کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأملی بر مقولة «زندگی‌نامه‌نویسی» با تمرکز روی کتاب «زندگی‌نامه نیما یوشیج» سلام کتاب – 70 (به کجای این شب تیره)

14 جولای 2012

 

  1. زندگی‌نامه، گونه نوشتاری / ادبی خوبی است؛ هم برای نوشتن، و هم برای خواندن. با نگاهی مقتصدانه و عملکردگرا، می‌توان مهم‌ترین مزیت زندگی‌نامه را این دانست که فقط لذت متن نمی‌دهد، بار اطلاع‌رسانی هم دارد و در خلال روایت زندگی یک آدم -که معمولاً آدم مهمی است و از همین رو مطلع بودن یا شدن از رویدادهای زندگی‌اش برای خواننده جذابیت دارد- شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زمانه زندگی او نیز معرفی و تأثیرش در زندگی او بررسی می‌شود. علاوه بر این‌ها خواندن زندگی‌نامه فردی که در زمینه‌ای موفق بوده و توانسته به نتیجه‌های مطلوبی دست پیدا کند، می‌توانند برای جوان‌ترها و نسل‌های بعد، بسیار آموزنده باشد. بی‌هیچ تردیدی اطلاع از این نکته که در زندگی فلان آدم موفق هم فرازها و فرودهایی بوده و این‌طور نبوده که از همان ابتدا همه‌چیز سر جایش باشد و در مقیاس کلان‌تر، رسیدن به این نتیجه که جاده موفقیت معمولاً جاده‌ای ناهموار و پر از سنگلاخ و کوه و دره است و از بیابان‌های بی‌آب‌وعلف و جنگل‌های پر از حیوانات وحشی می‌گذرد، می‌تواند تحمل ناملایمات کار را برای هرکسی که دارد تلاشی می‌کند، آسان‌تر و قابل‌قبول‌تر کند. در کشورهای غربی زندگی‌نامه‌نویسی امری مرسوم است. مخاطب‌های زیادی هم دارد. بعضی از ستاره‌ها -مثل خواننده‌ها و فوتبالیست‌ها و آکتورها و آکتریس‌های سینما- چند زندگی‌نامه‌نویس دارند که مدام رویدادهای زندگی‌های‌شان را رصد می‌کنند. هرکدام از این زندگی‌نامه‌نویس‌ها از زاویه‌ای خاص زندگی آن ستاره را ثبت و ضبط می‌کند و محتمل هم هست که یکی از دلایل پیشرفت جامعه غربی در زمینه‌های مختلف خواندن همین زندگی‌نامه‌ها و تلاش برای کسب تجربه غیرمستقیم از تجربه‌های مستقیم دیگران باشد. افسوس که ما ایرانی‌ها این فرهنگ زندگی‌نامه‌نویسی را نداریم. شاید بخشی از این فقدان برمی‌گردد به محافظه‌کاری‌ای که در فرهنگ‌مان وجود دارد و می‌ترسیم تجربه‌های‌مان را به دیگران بگوییم، مبادا فوت کوزه‌گری‌مان را بفهمند و گوی سبقت از ما بربایند. درباره قدما هم معمولاً ما آن‌قدر در مستندسازی ضعف داریم که تلاش برای اطلاع از رویدادهای زندگی فلان‌کس و چیدن‌شان در کنار هم به گشتن پی سوزنی در انبار کاه می‌ماند و گذشتن از هفت‌خوان رستم. و با این‌همه باز جای شکرش باقی است که هرازگاه توی پرسه زدن در کتاب‌فروشی‌ها ناگهان چشم آدم به کتابی برمی‌خورد که رویش نوشته شده: «زندگی‌نامه …».
  2. پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» همان‌طور که از شواهد و قراین پیداست! یک زندگی‌نامه است: «زندگی‌نامه نیما یوشیج، به کجای این شب تیره». این کتاب را مصطفا اسلامیه نوشته، و نشر نیلوفر همین یک ماه پیش روانه بازار کتاب کرده است. کتاب زبانی ساده و در عین حال کمی شاعرانه دارد و بیانش، جایی است میان بیان توصیفی / تشریحی و بیان روایتی. به این ترتیب خواننده نه احساس می‌کنند دارد رمان یا داستان می‌خواند، و نه احساس می‌کند که دارد گزارش می‌خواند. به نظرم این انتخاب بسیار هوشمندانه‌ای بوده برای این زندگی‌نامه. در این کتاب، اسلامیه از کودکی نیما شروع می‌کند و همزمان با روایت رویدادهای زندگی نیما -از عشق به صفورا و