این شکل محفلیای که ادبیات داستانی ما امروز به خودش گرفته، از آن آسیبهایی است که نهتنها به امروزمان لطمه زده و میزند، کاری میکند ناگزیر باشیم سالهاسال بعد در مقابل نسلهای آتی هم سرمان را بیندازیم پایین و بگوییم «دختر، پسر، ما متهمیم.» من پیشتر در یادداشتها و مقالههایم، به مناسبتها و دلایل مختلف و به شکلهای گوناگون، چندباری به این موضوع اشاره کردهام که محفل به مفهوم باند و مافیا (در معنای واقعیاش و نه به شکل کاریکاتورواری که بعضیها این دوروبرها توهمش را دارند) در ادبیات داستانی ما نه وجود دارد، نه اصلاً محلی از اعراب. باند و مافیا جایی به وجود میآید و معنا پیدا میکند که خبری از قدرت و ثروت یا دستکم شهرت باشد. جای این هر سه، در ادبیات داستانی امروز ما خالیتر از خالی است و بحث به اینجا که میرسد، آن قول معروف به ذهن متبادر میشود که اصلاً «مورچه چیه که کلهپاچهش باشه.» اما وقتی در مقیاسی کلانتر موضوع را بررسی و تحلیل میکنیم، میبینیم ادبیات داستانی ما امروز تبدیل به محفل شده؛ تکرار میکنم، محفل به معنای باند و مافیا نه، به معنای درونگرا و درونریز بودن. اگر مثلثی را در ذهن بیاوریم که یک رأسش سیاسیون و مدیران هستند، یک رأسش مردم و یک رأسش روشنفکران (که نویسندهها هم جزو همین گروهند) امروز در قطع کامل ارتباط نویسندگان با سیاسیون و مدیران و مردم، محفل بزرگی شکل گرفته که نویسندههای ایرانی -از پیر و جوان، زن و مرد، جدینویس و مبتدلنویس، مستقل و حکومتی، و غیره و غیره- و چندتایی ناشر و روزنامهنگار عضوش هستند. اهالی این محفل -آگاهانه یا ناآگاهانه، و رذیلانه یا ابلهانه- تمام پیوندها و ریسمانهایی را که ممکن بوده آنها را به «جامعهی ایرانی» متصل کنند، قطع کردهاند و حالا ماست خودشان را میخورند و (با عرض شرمندگی) سادهلوحانه و متوهمانه خیال میکنند در قلب اندیشهورزی، فرهنگ و هنر ایران قرار گرفتهاند. و از سر همین توهم شبهکافکایی است که مدام یکدیگر را «محاکمه» میکنند و باهم دعوا دارند و به هم نان قرض میدهند و مرزبندی میکنند و خودی و غیرخودی میکنند و این آن را قبول ندارد و آنیکی معتقد است اینیکی اصلاً نویسنده نیست و خلاصه ماجراهاست در آن؛ و در نهایت هم کسی را به درون «قصر» راهی نیست، قصری که در سادهترین شکل، کتابخانههای مردم است… این «ادبیات محفلی» که خوشخیالانه خودش را در جایگاهی مهم -و اصلاً حیاتی- از مناسبات و سازوکارهای اندیشه و فرهنگ و هنر و ایران تصور میکند، کارش به جایی رسیده که تیراژش شده ۵۰۰تا و ۷۰۰تا؛ رقمی که اگر -در بهترین حالت- آن را تعداد مخاطبان قطعی یک کتاب فرض کنیم، در مقایسه با مخاطبان انواع و اقسام -و بگذارید بگویم «همه»ی- تولیدات و فراوردههای فرهنگی دیگر، از فیلم و نمایش گرفته تا مجله و حتا گالریهای نقاشی، ناچیز و مسخره است. بررسیای نهچندان پیچیده نشان میدهد که امروز بخش عمدهی مخاطبان ادبیات داستانی در ایران، همان اهالی محفل ملی ادبیات -نویسندهها و ناشرها و روزنامهنگارها- هستند. اهالی این محفل هنوز به این نتیجه نرسیدهاند که یک جای اساسی و مهمی از کارشان میلنگد و بهتر است مدتی بهجای مدام حرف زدن و زیر سؤال بردن همهچیز، سکوت کنند و فکر؛ و امروز کماکان، بیکه سوزنی به خودشان بزنند، دوتا جوالدوز گرفتهاند دستشان و یکی را حوالهی سیاسیون و مدیران میکنند و آنیکی را حوالهی مردم. «ادبیات محفلی» یک همچین چیزی است؛ شترمرغی که نه بار میبرد، نه شیر میدهد، برای خودش هست و همین گوشهکنارها میپلکد، ادبیاتی است که رابطهاش بهکلی با جامعه قطع و اصلاً بیخیالِ آن شده، و در فراموشیِ کامل در قبال این مسأله که حرفهمند است نه کارگزار یا پارتیزان سیاسی، در مواجهه با نظام سیاسی/مدیریتی سه رویکرد اساسی دارد: یا -مثل نویسندههای حکومتی- تمامقد در خدمت نظام سیاسی است و منویات آن را داستانی میکند، یا مثل گروهی از نویسندههای مستقل در جلد اپوزیسیون فرو رفته و کماکان سوداهای چگوارایی دارد و اصلاً پوزیسیون را به رسمیت نمیشناسد که بخواهد توجهی بهش بکند، یا هم که اقلیتی است مستقل که ادبیات را ادبیات میداند نه مستمسکی برای خدمت به اپوزیسیون یا پوزیسیون. و بوالعجب که صدای این گروه سوم را هر دو گروه قبلی خفه میکنند؛ آن به بهانهی غیرخودی بودن و این به بهانهی غیرسیاسی/غیرمسئول بودن. (و این یکی از گرهگاههای مهمی است که در این سرزمین ادبیات به مسلخ میرود؛ بله، دقیقاً به دست همان کسانی که حرفهمند ادبیاتند و قرار است متولیان واقعی ادبیات این سرزمین باشند.) اینطوریها میشود که محفلی به وسعت ایران شکل میگیرد و در فضایی ایزوله از سیاسیون و مدیران و مردم برای خودش خوش است. بالأخره دستک و دنبکی هم هست که این عیش منغص نشود؛ از ناشرهایی که دست رد به سینهی هیچ کتابی نمیزنند تا صفحههای ادبی روزنامهها که هرطوری هست باید «پر» شوند تا پز فرهنگی بودنشان مخدوش نشود…
دریافت صفحه پیدیاف این یادداشت از اینجا.