کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

هویت سوخته

11 نوامبر 2023

نویسنده: کاوه سلطان‌زاده
جمع‌خوانی داستان کوتاه «خبر روزنامه1»، نوشته‌‌ی یودورا وِلتی2


در ساختار داستان «خبر روزنامه» نوعی غریبگی وجود دارد که خنده‌دار، ترسناک و درنهایت بسیار غم‌انگیز است. خلاصه‌ی یک‌خطی داستان را می‌توان این‌گونه در نظر گرفت: زنی در روزنامه می‌خواند که شوهرش به پای او شلیک کرده؛ چیدمانی فوق‌العاده برای یک داستان که درادامه تصویری از زندگی مشترکی می‌سازد که در آن یک طرف از دیگری توجه طلب می‌کند. زن که خبر روزنامه را می‌خواند ابتدا خنده‌اش می‌گیرد، اما بعد گیج می‌شود و می‌ترسد. با خود فکر می‌کند شوهرش کجاست و وقتی ماجرا را بداند چه خواهد کرد؟ قبلاً به او شلیک کرده؟ می‌خواهد این کار را بکند؟ زن چه کاری کرده که خشم شوهر را برانگیخته؟ او زنی است کتک‌خورده، گیج و درمانده. کسی که بعد از کتک‌خوردن‌هایش از خانه فرار می‌کند و با اتواستاپ خود را به میخانه‌ای که می‌شناسد می‌رساند.
در «خبر روزنامه» یودورا ولتی از مضمون‌هایی همچون هویت، جداافتادگی و تنهایی، نیاز و خواهش و آرزو، کنترل‌گری، رابطه برقرار کردن، فرار و رخوت بهره برده. این داستان در اولین مجموعه‌داستان کوتاه او «یک پرده‌ی سبز و داستان‌های دیگر» در سال 1941 منتشر شده و راوی سوم‌شخصش آن‌قدر به ذهن شخصیت اصلی نزدیک است که گاهی از زبان او هم حرف می‌زند. خواننده بعد از خواندن آن درمی‌یابد نویسنده همانند بقیه‌ی داستان‌های مجموعه، در پی کنکاش مفهوم تنهایی و جداافتادگی ا‌ست.
روبیِ جداافتاده‌‎ازدنیا، در کلبه‌ای دوردست با کلاید زندگی می‌کند. ازدواج آن‌ها با توجه به کتک‌هایی که بارها از کلاید خورده و فرارهای گاه‌وبیگاه روبی، ناسالم و ناموفق به نظر می‌رسد؛ هرچند او هر بار به‌ناچار برمی‌گردد. همین برگشتن‌ها ممکن است نشانه‌ای مهم از نیاز و آرزوی روبی برای ارتباطی معنی‌دار و عاشقانه با کلاید باشد. بااین‌حال برای خواننده روشن است که تأثیرات منفی کلاید و کنترل زیادی او بر روبی زندگی مشترک‌شان را در همین حد نگه می‌دارد. این خبر روزنامه است که باعث ایجاد نوعی ارتباط در صحنه‌ی اصلی داستان می‌شود و گفت‌وگویی هرچند پرتنش را بین‌شان شکل می‌دهد. همین ارتباط اندک هم فقط تا زمانی ادامه دارد که کلاید متوجه اشتباه و تشابه اسمی می‌شود و روزنامه را می‌سوزاند.
روبی درمورد این‌که کلاید او را کشته و سپس برای مراسم خاک‌سپاری آماده کرده، خیال‌پردازی می‌کند. او می‌خواهد از موقعیتی که در آن گرفتار است به هر قیمتی بگریزد. حس می‌کند احتمالاً تنها زمانی که بمیرد ازسوی کلاید دوست داشته خواهد شد و مورد توجه قرار خواهد گرفت. او یا اعتمادبه‌نفس ترک کلاید را ندارد یا جایی برای رفتن و یا هردو؛ به کلاید برای تأمین امکانات حداقلی زندگی متکی است و درهرصورت شرایطی را که در آن قرار دارد پذیرفته. نویسنده هیچ اشاره‌ای به داشتن خانواده یا دوستانی که روبی بتواند با آن‌ها بماند نمی‌کند؛ گویی او هیچ هویت مستقلی ندارد. وقتی کلاید در بازگشت شام خود را مطالبه می‌کند، روبی مطیع است و مشغول آماده کردن آن می‌شود. این نیز از تأثیر کلاید و کنترل‌گری‌اش بر روبی سرچشمه می‌گیرد. خواننده درمی‎یابد که روبی نیازها و خواسته‌هایی دارد و هیچ‌یک از آن‌ها برآورده نمی‌شود. شاید تنها چیزی که روبی در زندگی می‌داند، می‌فهمد یا می‌خواهد این است که بتواند از رخوت بیرون آید. او خیلی ساده به‌ دنبال توجه بیشتر ازطرف کلاید است تا محبتی را که احساس می‌کند سزاوار آن است دریافت کند.
روبی همواره در تلاش است تا با دستاویزی هرچند کوچک، خودش را با هیجان به زندگی وصل نگه دارد. روزنامه هیجانی به زندگی یک‌نواخت او می‌دهد. از این‌که نامش در خبر آمده به وجد می‌آید. کلاید تفنگی دارد و ممکن است به‌طور نمادین نشان‌دهنده‌ی قدرت یا کنترلی باشد که بر روبی اعمال می‌کند و نکته‌ی قابل‌توجه این‌که اسلحه درطول داستان کنار کلاید باقی می‌ماند؛ احتمالاً به‌دلیل عدم احساس امنیت، تمایلش به انزوا و محافظت از خود دربرابر دنیای بیرون. کلاید هر روز و در هر شرایطی سرگرم کار با دستگاه ویسکی‌کشی بیرون از منزل است و این نشان‌دهنده‌ی اولویت‌های زندگی اوست. انگار برای زندگی یک روال مشخص دارد و چیزی نباید تغییر کند. شاید کلاید بی‌احساس هرگز تغییر نکند. او می‌تواند برای ادامه‌ی زندگی، روبی را ترک کند بی‌که هیچ آسیبی ببیند و به زن نیازی داشته باشد. اما روبی نیاز شدیدی به دوست‌ داشته شدن دارد و فانتزی‌ای که درمورد مرگ خود می‌بافد و کلاید که او را به خاک می‌سپرد، نشانی از همین نیاز است؛ نیازی که در فرارهایش از خانه هم رفع نمی‌شود. از بسیاری جهات روبی نه‌تنها زندانی محیط زندگی خود، بلکه زندانی طرز تفکر خود نیز هست. او سعی دارد با مردی زندگی کند که از کنترل‌گری‌اش دست نخواهد کشید و چیزی بیش از این زندگی کسالت‌بار به او نخواهد داد.
در پایان داستان وقتی کلاید به روبی می‌گوید اسم روبی فیشری دیگر، اهل تنسی، در روزنامه آمده، لحظه‌ی شکوه روبی یا لحظه‌ای که در مرکز توجه قرار گرفته، به‌سرعت تمام می‌شود و مثل روزنامه در آتش می‌سوزد؛ روزنامه‌ای که همچون هویت دیریافته و دروغین روبی در هوا معلق می‌ماند و سپس مشتعل می‌شود؛ گویی روبی قربانی خیال‌پردازی‌هایش شده. اهمیت این خیال‌پردازی در داستان به‌دلیل وضعیت روحی روبی است که انگار به مرحله‌ای از زندگی خود رسیده که در آن تنها چیزی که باید منتظرش باشد مرگ است. او برای رهایی از رنجی که می‌کشد حتی امیدوار است کلاید بعد از مرگش تغییر رویه دهد و او را به‌شکلی عاشقانه دفن کند. روبی با روزمرگی‌ای کسالت‌بار در رابطه‌ای ناسالم با کلاید زندگی را سر می‌کند و لازم است به چیزی جز او بیندیشد؛ اگرچه بازهم جایی برای رفتن ندارد. شاید روبی هم به اندازه‌ی کلاید به این زندگی یک‌نواخت خو گرفته.
یودورا ولتی با چیره‌دستی خاص خودش برای فضاسازی و حس‌انگیزی از هوای توفانی بهره می‌برد. بارانی که در سرتاسر داستان به‌شدت درحال باریدن است و گویی بر توهم‌های زن می‌افزاید، با پایان جدل بین زن‌ و شوهر فرومی‌نشیند و کلبه در سکوتی تکراری فرومی‌رود. در ابتدای همین صحنه‌ی پایانی است که خواننده می‌بیند شوهر دستی ازسر خوش‌خلقی به پشت زن می‌زند و برایش این پرسش ایجاد می‌شود که آیا زن ازنظر روانی سالم است یا زندگی رقت‌بارش دیوی از شوهر برایش ساخته.


1. A Piece of News (1941).
2. Eudora Welty (1909-2001).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, خبر روزنامه - یودورا ولتی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, خبر روزنامه, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, یودورا ولتی

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد