کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

قصه‌ای در دل داستان

13 می 2022

نویسنده: کاوه سلطان‌زاده
جمع‌خوانی داستان کوتاه «آه، استانبول»، نوشته‌ی رضا فرخفال


جُنگ اصفهان حق زیادی به گردن ادبیات این مرزوبوم دارد. نویسنده‌های زیاد توانمندی از دل این محفل بیرون آمده‌اند و هرکدام در نوع خود، در پیشرفت زبان و ادبیات فارسی از نثر گرفته تا نظم، از داستان تا پژوهش و… نقش داشته‌اند؛ ازجمله‌ی این موهبت‌ها می‌توان به رضا فرخفال اشاره کرد که بیشتر از همه با مجموعه‌داستان «آه، استانبول» شناحته می‌شود؛ مجموعه‌ای از داستان‌های نه‌چندان‌کوتاه با نثر و زبانی بسیار زیبا و کارآمد. او که خود ویراستاری معروف است و از بنیان‌گذاران انجمن ویراستاران، در داستان «آه، استانبول» از منظر ویراستار مجله‎ای در شهر اصفهان به دنیا نگاه می‌کند؛ شخصیتی که خیلی خوب ساخته و پرداخته شده و در شغلش مانند نویسنده‌ی داستان، دقیق و جدی است و به‌راحتی هر نوشته یا ترجمه‌ای را برای چاپ قبول نمی‌کند. ویراستار در تنهایی زندگی می‌کند و با نگاهی بی‌طرفانه، جامعه، فرهنگ و سیاست را از نظر می‌گذراند، ولی در برخورد با زنی که داستانی بازاری‌پسند ترجمه کرده، دست‌ودلش می‌لرزد و به‌دروغ می‌گوید ترجمه‌اش امکان چاپ دارد. نویسندهْ ماجرای داستان ترجمه‌شده را از زبان راوی وارد داستان می‌کند؛ ماجرایی عشقی، جاسوسی، پلیسی که شاید فقط جنبه‌ی عشقی آن با بدنه‌ی اصلی داستان «آه، استانبول» اندکی هم‌خوانی داشته باشد، اما خودش نشان‌دهنده‌ی کششی سطحی است؛ از همان‌گونه که راوی به زنِ چشم‌خاکستری پیدا کرده. زنی که از ابتدای داستان با چشم‌های خاکستری از او نام برده می‌شود، در تدارک مهاجرت است، آن‌هم از راهِ استانبول.
در پایان داستان، تحول زیرپوستی شخصیت اصلی، راوی، خودش را هم متعجب می‌کند: «احساس کردم که روح خبیث پیرمرد، مدیر انتشاراتی، با آن کلمات قصارش به‌مرور زمان در من حلول کرده‌ است»؛ درحالی‌که راوی در جریان داستان، بارها نشان می‌دهد که با روش و منش مدیر پیر انتشاراتی توافق چندانی ندارد. شخصیت اصلی تحولی را که در پایان احساس می‌کند به خواننده انتقال می‌دهد و ما را با این سؤال مواجه می‌کند که تا چه حد می‌توان به اصول و عقاید پایبند بود؟
رضا فرخفال داستان را به‌شیوه‌ی اول‌شخص روایت کرده و همان‌طورکه در همه‌ی داستان‌هایش عناصر داستانی را به بهترین شکل ممکن برای نگارش به خدمت می‌گیرد، این داستان را هم نوشته ‌است. داستان‌های کوتاه فرخفال هرچند کمی بلند به ‌نظر می‌رسند، اما چنان خوب صورت‌بندی شده‌ و از نثر و زبان زیبا و منسجمی بهره می‌برند که خواننده با کشش فراوان آن‌ها را تا پایان دنبال می‌کند.

گروه‌ها: آه، استانبول - رضا فرخفال, اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: آه، استانبول, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, رضا فرخفال, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد