شمارهی هفدهم ستون هفتگی «متن در حاشیه»، منتشرشده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ در روزنامهی اعتماد
بعضی رویدادها، طبق اصول کلاسیک، ارزش خبری ندارند یا اگر هم دارند، ارزش خبریشان کم است. نه تأثیری روی ارزش سهام و قیمت طلا و ارز دارند، نه خبرنگار و روزنامهنگاری را معروف میکنند، و نه موازنهی قدرت را جابهجا میکنند. تحت الشعاع اخبار زرد ازدواج و طلاق و بیمهی دماغ سلبریتیها و جنگها و آدمکشیها و دزدیهای گوشه و کنار جهان قرار میگیرند و دود میشوند و میروند به آسمان. اما کیست که نداند گاهی اوقات این اخبار حاشیهای اهمیتشان بهمراتب بیشتر از آن اخبار تکراریای است که فقط نام فاعل یا مفعول یا مکانشان تغییر میکند و ماهیتشان نه. و باز، کیست که نداند تقریباً همیشه این اخبار حاشیهای مربوطند به آدمهای حاشیهای؛ همین شهروندان معمولی که سیاستمدارها آنها را برگهی رأی میبینند، سرمایهدارها مشتری و ایدئولوگها سرباز. زیبایی و زشتی زندگی را همین اخبار حاشیهایاند که میسازند؛ اخبار تکراری هرروزه بیشتر مثل مخدر عمل میکنند. این شوخی معروف را شنیدهاید حتماً که «پزشکها معمولاً از موفق بودن کارشان خوشحال نمیشوند!» چون موفقیت در کار پزشکی یعنی درمان بیمار، و درمان بیماری یعنی خداحافظ مشتری. دربارهی رسانههای امروز هم کموبیش همینطور است؛ این همه رسانهی تصویری و نوشتاری و مجازی در جهانی بدون جنگ و دعوا و عربدهکشی و عاری از آدمکشیهای سازمانیافته و بمب اتمی و غیره، باید بروند بشینند کنار جوی و گذر عمر را تماشا کنند. دامن زدن به اخبار تکراری -در همدستی با سیاستمدارها و سرمایهدارها و ایدئولوگها- وظیفهی نانوشتهی رسانههای امروز است. در این میان اما، اخبار حاشیهای (تلخ یا شیرین) وظیفهی اصلیتر و بنیادینتر امر خبررسانی را به دوش میکشند: حساس کردن انسانها به مسائل جهان و محیط پیرامونشان؛ یادآوری این نکته که در این جهان دیوانهی پول و اسلحه، هنوز چه حجمی از انسانیت زنده است یا -برعکس- چه حجمی از بدویت دارد بیداد میکند. و میشود -و اصلاً لازم است- گاهی دگمهی توقف را بزنیم و بهجای اخبار انتزاعی تکراری، گوش و دلمان را بسپریم به اخبار انضمامی حاشیهای؛ مثل خبر آن شهروند قمی، که جلوِ دکانش میوه خیرات کرده بود… یکی دو روز پیش خبرش را دیدم؛ خبری که طبق معمول لابهلای اخبار تمامنشدنی و تکراری واجد ارزشهای خبری گم شد. حیف هم شد. گاهی لازم است به جای تیترها و عکسهای تکراری هرروزه -که از فرط تکرار، از معنا تهی شدهاند- عکس چنین شهروندان مسئول و حساسی را قاب کرد روی جلد؛ شهروند انساندوستی که سنتی دیرین، مثل خیرات کردن، را به مسألهای امروزی، یعنی عمومی شدن فقر و حذف میوه از سبد خرید خیلی از خانوارهای ایرانی، پیوند میزند و یادآوری میکند که هنوز هم میشود یاری اندر کس دید و دوستی به آخر نرسیده.
دریافت فایل پی.دی.اف این یادداشت از اینجا