من نبودم که کتاب را ورق میزدم، خودش ورق میخورد و پیش میرفت. دیدم در گذر ایام -به قول گزارشهای فوتبال- چیزی از ارزشهایش کم نشده. در همه این سالها زیاد پیش آمده که بامناسبت یا بیمناسبت بروم سروقت کتابهایی که چند سال پیشتر منتشر شدهاند؛ رمان یا مجموعهداستان، فرقی نمیکند. درباره بیشترشان میدانی چه اتفاقی افتاده؟ وقتی دوباره خواندهامشان، متوجه شدهام که چقدر زود غبار زمان گرفتهاند. انگار نه ادبیات داستانی، که نرمافزارهایی کامپیوتری بودهاند و اکسپایر شدهاند. این که کاری وقتی منتشر میشود، خیلی دلبری کند و بعد از چند سال -هنوز جوهرش خشک نشده- دِمُده شود، یا اینطوری بگویم، این که ادبیات داستانی اینقدر تاریخمصرفدار شود، اتفاق بدی است؛ تاریخ مصرف، مال کالای مصرفی است، نه ادبیات، که قرار است حامل اندیشه و فرهنگ باشد. این یک معضل پیچیده فرهنگی است که ابعاد و دلایل مختلفی دارد. من فکر میکنم مهمترینِ این دلایل یکی اقتصاد نشر و سیاستهای ناشران است، و دیگری -که به خودِ نویسندهها برمیگردد- همان دعوای قدیمی بداعت و کمال است. بداعت -احتمالا- خوب است، اما وقتی عاری از تلاش برای رسیدن به کمال باشد همین میشود که شده: واقعیت این است که همیشه چیزِ بدیعتری وجود دارد که درخشش چیز بدیع قبلی را تحتالشعاع خود قرار میدهد. اما کمال از جنم دیگری است. تاریخ مصرف برنمیدارد. و بسیاری از شاهکارهای تاریخ هنر و ادبیات بیش از آن که بدیع باشند یا بداعتی هم اگر داشته باشند، دارای کمالاند یا دستکم در مسیر کمال گام برمیدارند. و این است که به ادبیات داستانی و -فراتر از آن- به هنر کمک میکند تا مرزهای زمان -و حتی مکان- را درنوردد و بعد از گذشت چند سال فروغش را از دست ندهد. نمیگویم «ها کردن» یک شاهکار است، که تو در «شاخ» و آن تکنگاریهای هنوزمنتشرنشدهات از زبان یک عکاس، نشان دادهای هنوز حرفهای بیشتری برای گفتن داری، اما نمیتوانم هم از کنار این موضوع به این سادگی عبور کنم که «ها کردن» بعد از هفت سال هنوز خواندنی است. راستی، هر بار که میبینمت این را میگویم، حالا اینجا هم مینویسم تا ثبت شود: آن تکنگاریهایی که پیمان نویسنده از نگاه پیمان عکاس نوشته، خیلی جذابند، کاش زودتر منتشرشان کنی. بیشتر وقتت را نمیگیرم. خوب باشی و کماکان دستهایت -چه به نوشتن، چه به عکاسی- به کار باشند.
نهم تیرماه هزاروسیصدونودوسه