نویسنده: فرشته قلیپور مهاجر
جمعخوانی داستان کوتاه «تعقیب»۱، نوشتهی جویس کارول اُوتس۲
«ادبیات، جهان صغیری است که جهان کبیر (جهان واقعی) را منعکس میکند.»
لوکاچ معتقد است ادبیات واقعگرا کلیتی موجز از یک کلیت گسترده و منتشر است. بنابراین تأثیر شرایط اجتماعی بر آثار هنری معاصر آنها، انکارناپذیر است… لوکاچ با توجه به چنین دیدگاهی، ادبیات بورژوازی را خواه متعلق به مکتب ناتورالیسم باشد و خواه مکتب رمانتیسم، یکسره مردود میشمارد و بر ادبیات رئالیستی که نشاندهندهی واقعیت صریح اجتماعی است، صحه میگذارد.
جویس کارول اُوتس در داستان کوتاه «تعقیب»، بهدور از بازیهای فرمی و با نثری ساده و استفاده از نمادها و نشانهها، به جامعهی صنعتی و درحالپیشرفتی اشاره میکند که تأثیر خود را روی فردیت و هویت شخص در جامعه گذاشته؛ محیطی که در «تعقیب» با آن مواجه هستیم، محیطی بزرگ و درحالتوسعه است که همهی زمینهایش گودبرداری شده و گِلی است، با پمپبنزینی که کاملاً نوساز است و در این ششماهی که گِرِچن با خانوادهاش به آنجا آمده، هنوز آغاز به کار نکرده و باز نشده. ساختمان اداری پانزدهطبقهی پِیس اَند فیش باخ بلدینگ -که ساخت آن سالِ بعد تمام میشود- به محوطهای میرسد که ساختهشدهتر است. تعدادی از ساختمانها کاملاً نوساز است، ولی خالی و بدونسکنه. «اینجا خانهها خیلی بزرگند.» اوتس سهبار بسیار زیرکانه و عامدانه اشاره میکند که خیابانها پیادهرو ندارد.
نویسنده در پسزمینهی روایت، درصدد نشان دادن نظام حاکم بر جامعه است؛ نظامی که با نگاهی معطوف به منفعتگرایی و سرمایهداری، در نهایتِ بهرهکشی از طبیعت، نهتنها در حال تغییر پوستهی سنتی است، بلکه فردیت و هویت افراد را هم بهرسمیت نمیشناسد؛ تاجاییکه حتی حاضر به ساخت پیادهرو نیست.
آنتونی گیدنز، جامعهشناس بریتانیایی، معتقد است: «هرچه شیوهی زندگی فرد پساسنتیتر باشد، دغدغههای سبک زندگی بیشتر مطرح میشوند و هستهی هویت شخصی را تشکیل میدهند… هویت شخصی، مجموعهای از ویژگیهای قابلمشاهده نیست، بلکه درک بازاندیشانهی فرد از زندگیِ خود است.»
ازآنجاییکه در نظام سرمایهداری نقشها عوض شدهاند، خانواده هم دیگر در جایگاه خودش قرار ندارد. در این داستان، پدرومادر گرچن، همچون سایر والدین، از نقش سنتی خود دور شده و در لباس جدیدی که مدرنیته بر تنشان پوشانده، نقشی بیولوژیک دارند. گرچن بهعنوان یک نوجوان، همزمان محصول خانواده و جامعه است و زندگی در جامعه، مستلزم اینکه فردْ جامعهپذیر شده باشد. ازسویدیگر، جامعهپذیری عبارت است از مجموعهای از سازوکارها که بهواسطهی آنها افراد، مهارتِ روابط اجتماعی درمیان انسانها را میآموزند و هنجارها، ارزشها و باورهای جامعه (زبان، قواعد نزاکت، رفتارهای جسمانی) را جذب میکنند. چنانچه دولت، سازمانها و خانواده نقش خود را بهدرستی ایفا نکند، فرایند یادگیری و انطباق کودک با مفهوم جامعهپذیری، دچار اختلال شده، درنتیجه به جامعه و فرد آسیب روانی وارد میشود.
اوتس بهروشنی در داستان «تعقیب» نشان میدهد که پدر برای تعطیلات آخرهفته از شهر بیرون رفته و مادر همچنان در حال خرید کردن است. و خانواده کمبود عاطفیاش را با پوتینهای چرم و سفید که چندی پیش برای مادر چهل دلار تمام شده، رومبلی سفیدوسیاهی از پوست تیماج اصل، خانهی بزرگ و سفیدی روی تپههای مصنوعی که گاراژ هم دارد و یک خانهی زمستانی که از خانههای زمستانی دیگر بزرگتر است، جبران میکند. ازطرفی، تأکید اوتس بر واژهی «دشمن ناپیدا» و تعقیب سایهوار شخصیت عینی، گرچن، و شخصیت ذهنی، دشمن، این پرسش را در ذهن خواننده ایجاد میکند که بهراستی مقصود از «دشمن ناپیدا» چیست؟ آیا جز این است که داستان وجه رمزی و نشانهگذاری دارد؟
گیدنز درباب اینکه جهانی شدن چگونه دنیای ما را شکل میدهد، معتقد است: «امروزه ملتها بیشاز آنکه با دشمن مواجه باشند، با ریسک و مخاطره مواجهاند؛ همین یعنی تغییر ماهیت ذاتی ملتها. چنین تغییری فقط مربوط به ملتها نیست. بههرطرف که نگاه میکنیم، نهادهایی میبینیم که ظاهرشان مثل سابق و عنوان آنها هم همان عنوان سابق است، اما باطن آنها کاملاً متفاوت شده است. ما کماکان از ملت، خانواده، کار و طبیعت حرف میزنیم؛ گویی آنها تغییری نکردهاند. اما اینطور نیست؛ پوستهی بیرونی حفظ شده است، اما در درون، این نهادها تغییر کردهاند. این جامعه در حال تغییر دادن شکل زندگی ماست. این روند، پر از آشوب و اضطراب است و شکاف عمیق درونی، درون آن است. بسیاری از ما متوجه دستاندازیِ نیروهایی در زندگی خود شدهایم که روی آنها هیچ کنترلی نداریم.»
اوتس در این داستان، چند ساعت از زندگی یکنواخت و عاریازمعنای نوجوانی را روایت میکند که یکی از محصولات کارخانهی مدرنیته و سرمایهداری و از عواقب آن است. غفلت دولت، سازمانها، ملت، خانواده و حتی رسانهها از نقش اساسی خود، نوجوانی را دچار بیماری روانی کرده؛ بهنحوی که فرد در این اجتماعِ مریض، قادر به پذیرش و ارائهی نقش حقیقی خود نیست، بلکه متأثر از بیماری خود و جامعه، خودی دیگر، دشمن ناپیدا، در ذهنش خلق میکند و به تعقیب یکدیگر میپردازند.
۱. Stalking
۲. (Joyce Carol Oates (1938