کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

حکایت همچنان باقی‌‌

10 اکتبر 2021

نویسنده: هایده اثنی‌عشری
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «کیمیا‌گری در خیابان»، نوشته‌ی غ. داوود (منوچهر صفا)


طنز در ادبیات کلاسیک فارسیِ دوره‌های مختلف وجود داشته و در صدر ‌آن آثار‌ عبید زاکانی را می‌توان نام برد. حتی «الهی‌نامه»‌ی عطار نیشابوری هم جنبه‌هایی از طنز دارد. پس از انقلاب مشروطه و فضای نسبتاً آزاد مطبوعات، طنز ابزاری شد برای مبارزه‌ی سیاسی، و توجه بسیاری از نویسندگان و شعرای بزرگ به آن جلب شد. میرزاآقاخان کرمانی، علی‌اکبر دهخدا، نسیم شمال، میرزاده‌ی عشقی و زین‌العابدین مراغه‌ای از پیشگامان طنز در ادب فارسی دوران انقلاب مشروطه بودند. در نسل‌های بعد محمدعلی جمال‌زاده، صادق هدایت، بهرام صادقی، منوچهر صفا و ایرج پزشک‌زاد از نویسندگانی بودند که طنز می‌نوشتند. دراین‌بین، منوچهر صفا شاید نویسنده‌ی کم‌ترشناخته‌شده‌ای است که آثارش را با نام مستعار «غ. داوود» منتشر می‌کرد. او به نوشتن و ترجمه‌ی مباحث سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می‌پرداخت و در داستان‌ها و مقاله‌هایش، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی را مد نظر داشت. صفا افزون بر این‌ها مجموعه‌داستان طنزی با عنوان «اندر آداب و احوال» به نگارش درآورد که شامل دوازده اثر انتقادی‌-اجتماعی است. این کتاب اولین بار در سال ۱۳۵۷ با هفت اثر منتشر شد. پس از تقریباً چهل سال پنج اثر دیگر به آن افزوده و تجدیدچاپ شد؛ کتابی که یادآور دهه‌ی سی و چهل خورشیدی و زمانه‌ی این نویسنده است. این مجموعه صفا را به‌عنوان یکی از صاحب‌سبک‌های طنز معاصر به جامعه‌ی ادبی ایران شناساند.
منوچهر صفا همان‌اندازه که می‌تواند با تصویر‌های مضحک و شخصیت‌های اغراق‌آمیزش خواننده را بخنداند، می‌تواند او را به تأمل وادارد. او نویسنده‌ای است متعهد که محض خنده نمی‌نویسد؛ مضمون نوشته‌هایش ماهیتی چندلایه دارد و به مسائل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی می‌پردازد.
«کیمیاگری در خیابان» از مجموعه‌ی «اندر آداب و احوال» این نویسنده است و محصول زمانه‌ای که فهم ساختاری در داستان هنوز شکل نگرفته، بااین‌حال می‌توان آن‌ را داستانی‌ترین نوشته‌ی این نویسنده دانست. صفا در این داستان با بیانی ساده و طنزی درخشان به حماقت‌های فردی حمله می‌کند؛ به عادت‌ها و رفتارهای احمقانه‌ای که در زندگی روزمره مدام تکرار می‌شوند. او پند و اندرز نمی‌دهد. قبل از هرچیز سرگرم‌مان می‌کند. ما را می‌خنداند؛ ولی هنوز خنده روی لب‌های‌مان درست جا نگرفته که اندوه را جای آن را می‌نشاند.
نویسنده با شناخت عمیق مردم و طرزفکرشان و توجه به محیط پیرامونش می‌نویسد. او ما را به عمق زندگی آدم‌هایی می‌‌برد که دست به کارهایی می‌زنند و باورهایی دارند که عقل در آن حیران می‌ماند. صفا با نگاهی دقیق و زبانی جذاب و پر از صنایع ادبی، استعاره، ایهام و تشبیه و با تصاویر غلو‌آمیز داستانی تراژی‌کمیک می‌سازد. راوی ناظرش آنچه را می‌بیند بی‌هیچ دیالوگی برای خواننده گزارش می‌کند. صفا با پرداختن به ریزه‌کاری‌ها، کاریکاتور بلیت‌فروش را می‌سازد. او اتفاقات روزمره‌ی‌ پیرمرد را به‌شکلی مضحک و خنده‌دار بیان می‌کند؛ پیرمردی که خودش فکر می‌کند در جایگاه مهمی قرار دارد و همه را سر انگشت می‌چرخاند. پیرمرد کوتاه‌قد و خشکیده در باجه‌ای تنگ در ایستگاه آخر، گویی در نقطه‌ای ته عالم، با ندانم‌کاری‌هایش تصویر همان جامعه و مردمی است که حصار دور خود کشیده‌اند و جایی را ‌که ایستاده‌اند آخر دنیا می‌دانند. او در رفتارهای غلط و افکار و باورهای پوسیده‌ غوطه‌ می‌خورد و چه سود از سوابق پرافتخار تاریخی‌، نژاد آریایی، هزار سال هنر ملی و تمدن چندین‌هزار‌ساله که با خود به یدک می‌کشد.
منوچهر صفا در فضایی مناسب با موضوع داستان، حس‌وحال پیرمرد را می‌سازد. همه‌چیز در باجه‌ای تنگ و کوچک با صحنه‌هایی خُرد به تصویر کشیده شده: بلیت‌فروش همان ‌جا چای می‌خورد، استکانش را می‌شوید، بی‌هیچ عجله‌ای موهایش را شانه می‌کند؛ گویی در آن لحظه هیچ کاری مهم‌تر از کار خودش نیست و کار دیگران را به تعویق می‌اندازد. همه‌چیز در آن فضای محصور خلاصه می‌شود؛ جایی ‌که انگار بیرون از آن هیچ شهر و آدم دیگری نیست. او آن‌چنان در حصار تنگ خود گیر افتاده که حتی خیال زندگی آزاد هم به فکرش نمی‌رسد. نویسنده با به تصویر کشیدن زندگی فردی، وسواس‌ها، اندیشه‌ها، احساس‌ها و نادانی بلیت‌فروش در فضایی کسالت‌آور ذهن خواننده را درگیر حماقت‌های جمعی می‌کند.
صفا از آدم‌های آثارش تیپ می‌سازد؛ درست مثل پیرمردِ داستان «کیمیاگری در خیابان» که بدون شک متعلق به دهه‌ی سی و چهل خورشیدی ایران است. ولی نکته‌ی قابل‌تأمل این‌ است که اگر با نگاهی ظریف همچون نگاه منوچهر صفا اطراف‌مان را نظاره کنیم، همچنان از این تیپ افراد، از این غریبه‌های آشنا در جامعه بسیار می‌بینیم؛ آدم‌هایی که در وهله‌ی اول ظاهر عجیب‌وغریبشان نظرمان را جلب می‌کند، بعد کم‌کم شخصیت‌شان، نوع مواجهه‌شان با مسائل، روابط‌شان با آدم‌ها، نگاه پُرازتردید و خونسردی بیش‌ازحدشان ما را به فکر فرومی‌برد؛ از آن‌ دسته آدم‌هایی که انگار از جایی ناشناخته و زمانی نامعلوم به زمانه‌ی ما پرت شده‌اند.
بلیت‌فروش به دلقکی می‌ماند با عینکی که آن را با سیم و طناب روی صورتش محکم کرده و توی سیرکی در خیابان نقش بازی می‌کند. او از باجه بیرون نمی‌آید. اوقات گران‌بهایش صرف تعمیر عینکش و شل‌وسفت کردن آن می‌شود. وقت شمارش پول با خودش کلنجار می‌رود، حرص می‌خورد، وسواس‌گونه پول‌ها را می‌شمرد، شک می‌کند، با دست‌های لرزان دوباره ازنو می‌شمارد. سرش روی گردن چوب‌مانندش نوسان می‌کند. بار احساسی همین‌ها ترحم‌برانگیزش می‌کند. پیرمرد درگیر رفتارهایی است که سرتاسر زندگی‌ گریبان‌گیرش بوده‌اند؛ رفتارها و عادت‌هایی که در او نهادینه شده‌اند و به‌راحتی قابل‌تغییر نیستند.
نویسنده با طنزی انتقادی-‌اجتماعی بلیت‌فروش را در موقعیت طنز قرار می‌دهد؛ طنزی ساده و خنده‌دار. خواننده می‌خندد، بعد به حال پیرمرد تأسف می‌خورد و سرانجام به حماقت و بازی محیرالعقولش که تمامی هم ندارد، معترض می‌شود؛ پیرمردی که دنیایش محدود به همان فضای بسته‌ی خودش است و تنها از دریچه‌ی کوچکی با مردم ارتباط دارد. او کارهای روزمره و پیش‌پاافتاده‌اش را ارجح‌ می‌داند به رسیدگی امور مردم. و آن‌گونه‌ عمل می‌کند که انگار به مقام رفیعی رسیده و زدن یک مهر ناقابل پشت بلیت درحکم مهر کردن قرارداد بین‌المللی منع آزمایش‌های اتمی است. بلیت‌فروش اراده‌ی خود را بر دیگران تحمیل و با همه‌ی نادانی‌‌اش، در جایگاهی که هست اعمال قدرت می‌کند. آنچه مد نظر نویسنده است حالت‌های روانی پیرمرد و دوام برخی رفتارهای غیرعادی و منحصربه‌فرد و پافشاری بر بلاهت و بی‌صلاحیتی اوست. نویسنده بلیت‌فروش را نه به‌عنوان فرد که نمادی از نظام اجتماعی بسته‌ای با پایه‌هایی سست و افکاری پوسیده و ناکارآمد نشان می‌دهد. او اجتماع، فرهنگ، تمدن و مذهب را به طنز می‌گیرد. اگر شوخ‌طبعی داستان را کنار بگذاریم، داستان چکیده‌ای از جهل، سست‌پایگی‌ و بی‌کفایتی است. او با هدف ایجاد تغییر در ساختار جامعه با روشی خنده‌دار، موضوعات روزمره‌ی پیش‌پاافتاده، رفتارها و مسائل پیرامونش را به سخره می‌گیرد و با آشکار کردن جهان پیرمرد سعی در اصلاح جامعه دارد.
در پایان می‌خواهی درهای زندگی را بازکنی، پیرمرد فرتوت شش‌هزارساله را که همچون ساکنان خیالی شهر ناشناخته‌‌ی جابلقا می‌ماند، از آن مقام رفیعش پایین بکشی، او را از حصار بسته‌‌ی محیط و افکارش بیرون بیاوری و خورشید و ماه را نشانش بدهی. داستان «کیمیاگری در خیابان» با این‌که سال‌ها از نوشتنش می‌گذرد، همچنان حکایت آشنایی است؛ حکایتی که همچنان باقی است.
منوچهر صفا در سال ۱۳۱۱ در شیراز متولد شد و در سال ۱۳۸۷ در تهران از دنیا رفت. او از اعضای کمیته مرکزی جامعه‌ی سوسیالیست‌ها (گروه سیاسی خلیل ملکی) و نظریه‌پرداز مسائل اجتماعی بود. صفا به‌مدت سه سال در تبعید و زندان به سر برد. پس از آزادی‌اش سکوت اختیار کرد و معتقد بود شعارهای گذشته دیگر ارزشی ندارد و روابط خود را با زمان حاضر از دست داده، زیرا اجتماع ایران یا به‌عبارت‌دیگر، ساختمان اقتصادی و اجتماعی آن دگرگون شده و درنتیجه باید از مبارزه‌ها و شعارهای روزمره و مسائل مبتلابه امروزی فعلاً دست برداشت و مدتی برای شناخت اجتماع کنونی و آینده‌ی ایران رفت سراغ مطالعات عمیق.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, کیمیاگری در خیابان - غ. داوود دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, غ. داوود (منوچهر صفا), کارگاه داستان‌نویسی, کیمیاگری در خیابان

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد