کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

جوگیر، خودفریب یا احمق

28 اکتبر 2023

نویسنده: کاوه سلطان‌زاده
جمع‌خوانی داستان کوتاه «من احمقم1»، نوشته‌ی شروود اندرسن2


«من احمقم» داستانی است ساده با زیرلایه‌های معنایی عمیق. ماجرا از زبان مردی نقل می‌شود که به‌نظر خودش اشتباهی انجام داده و بااین‌که می‌گوید «بعد از این‌همه وقت…»، همچنان خودش را تقبیح و تحقیر می‌کند تا شاید از اشتباهاتش درس بگیرد و آن‌ها را تکرار نکند. او که هنگام وقوع ماجرا جوانکی خام بوده، باوجود مخالفت خواهر و مادرش، به کار مهتری اسب‌ها می‌پردازد. کارش را پیش هری شروع می‌کند و با بِرت رفیق و همکار می‌شود. او هنوز هم از انتخاب آن شیوه‌ی زندگی راضی است و فکر می‌کند: «پسرهایی که پیش پدرومادرهای‌شان بزرگ می‌شوند و کاکاسیاه ماهی مثل برت بهترین رفیق‌شان نیست، و مدرسه و کالج می‌روند، و هیچ‌وقت چیزی کش نمی‌روند، یا دمی به خمره نمی‌زنند، یا بدوبیراه از کسانی که بلدند یاد نمی‌گیرند، یا، زیرپیراهنی‌به‌تن و شلوارکثیف‌مهتری‌به‌پا، جلوِ جایگاه‌ها که توی‌شان، گوش‌تاگوش، آدم‌ها با لباس تروتمیز نشسته‌اند ظاهر نمی‌شوند، […] چنین پسرهایی چیزی حالی‌شان نیست، چون فرصت نداشته‌اند طرف کاری بروند.»
در همین چند سطر خواننده با شخصیت نوجوانی راوی به‌خوبی آشنا می‌شود و وقتی ماجرای حماقتش را می‌خواند، از کاری که کرده زیاد جا نمی‌خورد. او نماینده‌ی بخشی از جامعه‌ی آمریکای درحال‌صنعتی‌شدن است، که همواره از کنار زمین اسب‌دوانی مسابقه و جایگاه تماشاچی‌ها را نگاه کرده. در فرصتی که به دست می‌آورد، با لباسی به‌دید خودش فاخر، به هتلی گران‌قیمت می‌رود. در رویارویی با مردی ثروتمند جوگیر می‌شود، بیش از جنبه‌اش مشروب می‌خورد و سرخوش به تماشای مسابقه‌ای می‌رود. آن‌جا دختری را می‌بیند که در نگاه اول جذبش می‌شود و برای جلب توجه او و همراه‌هایش، خود را پسر آدمی پول‌دار و مشهور جا می‌زند. با اطلاعاتی که از اسب‌ها دارد، آن‌ها را ترغیب به شرط‌بندی روی اسب موردنظرش می‌کند و وقتی اسب برنده می‌شود، جذابیتش برای مخاطب‌های خوش‌پوش و پول‌دارش بیشتر می‌شود. کمی بعد وقتی دختر علاقه‌اش را با درخواست فرستادن نامه برای یکدیگر مطرح می‌کند، جوانک می‌فهمد چه اشتباهی کرده که دروغ گفته. آن‌قدر ناراحت می‌شود که حتی آرزو می‌کند سرطان بگیرد و بمیرد؛ ناراحتی‌ای که خود بهانه‌ی روایت داستانی است با زاویه‌دید تک‌گویی نمایشی.
راوی خوب می‌داند که متعلق به جایگاه و طبقه‌ی اجتماعی‌ای که ادایش را درمی‌آورد نیست. او در قیاس، از زندگی کارگری و مهتری خود بیشتر لذت می‌برد؛ تناقضی که در سرتاسر داستان وجود دارد و پی‌رنگ اصلی داستان را به‌کمک عنوان مناسبش شکل می‌دهد. راوی از حماقتی که کرده درس بزرگی گرفته و گویی با بیان آن می‌خواهد خودش را از چنین اتفاق‌ها و اشتباه‌هایی دور کند؛ درسی که ممکن است خیلی از ما مخاطب‌های داستان، هنگام عبور از مرحله‌ی کودکی و نوجوانی به بزرگ‌سالی، آن را به‌شکل‌های مختلف و در جنبه‌های متفاوتی از زندگی به‌عنوان تجربه اندوخته باشیم و راهی شده باشد برای پخته‌تر شدن‌مان.
«من احمقم» یکی از داستان‌های سه‌گانه‌ی مشهور شروود اندرسن است که نگاهی به عبور انسان از مرحله‌ی کودکی به بزرگ‌سالی دارد. دو داستان دیگر هم با نام‌های «می‌خواهم بدانم چرا» و «مردی که زن شد» به ‌همین‌ شیوه روایت شده‌اند. در متن اصلی استفاده از اصوات و واژگان ساده، توصیف‌های تکراری و دستور زبان پراشتباه داستان‌ها، جنبه‌ی دیگری از هنر نویسنده و تسلطش را بر شخصیت‌پردازی نشان می‌دهد. قید و صفت‌هایی مثل (Gee whizz)، (Peachy) و (Gay) شخصیت و احساسات راوی را می‌رسانند، که در ترجمه‌های مختلف به فارسی زیاد به آن‌ها توجه نشده. استفاده از این واژگان ابتدایی به‌نوعی با ایجاد مانع برای دریافت دقیق احساسات راوی باعث می‌شود خواننده در موقعیت‌های متفاوت و براساس صحنه، تفسیر خود را داشته باشد؛ برای مثال (Gee whizz) اولین ‌بار برای رساندن حس لذت بردن، بار دوم برای نشان دادن حس شگفتی، دفعه‌ی سوم پشیمانی و مرتبه‌ی آخر عشق به‌ کار می‌رود.
جدای از داستان، می‌بینیم که راوی با دیگران و حتی خودش در موقعیت‌های مختلف صادق نیست؛ برای نمونه وقتی عصبانیتش را از درس‌خوانده‌ها بیان می‌کند، می‌گوید: آن‌ها «…چیزی حالی‌شان نیست، چون فرصت نداشته‌اند طرف کاری بروند.» هرچند کمی بعد در توصیف برادر دختر می‌گوید: «ظاهرش به آدم‌هایی می‌رفت که دانشکده‌رو هستند و بعد وکیل می‌شوند یا از همین شغل‌ها، اما به خودش نمی‌نازید. بعضی از این افراد هستند که به خودشان نمی‌نازند و این بابا یکی از آن‌ها بود.» روحیه‌ی دمدمی‌اش وقتی بیشتر نمایان می‌شود که برخلاف علاقه‌ی قلبی به زندگی مهتری، قدردانِ مادرش است: «چقدر بخت با من یار بود که مادرم زن بافکری بود و ما بچه‌ها را وامی‌داشت سوپ را هُرت نکشیم و پشت میز با چنگال غذا بخوریم و مثل آدم‌های بی‌سروپای دورواطراف میدان اسبدوانی بی‌ادب نباشیم و سروصدا راه نیندازیم.»
او با احساساتش به‌شیوه‌ای نابالغانه مواجه می‌شود. با مأیوس شدنش از خود به‌خاطر عدم صداقتش، خودش را قانع می‌کند که بی‌مصرف است و لیاقت شغلش را ندارد و شوربختانه درس درستی از عواقب کارهایش نمی‌گیرد. خیلی از ما می‌دانیم عدم صداقت با دیگران اشتباه است و برای‌مان عواقبی در پیش خواهد داشت. همچنین ممکن است بدون این‌که متوجه شویم با خودمان هم ناصادق باشیم. با خواندن «من احمقم» می‌فهمیم پیش از صداقت با دیگران، باید با خودمان روراست باشیم.
نویسنده با چیره‌دستی از یک روایت ساده بهره می‌گیرد تا درونیات راوی‌اش را به خواننده نشان دهد و ازمیان پراکنده‌گویی‌ها، نشانه‌هایی برای کشف حرف اصلی داستان برای خواننده بسازد. او اختلاف طبقاتی را با جنبه‌هایی از نژادپرستی درهم آمیخته و داستانی خوش‌ریتم را طراحی کرده است. نگاهی که خانواده‌ی راوی به شغل جدیدش دارند، تبعیضی که برای برت وجود دارد که «اگر سیاه‌پوست نبود سوارکار درجه‌یکی می‌شد و سری توی سرها درمی‌آورد» و تغییر جایگاه خودخواسته‌ی راوی از مهتری به تماشاچی، همه‌وهمه در کنار هم علاوه‌بر فضاسازی، حس‌انگیزی و شخصیت‌پردازی درخشان، اختلاف طبقاتی را هم در بطن داستان نشان می‌دهند.


1. I’m a Fool (1922).
2. Sherwood Anderson (1876-1941).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, من احمقم - شروود اندرسن دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, شروود اندرسن, کارگاه داستان‌نویسی, من احمقم

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد