نویسنده: افرا جمشیدی
جمعخوانی داستان کوتاه «درد پنجم» نوشتهی امیرحسن چهلتن
«ماهجبینخانم را میگویید؟ پنجتا دختر دارد. ماشاءالله. بزرگه را دوسه سال است که شوهر داده. خدا اقبال بدهد! دومی همینطور مانده است. سومی و چهارمی هم رفتهاند پی بختشان.» همین چند جملهی نخست داستان «درد پنجم» پیشآگهی مناسبی است برای ترسیم نمای کلی داستان در ماتریس ذهنی خواننده. ردپای غیبت و بدگویی از همان چند سطر اول پیداست. صدای پررنگ راوی چادربهکمری به گوش میرسد که برای دعوت همسایهها به سفرهی ابوالفضل، کوچهپسکوچهها را درمینوردد و دربهدر تهمت و دروغ را پیشکش میکند. نصرتخانم داستان «درد پنجم» شخصیتی متزلزل دارد و در هر خانهای، جهت فکریاش را متناسب با اوضاع تغییر میدهد و به تعریف از میزبان و بدگویی از همسایهی قبلی میپردازد؛ پیرزنی که ادعای اعتقادات مذهبی دارد و هدفش برپایی سفره ابوالفضل است، ولی خانهبهخانه دروغ به دوش میکشد. درنهایت نیز بر سر مسائل مالی و عدم توافق با روضهخوان، لگد میزند به اعتقادات نداشتهاش و سفره را بهبهانهی قسمت و تقدیر لغو میکند.
همانطورکه ادامهی حیات انگلها درگرو میزبانی مناسب است، راوی داستان «درد پنجم» نیز برای تداوم موجودیت و ارضای تمایلات چرک خود نیاز به گوشی شنوا دارد. شخصیتپردازی راوی داستان «درد پنجم» بسیار قوی و مثالزدنی است؛ شخصیتی برای نمایش دقیق و حسابشدهی حد نهایی یک عادت زننده. پیرزن داستان امیرحسن چهلتن، نمایانگر تیپ مشخصی از دورویی و دروغ است؛ تیپی متعلق به چند دهه پیش که شکل زنانهی امروزی آن کمی تغییر یافته و از حمام عمومی یا کوچهپسکوچه به آرایشگاه و مزون نشت کرده. البته که فارغ از جنسیت، امیرحسن چهلتن بهحدی در ساخت این تیپ بهاصطلاح عمو-مردکی/خاله-زنکی بینقص عمل کرده که حین خواندن داستان حس انزجار خواننده را رها نمیکند.
ویژگی بارز تمامی آثار امیرحسن چهلتن کیفیت زبانی نوشتههای اوست. چهلتن ازجمله نویسندگانی است که توجه زیادی به زبان دارد و همین امر به امتیازی ویژه برای او بدل شده. مانند دیگرآثار او، در «درد پنجم» هم ما شاهد استفادهی بسیار مناسب از ستینگ داستان برای ساخت بافت زبانی مناسب هستیم. در کنار ویژگی زبانی، چهلتن این بار هم در ساخت لحن و استفادهی بیشتر از آن ترک عادت نکرده و با انتخاب راوی اولشخص و تکگوییهای نمایشی باعث غنای داستان شده است؛ مونولوگهایی که با قرار دادن داستان در ذیل ادبیات اکسپرسیونیستی، به واکاوی ذات درونی و بروز شخصیت آشفتهی راوی و درنتیجه درک بیشتر آن ازسوی خواننده کمک شایانی کرده.
جدا از بحث شخصیتپردازی عالی و کیفیت زبانی مناسب، مواردی در داستان «درد پنجم» قابلمشاهده است که اثرات منفی آن روی جذابیت داستان سایه انداخته. خطداستانی «درد پنجم» بسیار ساده است و ازطرفدیگر میتوان آن را فاقد پیرنگ خواند. مجموعهای از سیکلهای تکراری خانهبهخانه منتقل میشوند، بهطوریکه دست نویسنده در همان خانهی اول برای خواننده رو میشود و عملاً در دورهای بعدی حرف جدیدی برای بیان وجود ندارد و حتی حذف یا گذشتن از مکالمات راوی در یکیدو خانهی بعدی خللی در داستان ایجاد نمیکند. زنجیرهوار نبودن رخدادهای داستان و عدم کشش درام داستانی روی پایانبندی داستان نیز تأثیر داشته و باعث شتابزدگی در گرهگشایی انتهای داستان و ناگهانی بودن آن شده. هرچند که داستان «درد پنجم» داستانی بسیار غنی ازلحاظ شخصیتپردازی و ساخت لحن و زبان است، ولی باید اذعان داشت که شخصیت و زبان بهتنهایی قادر به ایجاد جذابیت یک داستان نیستند و برای ساخت داستانی خوب و یکدست، همترازی کلیهی ویژگیها و عناصر داستانی امری ضروری است.