آمدن به تهران برای تحصیل در مدرسه سن‌لویی و عضویت در نهضت جنگل و ازدواج با عالیه‌خانم و…- اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زمانه نیما را نیز به‌دقت روایت مى‌کند. در این کتاب خواننده می‌تواند با وجه دیگری از شخصیت بزرگ، تأثیرگذار و حساس نیما یوشیج آشنا و از نامرادی‌هایی که نامردمان و زمانه به او تحمیل کرده‌اند، آگاه شود. در بخشی از کتاب -که بریده‌ای از یکی از نامه‌های نیما به برادرش لادبن است- آمده: «خیلی خیلی میل داشتم کتاب «دین و اجتماع» تو را ببینم. می‌خواستم بدانم چرا مخارج طبع آن را نداری؟ حقیقتاً خجالت می‌کشم. این قسمت مکتوب تو می‌رساند که رژیم تازه [شوروی] به کتاب وقعی نمی‌گذارد. شمال و جنوب به کتاب به یک چشم نگاه می‌کنند. من هم در اینجا کتاب‌هایم به گوشه‌ای افتاده و گردوغبار هوا روی آن‌ها را رنگ‌آمیزی می‌کند.» (زندگی‌نیما یوشیج / صفحه 43) گذشته از همه این‌ها از کیفیت بسیار خوب کاغذ و چاپ کتاب هم نباید گذشت؛ که این نکته را به یاد آدم می‌آورد که هنوز هم هستند در این جامعه کسانی که به کارشان عشق می‌ورزند و دل‌شان می‌خواهد به بهترین شکل ارائه‌اش کنند.
  3. بی‌ارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: روز سه‌شنبه هفته گذشته -بیستم تیرماه- در فرهنگسرای ارسباران و به همت مرکز معماری ایران همایشی برگزار شد به نام «فرایند طراحی معماری». در این همایش دکتر داراب دیبا، مهندس بهروز احمدی و دکتر … شرکت داشتند. ابتدا دکتر دیبا -که از اساتید و پژوهشگران قدیمی و صاحب‌نام معماری در ایران است- با نگرشی فلسفی / جامعه‌شناختی به بررسی مسایل شکل‌دهنده به ساختارهای معماری معاصر و از جمله معماری معاصر ایران پرداخت. در ادامه دکتر … از منظری آکادمیک، عوامل و عناصر مؤثر در طراحی معماری را دسته‌بندی و اولویت‌بندی کرد. در سومین بخش همایش هم مهندس بهروز احمدی -که یکی از معماران بسیار زبده و حرفه‌ای امروز ایران است و آثارش گاه به استانداردهای بین‌المللی نزدیک می‌شود- روند طراحی پروژه «ساختمان فرمانداری بم» را برای حاضرین در همایش تشریح کرد. همایش با پرسش و پاسخ میان سخنران‌ها و حضار به پایان رسید؛ پرسش و پاسخی که با حضور معمار طناز و جسوری مثل دکتر دیبا، مثل همیشه تبدیل شد به جذاب‌ترین بخش همایش. آن روز در فرهنگسرای ارسباران جای سوزن انداختن نبود. دیدن آن‌همه جوان مشتاق آدم را حسابی سر ذوق می‌آورد و از سویی هم ذهنش را درگیر این موضوع می‌کرد که علی‌رغم این‌همه شور و شعور، چرا این قدر کم چنین همایش‌ها و نشست‌هایی برگزار می‌شود. فکر می‌کنم هیچ نیازی به دلیل و برهان آوردن نباشد که جلسه‌هایی از این دست، نه‌تنها هیچ ضرری ندارند، که نتیجه‌های مثبت مفروض‌شان اصلاً قابل شمارش نیست. امید، که سازمان‌ها و نهادها و مؤسسه‌های عمومی و خصوصی مرتبط اهتمام بیشتری در این زمینه به خرج دهند.
  4. در آخرین لحظه‌های نوشتن این یادداشت، خبر ناگواری به گوشم رسید. «حمید سمندریان درگذشت.» او مرد بزرگی بود. چندین نسل از هنرمندان هنرهای نمایشی این سرزمین را تربیت کرده بود و چقدر مورد احترام همه بود. راستی هم که آدمی مثل او، این‌همه خوش‌نام و دوست‌داشتنی چقدر کم است در این زمانه. حالا معلوم نیست چقدر زمان باید بگذرد، چقدر باید سال برود و ماه بیاید، تا دوباره ستاره‌ای مثل او در آسمان هنر این مملکت طلوع کند.

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد