هگل بندهخدا دویست سال پیش وقتی داشت درباره سوبژکتیویته حرف میزد، نمیدانست مردمانی در شرق میانه کمی آنورتر از بینالنهرین به وجود خواهند آمد که سوبژکتیویته را به حد اعلا خواهند رساند و آن ایده قرار گرفتن انسان در مرکز عالم و اتکا به آگاهی فردی برای قرائت واقعیت را تمام و کمال اجرایی خواهند کرد. اگر امروز بود، چقدر کارش آسان بود طفلک. کافی بود برای مطالعهاش شال و کلاه کند، بلند شود بیاید ایران و یک سری به بقالیها و سوپرمارکتها بزند، تا ببیند هر کدام از شماها با چه اطمینانی پدیدهها را مورد قرائتی سوبژکتیو قرار میدهید و چطور نظر محترم شخصیتان را درباره قیمت کالاهایی که توی دکانتان دارید، اعمال میکنید، و به این اهمیتی نمیدهید که روی فلان جعبه یا آن یکی پاکت چی نوشته؛ وقتی شما اعتقاد دارید فلان کالا باید به فلان قیمت فروخته شود، خب، حق با شماست. دمتان گرم راستیراستی، روح هگل را دارید شاد میکنید. چی برای یک فیلسوف بالاتر از این که ببیند ایدهاش دارد توسط جماعتی نهچندان اندک اجرایی میشود، و به عنوان مثال نظر شخصی فروشندگان درباره قیمت یک بسته سیگار پالمال از ۲۲۰۰ تومان تا ۲۶۰۰ تومان در نوسان است. از این حیث کلی آبرو برای ایرانی و ایرانی دارید میخرید. شاید هم بحث، بحث تواضع است. آقا بیخیال… تواضع زیادی مانع کسب است؛ آن هم توی این زمانهای که بعضی رفقا با حرفهایشان دارند آبروی ما را به باد میدهند، این خیلی ارزشمند است که شما دارید با عملتان آبروخری میکنید برای ما. معرفتتان هم خیلی زیاد است. این یکی دیگر تبدیلتان میکند به کیمیا جان شما. توی این دوره زمانهای که هیچکس هوای هیچکس را ندارد -به قولی حتی زن، هوای شوهرش را-، و باز توی این دوره زمانهای که سر، سر است کلاه، کلاه، و باز توی این دوره زمانهای که به لطف تحریمهای غربیها و شرقیها حتی آدامس هم کمکمک دارد میشود شیر مرغ، شما خیلی معرفت دارید که چیزهای کمیاب و نایاب را برای مشتریهای نورچشمیتان میگذارید کنار. این قسم معرفت به خرج دادنها را آدم فکر میکرد دیگر شده جزیی از تاریخ که فقط توی فیلمفارسیها میشود دید، اما شما نشان دادید که مثل شیر توانایی احیای سنتهای حسنه را دارید. دمتان گرم. از اینها که بگذریم، یک کارتان واقعاً ایولله دارد؛ همین که تعطیلی بردار نیستید. روز باز و تعطیل و بینالتعطیلین و عید و عزا هم برایتان فرقی ندارد. کرکرهتان همیشه بالاست. این یکی دیگر به شقالقمر میماند توی مملکتی که مدام تعطیل است و عیش. نمیدانم چرا اینهایی که مثلاً شب عید میروند با اعضای بعضی اصناف و مشتغلین به بعضی شغلها صحبت میکنند که «دمتان گرم، حالا که همه مردم توی خانههایشان منتظر عمونوروزند، شما کماکان مشغول خدمترسانی به خلقاللهاید» یک بار سراغ شما نمیآیند. دلتان لطفاً نه بشکند و نه بگیرد، همین فرمان پیش بروید و تردید نکنید که تا اطلاع ثانوی یکی از مهمترین کسانی هستید که دارند چراغ اقتصاد بیمار این ممکلت را روشن نگه میدارند. باقی بقایتان، جانم فدایتان.