اول از همه باید عذرخواهی کنم که اینقدر دیر آمدم سراغتان. حقیقت امر این است که توی این اوضاع و احوالی که ما داریم، با این هوای همیشهآلودهای که همهمان را بخوری کرده و این غذاهایی که معلوم گوشتش چه وضعی دارد و سبزیاش چه حکمی، و باز با اینهمه فستفودی که شبانهروز میبلعیم و معلوم نیست با گوشت کجای کدام چهارپای مجهولالهویهای درست شده، تردید ندارم که شما مهمترین آدمهای جامعه برای من و همنسلهایم هستید و خواهید بود. از چهل / چهلوپنجسالگی مشتری دائمیتان خواهیم شد؛ البته اگر اصلاً به آن سنوسال برسیم. اینها که گفتم از سر پاچهخواری نبودها، گفتم که بدانید میدانیم چقدر برای جامعه اهمیت دارید. دستتان روی سرِ ما. چقدر خوب که توی کشور ما بعضی اسامی دوخته شدهاند به بعضی صفتها، مثلاً «مردم» همیشه «همیشهدرصحنه»اند، «کتاب»ها همهشان «وزین، و «پزشک»ها همهشان «شریف». این، کار آدم را خیلی راحت میکند. من تردید ندارم کسی که برمیدارد تهمتهای کاسبی و بیمسئولیتی و غیره به شما «پزشکان شریف» میزند، حتماً نمیداند که شما جزو معدود متخصصانی هستید که موقع ورود به حرفه سوگند یاد میکنید. فعالیت اقتصادی ایرادی که ندارد، هیچ، تازه خوب هم هست. کمک میکند به چرخیدن چرخ اقتصادی جامعه. جای خندهدار ماجرا اینجاست که طرف خودش با وام اضطراری و غیرهای که از ادارهاش میگیرد، پول جور میکند توی این بازار هرکیهرکی سکه و ارز میخرد -یا اگر بیشتر تیغش بِبُرد خانه- و همینطوری میاندازد گوشهای ری کند براش، آنوقت وقتی یک پزشک شریف میرود سراغ خانهسازی و عمران، میگوید: «تو این زمونه دکترا کاسب شدهن همهشون. دکتر نگو آقا، دکتر نگو… بگو بسازبفروش، بسازبنداز.» حالا گیریم بعضیهاتان بهخاطر سرکشی به املاک و مستغلات، وقت کمتری میتوانید برای بیمارهاتان بگذارید، یا بعضیهای دیگرتان وسط ویزیت توی مطب، تلفنتان زنگ میزند و لای بحث کلیه و کبد و سایر امعا و احشا و تشکیلات مریضتان، شروع میکنید درباره قیمت کامپوزیت نما یا جنس کفپوش لابی حرف زدن -خیلی هم حرفهایتر از خیلی مهندسها-، یا باز بعضیهای بیشرتان توی میهمانیها و محفلهای خصوصی بهجای صحبت درباره فلان مقوله مربوط به بهداشت یا سلامتی یا فلان کشف جدید و مهم در عالم پزشکی، مدام و بیوقفه درباره قیمت ماشینهاتان یا متراژ واحدهای الهیهتان یا شهرک شراکتی کلاردشتتان حرف میزنید… اینها که مهم نیست، اینها جزییات است و خوشبختانه ایرانیجماعت سالهایسال است که فهمیده نباید خودش را درگیر جزییات بکند. از اینکه بگذریم و اگر قبول کنیم بعضیوقتها با کلی اغماض میشود آن تهمت کاسبی را زیرسبیلی رد کرد، تهمت بیمسئولیتی را من اصلاً درک نمیکنم. چرا؟ چون فلان جراح کاردرست قدیمی توی اتاق عمل تیغ را میدهد شاگردهاش و مینشیند گوشهای به نظارت؟ این شد دلیل؟ یکی نیست بگوید آقای عزیز، خانم محترم، شما که شب و روز، اینطرف و آنطرف دم از جوانگرایی میزنی دیگر چرا؟ این جای دمت گرم گفتن و تشکرت است؟ بالأخره جراحهای جوانتر هم باید از یکجایی شروع کنند. همین آقایی که حالا برای یک جراحی دوساعته، تا پانزده بیست میلیون وجه رایج مملکتی از نوع تومان به حساب شخصیاش واریز نشود، پایش را توی اتاق عمل نمیگذارد، هم یک روزی جوان بوده. آن روز یک قدیمی کاربلد بهش اجازه تجربهورزی داده که حالا این شده دستطلا. این کار نهتنها بیمسئولیتی نیست، که خیلی هم مسئولانه است. توی جامعه امروز ایران که شعار جوانگرایی دیگر دارد گوش همه را کر میکند، جراحان و پزشکان «شریف» ایرانی از معدود اقشاری هستند که بیهیچ شعاری، دارند مفهوم جوانگرایی را اجرا میکنند. باشد که بقیه از اینها یاد بگیرند.