کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

سلام کتاب – 179 (جراحی داستان)

16 فوریه 2015

هر چیزی را که به داستان تعلق ندارد، کنار بگذارید.
منطق درونی هر داستانی تا حد زیادی این تعلق یا عدم تعلق را نشان می‌دهد. هر انتخاب شما در کارتان تمرکزی را به وجود می‌آورد و در آن خط مشی‌ای را ایجاد می‌کند؛ منظورم تک‌تکِ کلمه‌هایی است که انتخاب می‌کنید. ایده‌ها و شخصیت‌ها تنها وقتی‌که در داستان کارکردی داشته باشند، به آن تعلق دارند. وظیفه شما به‌عنوان نویسنده این است که هر چیزی را که به داستان‌تان تعلق ندارد، بی‌رحمانه کنار بگذارید.
کار کردن روی داستان کوتاه بسیار سخت و طاقت‌فرساست. رمان‌نویس‌ها هرازگاهی اجازه بازیگوشی دارند، چون مکان قرار‌گیری‌شان ممکن است مثل یک تماشاخانه مدورْ صمیمی باشد یا آن‌قدر بزرگ باشد که هزارها فیل هم بتوانند هم‌زمان در آن به ایفای نقش بپردازند. ولی نویسنده داستان کوتاه فضایی تقریباً به‌اندازه یک اتاقک خیمه‌شب‌بازی در اختیار دارد و اگر اجازه بدهد که کنترل اوضاع از دستش خارج شود، صحنه‌اش تبدیل به سیرک خواهد شد و به‌تمامی سقوط خواهد کرد.
یک داستان کوتاه شامل سه‌هزار تا ده‌هزار کلمه است. در چنین بازه محدودی هر گام اشتباه می‌تواند تناسب تمام اثر را به‌هم بزند. نویسنده باید در تمام لحظه‌های داستانش وسوسه فاصله گرفتن از موضوع را از خودش دور کند. این وسوسه به شکل‌های مختلفی خودش را نشان می‌دهد: نویسنده ممکن است عاشق صدای خودش بشود یا درباره شخصیتی کم‌اهمیت -چون خیال می‌کند جذاب است- زیادی صحبت کند. اگر آن شخصیت واقعاً آن‌قدر جذاب است، باید گفت که یا از اول تمام داستان روی نقطه نادرستی تمرکز کرده بوده یا نویسنده باید به عقب برگردد و روی نوعِ ادبی طولانی‌تری مثل داستان بلند یا رمان کار کند. اگر منظره‌های طبیعی به داستان مسلط شوند، این‌طور به نظر خواهد رسید که داستان اصلاً درباره منظره‌های طبیعی است نه آدم‌هایی که در پیش‌زمینه این منظره‌ها حضور دارند. چنین داستانی مغشوش و خارج از کنترل است و شما ناگزیرید بعضی چیزها را قربانی کنید تا تمرکز را به آن برگردانید.
اگر اصولاً در نوشتن به منطق درونی اثر توجه دارید، حتماً خیلی پیشتر از این‌ها دریافته‌اید که بیشتر مشکلات بزرگْ خودشان از پس حل خودشان برمی‌آیند.
از میان همه مسأله‌هایی که ممکن است جلوی حضورشان در داستان را بگیرید، همیشه اول با آن چیزهایی شروع کنید که حال و هوای داستان را خراب می‌کنند. در یک داستان کمدی ممکن است خیلی چیزها بامزه به نظر برسند و تقریباً هر اتفاقی می‌تواند بیفتد، اما بهتر است داستان به شکلی گفته شود که احساس طنز را در خواننده حفظ کند. مسخره است داستانی که لحنی جدی دارد، پایان‌بندی خنده‌داری داشته باشد؛ حتی اگر برای آن از قبل زمینه‌چینی‌هایی کرده باشید. اگر می‌خواهید در پایان داستان به خواننده شیرینی تعارف کنید، بهتر است که در تمام طول داستان آن شیرینی را روی میز بگذارید.
وقتی در داستانتان از زاویه‌دید یا مکان خاصی استفاده می‌کنید، باید جلوی حضور زاویه‌دیدها و مکان‌های دیگر را بگیرید. شما در مورد هر مجموعه‌ای از شخصیت‌های فرضی بر اساس سرشت‌شان می‌دانید که چه جور کارهایی ممکن است ازشان سر بزند و کدامِ این کارها می‌تواند وارد داستان شما بشود. هر انتخابی احساس شما را در این‌باره که چه چیزی به داستان تعلق دارد و چه چیزی نه، تقویت می‌کند.
یک قانون ساده وجود دارد: آن‌چه را که در داستان کارکرد بهتری دارد، نگه دارید. اگر چیزی در داستان کارکردی نداشت، یعنی اصلاً به آن تعلق ندارد.

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد