کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

مرگ از دور ‌ترس ندارد

4 نوامبر 2023

نویسنده: سمیه لطف‌محمدی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «پارکر اندرسن فیلسوف»، نوشته‌ی امبروز بیِرس


«پارکر اندرسن فیلسوف» داستان شبی است که بر جاسوسی می‌گذرد. امبروز بیرس رفتارهای شخصی را خلق کرده که زندانی است و در‌حال بازجویی. روایت با پرسش‌هایی شروع می‌شود که ژنرال از زندانی می‌پرسد و پاسخ‌هایی که او می‌شنود. جواب‌های پارکر اندرسن به مخاطب نشان می‌دهد که با شخصیتی فلسفه‌باف، طناز و کاربلد رو‌به‌روست. او حتی در حرف‌هایش مرگی را که فرداصبح بازجویی به سراغش خواهد آمد، نیز به سخره می‌گیرد. این‌جاست که بی‌یرس موفق شده این فکر را به ذهن خواننده‌ بیندازد که شخصیت داستانش آن‌قدر غرق فلسفه است که ترس از مرگ را نیز در وجودش حل کرده؛ اما مخاطب زیرک به ماجرا شک می‌کند و با خود می‌اندیشد نکند این خوشمزگی‌های پارکر اندرسن بازی فرافکنانه‌ای باشد که او با مرگ انجام می‌دهد.
داستان با گفت‌وگوی شخصیت‌های اصلی آغاز می‌شود و درخلال همین دیالوگ‌‌ها کم‌کم شخصیت‌ها به مخاطب شناسانده می‌شوند. جواب‌های طعنه‌آمیز و طنازانه‌ی جاسوس هم در فضاسازی و ساخت حالت‌ شخصیت‌های داستان مؤثر است. نویسنده که از جنگ تجربه‌ی زیسته‌ای دارد، در دورترین نقطه‌ی ممکن از جنگ می‌ایستد و داستانش را روایت می‌کند. او به سراغ ماجرایی می‌رود که در بحبوبه‌ی جنگ اتفاق می‌افتد، اما از جنگ نمی‌گوید، بلکه تنها آن را وسیله‌ای قرار می‌دهد برای خلق شرایطی که بتواند حرف مهم و اصلی‌اش را به مخاطبش بزند.
ژنرال دستور اعدام زندانی را می‌دهد. و او که فکر می‌کرده تا صبح زمان دارد و شاید فرجی برسد و از مرگ برهاندش، حالا مرگ را در دوقدمی خود و نزدیک گلویش می‌بیند. از این‌ لحظه است که خود واقعی‌اش را در برخورد با موضوع نشان می‌دهد و تلاش می‌کند به زندگی بچسبد. هر‌چند پارکر اندرسن خود مرگش را پیش‌بینی می‌کرده و به آن می‌اندیشیده، اما به‌دلیل فاصله‌ی زمانی‌ای که تا آن داشته، ترس خود را در حجابی پنهان کرده بوده و عکس‌العملی غیر‌واقعی از خود بروز می‌داده. مرگ که نزدیک می‌شود، برخلاف حرف‌هایی که می‌زده عمل می‌کند و جنبه‌ی متفاوتی از وجودش را بروز می‌دهد.
چرخش و واژگونی ناگهانی در شخصیت اصلی داستان رخ می‌دهد و این تغییر به پایانی غافلگیرانه می‌انجامد؛ پایانی دورازانتظار که نشان از هنر نویسنده است درجهت شخصیت‌پردازی درست و اصولی که در نظر دارد. پایان‌بندی داستان آن‌قدر غیرمنتظره است که مخاطب را به تعجب وامی‌دارد. روایت با مرگ ژنرال است که تمام می‌شود. و دراین‌بین نه‌تنها پارکر اندرسن که ژنرال هم منقلب شده، ناخودآگاه مرگ را می‌پذیرد. ژنرال و جاسوس که در تقابل با یکدیگرند و هیچ‌کدام گمان نمی‌برند لحظه‌ای برسد که در چیزی بتوانند سهیم و همدست باشند، با فرارسیدن موعد رفتن، ناخواسته در مردن شریک یکدیگر می‌شوند.
درواقع می‌توان گفت جاسوس شخصیتی است که کمتر آسیب‌ می‌بیند، چراکه به‌هرحال مرگ خود را تصور می‌کرده؛ و این ژنرال است که بدون داشتن پیش‌زمینه نسبت به نزدیکی مرگش، پذیراتر به استقبال آن می‌رود. او زمانی که دستور اعدام فوری زندانی‌اش را می‌دهد حتی لحظه‌ای به ذهنش خطور نمی‌کرده که خود نیز در مرگ با او همراه می‌شود، اما در پایان همه‌چیز برای او آرام است و بدون هیچ تقلایی بالبخند به استقبال مرگی که فرارسیده، می‌رود. مخاطب درنمی‌یابد ژنرال از خستگی است که مرگ را قبول می‌کند یا چیز دیگر، اما آنچه پیداست ناچاری و اضطرار مرگ نیست که او را تسلیم کرده.
«پارکر اندرسن فیلسوف» روایت خیلی کوتاهی است که حرفی بزرگ در محتوا و ساختار برای گفتن دارد. نویسنده با خلاقیتی چشم‌گیر به‌خوبی توانسته به خواننده‌ی داستانش نشان دهد که چگونه شخصیت انسان‌ می‌تواند تابعی از شرایط باشد. او با پی‌رنگ حیله‌گرانه‌ای که طرح‌ریزی کرده توانسته در روایتش تلخی خاصی را انتقال ‌دهد که زهرش حتی با رگه‌های طنزی که در داستان وجود دارد نیز از بین نمی‌رود. امبروز ‌بیرس بامهارت مخاطب را سخت متأثر ‌کرده، او را طوری تکان می‌‌دهد که تا مدت‌ها بعد از خواندن روایت، «پارکر اندرسن فیلسوف» همچنان در ذهنش باقی بماند و فراموش نکند نویسنده چه نکته‌ی مهمی را برایش روشن کرده‌.

گروه‌ها: اخبار, پارکر اندرسن فیلسوف - امبروز بیِرس, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: امبروز بیِرس, پارکر اندرسن فیلسوف, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد