نویسنده: رها خشنودی
جمعخوانی داستان کوتاه «لوه»، نوشتهی مسعود فرزان
خواندن داستانهای خوب غیر از لذت وافری که نصیب خواننده میکند، کلاس درسی است برای نویسندگان جوان. داستان «لوه» در سطحیترین خوانش، داستان استادی است که با اعتراض دانشجویان از دانشگاه اخراج میشود. فرزان توانسته با تزریقهای زیرپوستی و ظریف معنی به این پوسته، لایههای معنایی عمیقی را پوشش دهد. نویسنده این کار را با چنان مهارتی انجام داده که در هیچکجای داستان احساس نمیکنیم به مسئلهی خاصی برای تعمق رسیدهایم.
از راوی چیز زیادی نمیدانیم چون مسئلهی داستان راوی نیست. راوی ایرانی است و بهتازگی در دانشگاه مونتانا مشغول به کار شده. زیاد حرف نمیزند و تنها چند جای داستان سؤالات بیجایی میپرسد تا این معضل فرهنگی را بهصورتی ظریف به نمایش بگذارد. یک بار از جرج دربارهی نحوهی لباس پوشیدن روبک میپرسد و یک بار هم از لوه دربارهی شروع ماه چینی. هر دو سؤال هم بیجواب میماند. راوی با آرامش اتفاقات را گزارش میدهد؛ گزارشی از جزئیات پیدا برای کشف جزئیات پنهان.
برخورد راوی با شخصیت محوری، بهصورت تصادفی در سوپرمارکت رخ میدهد. لوه درحال بو کشیدن خربزه است. همین بو کشیدن میتوانست بهنحوی اغراقآمیز بیان شود تا خواننده همان ابتدا به شخصیت عمیق و شاعرانهی لوه پی ببرد؛ فروزان اما بهسادگی آن را بیان میکند و از کنارش میگذرد: او برای شناساندن شاعر چینی عجلهای ندارد.
چهره و اندام لوه معمولیتر از آن است که او را خاص جلوه دهد، پس فرزان از نور چراغهای سقفی برای درخشاندن او کمک میگیرد. رابطهی راوی با او از برخورد چرخدستیها شروع میشود که میتوانست بسیار کلیشهای باشد، ولی با سؤال لوه -که قدمی است در معرفی شخصیت شرقی- و ندانستن جوابش ازسوی راوی کلیشه به هم میخورد. لوه از دستهی آدمهایی است که بسیار سادهلوحند و ابتدا حتی جذابیتی برای دنبال کردنشان پیدا نمیکنیم، اما بهمرور با شناخت ابعاد مختلف شخصیتشان چنان جذبشان میشویم که هرگز فراموششان نمیکنیم. فرزان هم به همان نرمشی که زمان میبرد تا شخصیتی اینچنین در دنیای حقیقی شناخته شود، داستان را برایمان روایت میکند. لوه حواسش به محیط اطرافش هست: راوی را از قبل زیر نظر دارد، میداند او از کجا آمده و چه میکند. لوه از دستهی مهاجرانی است که اصالت خویش را حفظ کردهاند و آن را با چاشنی محیط جدید درهم تنیدهاند: رفتارهایش ساده و صمیمی است. به تأثیر درمانهای سنتی معتقد است. به دکترها اعتقادی ندارد مگر وقتی که درستی نظراتشان به او ثابت شود. با همسرش خانهشان را به شکل سنتی چیدهاند. به هنر، شعر، عکاسی، شکسپیر و گربهشان علاقهمند است. باوجود مشکلاتی که در رابطهی جنسی با همسرش دارد، نمیخواهد او را ناراحت کند. اما او ابرقهرمان نیست؛ فردی معمولی است که از نگاه کردن به اندام زنان هم لذت میبرد. طبعش اما شریف است؛ به هر قیمتی تن به فروش شعرهایش نمیدهد. سر کلاسهای روبک حاضر نمیشود چون برایش جذاب نیست؛ حتی وقتی هم که حاضر میشود ادای مشتاقان را درنمیآورد و خوابش میبرد. نگاه او به رابطهی جنسی فلسفی است: تعابيرى چون مرگ موقتى، افيون، حالت ماليخوليايى و سودازدگى مطبوع بهراحتی این نگاه فلسفی را به خواننده منتقل میکند.
شان زنی است که تمام دنیایش لوه است. تمام فکرش مراقبت از همسرش است. حتی وقتی لوه خودش مشغول ماساژ زنجبیل به سرش است، شان خودش این وظیفه را به عهده میگیرد. شعرها و نامههای لوه را نگه میدارد. تنها کارهای خانه را انجام میدهد و حواسش به حرفهای لوه است؛ ولی از درون او خبر ندارد حتی نمیداند، چرا لوه دکترایش را تمام نمیکند. بهراحتی به لوه اجازه میدهد تا درحضورش زنان دیگر را برانداز کند. سهم او از بودن در آمریکا محصور به همان چهاردیواری خانه است.
جرج به نظر میرسد فردی معتدل است که حواسش به جنبههای مختلف شخصیت افراد هست. روبک و لوه را همزمان میخواهد چون هرکدام قابلیتهایی دارند.
روبک به نظر میرسد منفعتطلبی نژادپرست است که با یک چرت زدن لوه از او کینه به دل گرفته و در پایان ترتیب اخراج لوه را میدهد.
گذشته از آرامش فرزان در معرفى شخصيتها، مهمترین ویژگی او که به موفقیت ساختار داستان «لوه» انجامیده، اعتمادش به هوش مخاطب است. او جزئیات سادهای را از صحنههای مختلف بیان میکند، بیاینکه نگران درک نشدن معنیشان ازسمت مخاطب باشد. عشق، تبعیضنژادی و حتی بهزعم نگارنده تبعیضجنسیتی از مهمترین معانی مطرحشده در داستان است که بدون کاریکاتور کردن شخصیتها و بولد کردن وقایع، فهم مخاطب با آن دستوپنجه نرم میکند. دانشگاه استاد ادبیاتی را بهبهانهی زبان کنار میگذارد؛ کسی که بیش از سایرین به ادبیات انگلیسی مسلط است، شکسپیر را بهخوبی میفهمد و حتی به انگلیسی شعرهایی میسراید که او را همتراز آلنپو و هنری وارد قرار میدهد؛ اما فرزان هیچ کجای داستان برای چنین فاجعهای مرثیهسرایی نکرده تا دل مخاطب را به دست بیاورد: او به هوش ما برای درک فاجعه احترام گذاشته.