روزنامهی شرق در معرفی تازههای «جهان نو» نشر چشمه:
«هنری رمان و مقالهاش را نوشته بود تا درباره این شیوه تکمیلی فکرکردن درباره جنایتهای جنگ جهانی دوم مثال بیاورد و بحث کند. نوشتن این رمان پنج سال پُرفشار طول کشیده بود. بعد از اینکه کارش تمام شده بود، دو نوشته همزادش میان ناشران متعدد دست به دست چرخیده بود». رمان «بئاتریس و ویرژیل» نوشته یان مارتل آنطور که از جملات اخیر پیداست روایت نویسندهای است که میخواهد در قالبهایی نو از حوادث و فجایع تاریخی بنویسد. حاصل این ایده هم کتاب دوطرفه است. اگر رمان و مقاله در یک کتاب و دنبال هم منتشر میشدند، هر کدام که دوم میآمد، علیرغم شایستگیهایش در سایه اولی قرار میگرفت. شباهتهای رمان و مقاله هنری اما ایجاب میکرد همراهِ هم منتشر شوند و در عین حال برای حفظ حقوق هر کدامشان، جداگانه. این بود که هنری به کتاب دوطرفه فکر کرد. رویداد مرکزی کتاب او بسیار اندوهبار بود. شاید بتوان گفت کتابش درباره واژگونی جهان بود. به این ترتیب چهقدر مناسب بود که کتاب خودش هم همیشه نیمهای واژگون داشته باشد. در عین حال اگر این دو متن بهصورت «کتاب دوطرفه» منتشر میشدند، خودِ خواننده میتوانست انتخاب کند به چه ترتیبی آنها را بخواند. هنری میخواست با این کتاب ادای دینی کند به اتفاقاتی که در نظر او آنطور که باید، به آنها پرداخته نشده بود. «هنری در خلال سالها کتاب خواندن و فیلم دیدن متوجه شده بود که آثار تخیلی واقعی، درباره نسلکشی در جنگ جهانی دوم چهقدر معدود هستند. تفسیر این رویداد تقریبا همیشه تاریخی، واقعی، مستندنگارانه، حکایتوار، شهادتوار، نعلبهنعل بود و اسناد و مدارک معمول درباره آن اغلب خاطرههای بازماندگان؛ مثل اگر این مرد استِ پریمو لوی. در این اسناد جنگ، بهعنوان یک رویداد عظیم انسانی، همیشه به چیز دیگری تبدیل میشد.» در نظر این نویسنده هیچ اثر خلاقه هنری و ادبیای به جنایتهای جنگ جهانی دوم- و درحقیقت به تعبیر و تفسیر آن- نپرداخته است. ماجرای کتاب البته به همین سرراستی نیست. هنری در یک روز زمستانی پاکت بزرگی دریافت کرد که مبدئش چندان دور نبود. وقتی به آدرس مرجوعیِ نامه نگاه کرد، متوجه شد از جایی توی همان شهر ارسال شده. وقتی بازش کرد، بیشترِ نامه نسخه کپیشدهای بود از یکی از داستانهای کوتاه فلوبر: «افسانه ژولین، تیمارگر پاک». هنری هیچوقت دربارهاش چیزی نشنیده بود، فقط «مادام بواری» فلوبر را خوانده بود. چند روز بعد به مرور این داستانها گذشت. اما در پاکت چیز دیگری هم بود. خلاصه یک نمایشنامه که نه اسم آن معلوم بود، نه نویسندهاش. نمایشنامهای که با این سطر آغاز میشد: ویرژیل و بئاتریس پای درختی نشستهاند. بیهیچ هدفی به دور و برشان نگاه میکنند.
بئاتریس و ویرژیل. یان مارتل. ترجمه کاوه فولادینسب، مریم کهنسال نودهی.
دریافت صفحه پیدیاف روزنامه از اینجا.