کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

روزی روزگاری در غرب

2 سپتامبر 2023

نویسنده: منصوره محمدصادق
جمع‌خوانی داستان کوتاه «سپتامبر خشک1»، نوشته‌ی ویلیام فاکنر2


فاکنر در داستان «سپتامبر خشک» جامعه‌ای دوقطبی را به تصویر می‌کشد که به سیاه ‌و سفید و شمال‌ و جنوب تقسیم شده؛ جامعه‌ای که در غیاب قانونی در حمایت از اقلیت، به بستری مناسب برای بیرون ریختن خشم بدل شده؛ شصت‌ودو روز است که باران نباریده و شهر تفتیده و خشک منتظر جرقه‌ای است که خشم مردم را شعله‌ور کند. مینی‌ کوپر زن میان‌سالی که در جوانی بر سر زبان‌ها بوده و حالا با پشت سر گذاشتن دوران اوجش، مدت‌هاست چون کالایی ازمدافتاده پشت ویترین توجه هیچ رهگذری را جلب نمی‌کند، جرقه‌ی این آتش را برمی‌افروزد. او به‌بهانه‌ی واهی یا واقعی توهین و ارعاب ازطرف یک سیاه‌پوست در پی آن است که دوباره خود را بر سر زبان‌ها بیندازد و توجه مردم را به‌سوی خود بکشاند.
تصویری که فاکنر در ابتدای روایت از آرایشگاه می‌سازد، ماهیت شکل‌گیری حادثه‌ی‌ داستان را به خواننده نشان می‌دهد. تصویر مشتریان زیر پنکه‌ی‌ سقفی‌ای که به‌جای خنک کردن آن‌ها، نفس و بوی تند عرق‌شان را به خودشان برمی‌گرداند، به‌شکلی نمادین حاکی از برانگیخته شدن مردم از خشمی است که از درون‌شان شعله‌ور است؛ مردمی که خشک‌سالی و بی‌حاصلی مزارع‌، عقل‌شان را زایل کرده و دلایلی را که آرایشگر برای بی‌گناهی سیاه‌پوست می‌شمارد، نمی‌بینند. هیچ‌یک از آن‌ها نمی‌داند دقیقاً چه اتفاقی افتاده، اما وقتی مک‌لندون برچسب متجاوز را به پیشانی مایِس سیاه‌پوست می‌چسباند و شدت جرم را مضاعف می‌کند، زیر پرچم او جمع می‌شوند و به جدال با واقعیتی می‌روند که برای فرار از ‌آن راهی جز مدفون کردنش ندارند.
جایی که درخلال گفت‌وگوها مک‌لندون آرایشگر را به شمالی بودن محکوم می‌کند، روی دیگر ماجرا خود را نشان می‌دهد: واقعیت نه احتمال تجاوز سیاه‌پوست به مینی ‌کوپر است و نه در معرض خطر بودن سایر زنان سفیدپوست شهر. واقعیت آن است که مدتی ا‌ست اهالی ایالات شمالی که مردمی نوگراترند و سطح آگاهی فرهنگی‌شان بالاتر است، برای لغو قانون برده‌داری تحت نام اتحادیه‌ در تلاشند تا این قانون را تصویب کنند و به ایالات دیگر گسترش دهند. آن‌ها به‌دلیل کمبود زمین‌های مساعد برای کشاورزی، نظام اقتصادی قوی‌تری را پی‌ریزی کرده و غالباً به صنعت، تجارت و بانکداری روی آورده‌اند. با رشد آموزش و آگاهی در این مناطق و پذیرش ملزومات ورود به دنیای متجدد، رغبت مردم در ایالات شمالی به برده‌داری کم‌رنگ شده و در این مناطق کارگرها به‌میل خود و درقبال دریافت دستمزد کار می‌کنند؛ درحالی‌که در ایالات جنوبی رونق برده‌داری بهره‌گیری ارزان از زمین‌‌های تحت کشت پنبه را برای زمین‌داران و ملاکان آسان کرده و تصویب قانون لغو برده‌داری،سود و سرمایه‌ی آن‌ها را به خطر خواهد انداخت.
فاکنر بخشی از پرداخت شخصیت‌های داستانش را برپایه‌ی این حقیقت می‌سازد. او آرایشگر را از زبان مک‌لندون و درمقام تحقیر، شمالی خطاب و مک‌لندون را دربرابر او، به‌عنوان نماینده‌ی جنوب معرفی‌ می‌کند؛ جنوبی که در پایان جنگ داخلی شکست می‌خورد، مجبور به عقب‌نشینی می‌شود و به پذیرش قانون آزادی بردگان تن می‌دهد. نویسنده با این تعبیر به پیروزی خرد و تعقل اشاره و خاطرنشان می‌کند که مقاومت دربرابر نوگرایی و ایجاد مانع در مسیر رسیدن به آزادی عاقبتی جز شکست ندارد؛ گرچه خاموش شدن آتش نژادپرستی در جایی که مردم سال‌ها به زورگویی و سوءاستفاده از این اقلیت برای گذران امور خو گرفته‌اند سخت و حتی غیرممکن به نظر برسد. همین است که مک‌لندون به‌عنوان نماینده‌ای از این طیف، به آرایشگر می‌گوید که جنوب به کسانی مثل او نیاز ندارد. مینی‌ کوپر نیز در همین طیف قرار دارد. او گرچه نه با قلدری اما با طعمه قرار دادن مایس در حفظ این چرخه‌ی باطل سهیم می‌شود. او هم ازنظر طبقاتی بخشی از اقلیت جامعه را شکل می‌دهد؛ اقلیتی که مردم چندان دل‌ خوشی از آن‌ها ندارند. مینی سال‌ها جز ظاهرش چیزی برای جلب‌توجه نداشته، حالا هم برای دوباره‌ دیده شدن چاره‌ای ندارد جز آن‌که وانمود کند هنوز آن‌قدر درخورتوجه هست که مردان را بر‌انگیزد. برای رسیدن به این هدف هیچ قربانی‌ای بهتر از یک سیاه‌پوست نیست، چون هیچ‌کس ته‌و‌توی قضیه را درنخواهد آورد.
فاکنر داستانش را بدون سوگیری به‌نفع شخصیت‌ها و برچسب زدن به آن‌‌ها تنها با نقل ماجراها می‌سازد، اما اندوه حاکم بر داستان و به‌کارگیری توصیف‌هایی که در راستای فضاسازی به کار می‌برد ــ گردوخاکی که در داستان برمی‌خیزد و با مرگ سیاه‌پوست تمام فضا را انباشته می‌کند و خون‌ریزی سربی ماه که روی تمام داستان پخش می‌شود ــ رنج و درد قربانی شدن سیاه‌پوست و بلاهت و خشونت جامعه‌ی سفید را به‌روشنی نشان می‌دهد. فاکنر از دیالوگ‌های کوتاه و پی‌درپی درجهت پرداخت شخصیت‌ها استفاده می‌کند. دیالوگ‌های منقطع نه‌تنها ریتم داستان را در بخش آغازین برای رسیدن به نقطه‌ی اوج سرعت می‌بخشند، بلکه هم‌پوشانی دیالوگ‌ها فضای تفکر و تعقل شخصیت‌‌ها را محدود کرده، تعجیل و هیجان‌زدگی آن‌‌‌ها را برای گرفتن جان یک انسان نشان می‌دهد؛ گویی هیچ‌یک از آن‌ها نه به حرف دیگری گوش می‌دهد و نه فکر می‌کند و به ‌همین ‌‎خاطر است که خونی که در آن شامگاه گرم ماه سپتامبر ریخته می‌شود، در پایان داستان هیچ‌کس را جز مایس سیاه‌پوست آرام نمی‌کند.


1. Dry September (1931).
2. William Faulkner (1897-1962).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, سپتامبر خشک - ویلیام فاکنر, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, سپتامبر خشک, کارگاه داستان‌نویسی, ویلیام فاکنر

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد