کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

وقتی گریزی نیست

10 آوریل 2020

نویسنده: لاله دهقان‌پور
جمع‌خوانی رمان «خاکْ‌زوهْر یا وقت چیدن گیس‌ها»، نوشته‌ی نرگس مساوات


بعد از پس گرفتن حلب از داعش، سوری‌ها بر ویرانه‌های به‌جامانده در این شهر نوشتند: «وطن هتل نیست که هروقت خدماتش خوب نبود، ترکش کنیم. ما این‌جا خواهیم ماند.» و این جملات تکان‌دهنده و تأثیرگذارْ یاری‌دهنده‌ی مردم دیگرکشورهای بحران‌زده‌ی جهان شد تا هربار که به دلایل مختلف سیاسی، فردی و اجتماعی از امید و انرژی تهی شدند، تجدیدقوا کنند و ماندن را به رفتن ترجیح دهند. اما گاهی‌اوقات، هرچقدر هم که به خاک و خانه وفادار باشی، دست‌هایی مرئی یا نامرئی تو را فراری می‌دهند، و مفهوم خانه در ذهنت می‌میرد، یا در سرزمینی دیگر بازتعریف می‌شود. به‌قول پگاه، شخصیت اصلی کتاب «خاک‌زوهر»: «به‌زور که نمی‌شود مهمان ناخوانده بود، آن‌هم توی خانه‌ی خودت.»
«خاک‌زوهر»، اولین داستان بلند نرگس مساوات، روایتگر بخش‌هایی از زندگی زن جوانی به‌نام پگاه است؛ زنی که مانندش را در داستان‌های ایرانی کم می‌بینیم. به‌همین‌دلیل می‌توان گفت که یکی از نقاط قوت این داستان بلند پرداخت درست و غیرکلیشه‌ای شخصیت محوری‌ است. ازجمله ویژگی‌های این شخصیت می‌توان به نحوه‌ی مواجهه‌اش با اتفاق تلخی مثل بی‌وفایی یار اشاره کرد. پگاه در چنین موقعیتی، واکنشی هیجانی و انتقام‌جویانه از خود نشان نمی‌دهد و شخصیت مستقل، باتجربه و خودآگاهش به یاری او می‌آید تا بدون القاء حس قربانی شدن، چالش‌های عاطفی را پشت سر بگذارد. پگاه می‌داند کجا ایستاده است و چه می‌خواهد، اما جهان‌بینی متفاوت او عاملی می‌شود برای جدایی‌اش از جامعه‌ای که او را پس می‌زند. نویسنده با خلق چنین شخصیتی، درواقع بخش مهمی از دغدغه‌های زن روشن‌فکر معاصر ایرانی را بازتاب می‌دهد و حس‌آمیزی قوی داستان هم‌ذات‌پنداری خوانندگان بسیاری را با پگاه برمی‌انگیزد. «خاک‌زوهر» روایت آدم‌هایی است که در جهان واقعی وجود دارند و کنشگرند، اما آن‌قدر به حاشیه رانده شده‌اند که حتی به‌سختی می‌توانند خودشان را در داستان‌ها پیدا کنند. ازاین‌جهت، داستان بلند «خاک‌زوهر» قابلیت تبدیل شدن به سندی اجتماعی را دارد، تا نسل‌های بعد با مطالعه‌ی آن بفهمند که زمانی در ایران، بسیاری از شهروندان خوش‌فکر و باکفایت فقط به‌دلیل انتخاب سبک زندگی متفاوت، مجبور به ترک دیار می‌شدند.
تسلط نویسنده بر عناصر داستانی‌ موجب پرداختن به درون‌مایه‌ی مهاجرت در بستری شده که خورند آن است. زبان پاکیزه و خوش‌خوان، لحن مناسب شخصیت‌ها، دیالوگ‌هایی که در خدمت داستانند و گذارهای به‌جا و دقیق علاوه‌بر محتوا، ساختار داستان را جذاب و منسجم کرده‌اند. به‌عنوان مثال، زمان برای روایت داستان، هوشمندانه و کاربردی انتخاب شده. راوی اول‌شخص با ترکیبی از تک‌گویی‌های درونی و بیرونی، داستان را در زمان حال روایت می‌کند تا خواننده همراه او اتفاقات عینی‌ای را که روحش را آشفته می‌کنند، تجربه کند. ازسویی‌‌دیگر، درخلال روایت، راوی با نقب‌هایی به گذشته، اطلاعات مفیدی درباره‌ی خلقیات، باورها، تجربه‌ها و سبک زندگی‌اش به خواننده می‌دهد. در این گذارهاست که خواننده چرایی خستگی و رخوت امروز پگاه را درک می‌کند و شخصیت‌پردازی او کامل می‌شود. این روایت در زمان‌حال معاصر بودن «خاک‌زوهر» را نیز تقویت می‌کند.
خرده‌روایت‌های این داستان لازمند، اما کافی نیستند و بسط ندادن ماجراها و مختصر بودن‌شان کمی آن را به خاطره‌گویی نزدیک کرده. در پایان‌بندی، پگاه تصمیم به مهاجرت می‌گیرد؛ انتخابی که برای باورپذیری‌ به کاشته شدن بذرهایی درطول روایت نیاز دارد، اما راوی درطول داستان، تمایلی به ترک وطن و تغییر زندگی فعلی‌اش نشان نمی‌دهد و به‌همین‌دلیل پایان‌بندی شتاب‌زده و ناگهانی به‌نظر می‌آید. تنهایی پگاه -«با صدهزار و بی‌صدهزار مردم»- واضح است و تأثیر روابط نابسامان خانوادگی و بحران‌های اجتماعی بر شخصیت او به‌خوبی در داستان گنجانده شده، اما راوی به پیشینه‌ها و زمینه‌هایی‌‌ که منجر به ترک خانه می‌شوند، نمی‌پردازد. به‌بیانی‌دیگر، مهاجرت شخصیتی مثل پگاه کاملاً قابل‌درک است، اما منطقی نیست که این هجرت تحمیل‌شده، دراین‌حد ناگهانی اتفاق بیفتد.
وسعت و عمق بیشتر در خرده‌ماجراها می‌توانست این داستان بلند را به رمانی درخشان تبدیل کند، که نکرده، اما «خاک‌زوهر» هنوز هم آن‌قدری خوش‌خوان و سرشار از احساسات ملموس هست که بتوان در یک نشست آن را خواند‌ و تا رسیدن به آخرین صفحه، رهایش نکرد. و همین حالا هم می‌شود باجان‌ودل درک کرد که چرا وقتی وطن هتل نیست و نباید باشد، بعضی آن را نذر می‌کنند تا آرام بگیرند.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, خاکْ‌زوهْر یا وقت چیدن گیس‌ها, صدای دیگران, یک کتاب، یک پرونده دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, خاکْ زوهْز, داستان ایرانی, معرفی کتاب, نرگس مساوات

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد