نویسنده: سمیه لطفمحمدی
جمعخوانی داستان کوتاه «گودمن براون جوان۱»، نوشتهی ناتانیِل هاثورن۲
داستان «گودمن براون جوان» روایت جوانی است که سفری آغاز میکند از غروب آفتاب که تنها تا طلوح صبح فردا طول میکشد. ناتانیل هاثورن داستانش را با آغاز سفر جوان و خداحافظی او با همسرش که ایمان نام دارد، شروع میکند و با بیان اینکه ایمان نام بامسمایی است، اولین بذر نمادین بودن اسامی را در ذهن مخاطبش میکارد. او خوب میداند چنین اشارهای سؤالهایی را برای خوانندهاش ایجاد خواهد کرد و ذهن او را به چالش خواهد کشید. نویسنده کمکم خواننده را بهسمت آنچه در فکرش بوده، سوق میدهد. هرچه روایت ادامه پیدا میکند، جلوهی رازآلود، معماگونه و کیفیت نمادین آن بیشتر مشخص میشود.
مرد جوان نمایندهی انسان است و زنش نمایندهی ایمانی که هر انسانی میتواند در زندگی به آن متوسل شود. مرد ایمان را به یاری میطلبد، اما جوابی از او نمیشنود. جملهی «ایمان من رفته است» از زبان شخصیت اصلی نیز معنی نمادین و دوگانه دارد که این موضوع را روشنتر میکند. نیکمرد جوان در راه هدفی شیطانی سفر میکند و نویسنده آگاهانه این سفر را در شب تدارک میبیند تا بتواند مقصد سفر را توجیه کند. درواقع سفر مرد نیز نشانهای از حرکت او بهسمت صفات شیطانی است. ایمان سعی میکند جلوی سفر مرد را بگیرد، اما موفق نمیشود. درست همین جاست که خواننده درمییابد هدفی شیطانی مرد را بهسمت خودش میکشد، چراکه کفهی ایمان ترازوی او سبکتر است. تاریکی راه مسافر جوان نشان از زشتی و آلودگی دارد و تنهاییاش در این راه علامتی است از اینکه لغزش بهسوی پلیدی تصمیم نهایی خود انسان است و کسی با او همراه نیست.
نویسنده مردی را وارد داستان میکند که بسیار شبیه جوان است، آنچنان که انگار خودش باشد اما جاافتادهتر و مسنتر. درواقع پیرمرد ناخودآگاه مرد جوان را برای خواننده ترسیم و با این روش، شیطان درون مرد را با خودش همراه میکند. ایهام جملهی جوان که علت دیر کردن خودش برای رفتن به بزم شبانه را معطل شدنش بهخاطر ایمان عنوان میکند، از چشم مخاطب زیرک داستان پنهان نمیماند. عصای مارگون و جلوهها و ویژگیهایی که به آن بخشیده میشود، همهوهمه نمایانگر تمهیداتی است که آدمی برای رسیدن به اهداف شیطانیاش بهشان میاندیشد و آنها را وسیله قرار میدهد. جنگلی که شبحوار و وهمناک ظاهر میشود نیز نشان از توهمی است که گناه و اهداف شیطانی انسان را به آن دچار میکند. هاثورن پای مذهب را نیز به روایتش باز میکند، چراکه میخواهد قدیسان، خادمان کلیسا، مبلغان و دیگرانی را که ظاهر و باطنی متفاوت دارند و هوای نفسانیشان بر آنها غالب است، با شیطان همگام کند. کلمههایی در داستان به کار رفتهاند که علاوهبر معنی اصلی خود، به شیوهای دیگر معنیساز شدهاند؛ ازجمله ایمان و امید که در داستان کنار همدیگر قرار میگیرند، ازآنجاکه این ایمان است که امید میآفریند، یا خشمی که در سینهی آدمیزاد بهعنوان صفتی شناخته میشود که روح و ذهن آدمی را کدر میکند.
شب با حالاتی غریب سپری میشود. نقاب از چهرهی زنان و مردان گناهکار کنار میرود. مرد از سفر برمیگردد. اما تغییراتی که در او رخ داده، او را از دیگران متنفر و خودش را غمزده و اسیر زندان ذهن میکند. این حالت گذرا نیست و تا سالخوردگی و مرگ بههمینمنوال میماند. نویسنده بهوضوح بیان میکند که آنچه در شب بر مرد گذشته، خواب و خیال او نبوده، تا خواننده را از اشتباهی که ممکن است دچارش شود، رها کند. پایان داستان با پایان زندگی گودمن براون جوان رقم میخورد و سالخوردگی او با صفاتی معین و جملههایی اندک روایت میشود. نویسنده بهخوبی تناسب و عمل داستانی را طراحی میکند و این زیرکی اوست که شب تا صبح را با تفصیل شرح دهد و آخر داستان را موجز تمام کند.
شاعرانگی وجه سحرآمیز و رازآلود روایت را برجسته و دوچندان کرده. درواقع ناتانیل هاثورن دست خوانندهاش را در دست «گودمن براون جوان» میگذارد تا با او راهی جنگل تاریک شود و در سفری از شب تا صبح همراهیاش کند و از حضور قدیسان و مذهبیهایی که مرد جوان پیش از این قبولشان داشته و حالا حضور شیطان را نهتنها در کنارشان که در وجودشان دیده، لرزشی وجودش را فراگیرد. مخاطب روایتی میخواند سراسر نماد و راز که نه او را دلزده میکند و نه لذت داستانخوانی از استفادهی بیشازحد این عناصر از بین میرود. نویسنده تعادل را در کاربرد همهی این موارد کنار هم حفظ کرده و داستانی نوشته که این قابلیت را دارد تا مخاطب بارهاوبارها بخواندش و با تعمق در آن هر بار موضوع جدیدی برای کشف و اندیشیدن بیابد.
۱. Young Goodman Brown (1835).
۲. Nathaniel Hawthorne (1804-1864).