نویسنده: سمیه لطفمحمدی
جمعخوانی داستان کوتاه «زندگی پنهان والتر میتی۱»، نوشتهی جیمز تربر۲
صدای فرماندهای که دستور عبورش باابهت صادر میشود به گوش میرسد. فرمانده یونیفرم پوشیده و کلاه به سر دارد. آنقدر جسور است و به خود اطمینان دارد که نهتنها دستورات خود را با تحکم صادر میکند، بلکه «نمیتوانم» هم در قاموس او جایی ندارد. هوای توفانی و هشدار گروهبانش نیز او را متوقف نمیکند. کارکنان هواپیمایش هم معتقدند او موفق میشود، چون دل شیر دارد. همهی این توصیفها مخاطب را به فضایی جنگی میکشاند که فرماندهی قدر دارد، اما با خواندن بند بعدی داستان است که متوجه میشود از خیالی عبور کرده که در ذهن والتر میتی میگذشته. همینجاست که خواننده وجه نامگذاری روایت را درمییابد. مردی بهنام والتر میتی بهقلم جیمز تربر خلق شده با دو دنیای خیالی و واقعی. والتر میتی مدام بین این دو جهان در رفتوآمد است. در بند اول او خود را خلبان هواپیمایی غولپیکر تصور میکند، درصورتیکه در واقعیت رانندهی ماشینی است که همسرش باید سرعتش را کنترل کند.
تربر در هر بار رفتن به خیال و برگشت از آن ترفندی اینچنینی به کار میگیرد تا بدون وقفه و پرش برسد به آنجایی که در ذهن دارد. گاهی دیدن ساختمان بیمارستانی شخصیت داستانش را در قالب جراحی مجرب به دنیای خیال میکشاند و بار دیگر فریاد روزنامهفروشی دربارهی محاکمهی واتربری او را در جلد قاتلی متبحر فرومیبرد. شخصیت داستان تربر در دنیای خیالی میتواند آنچه در جهان واقعی قادر به داشتنش نیست برای خود بیافریند. والتر میتی سرگردان بین دو دنیای واقعی و خیال از بودن در تصورات خیالیاش آنقدر غرق لذت میشود که میتواند دنیای واقعی را تحمل کند؛ بهعبارت دیگر نویسنده قدرت تخیل را بهمثابه پناهی به کار میگیرد برای کاستن از آنچه در زندگی به شخصیت داستانش رنج تحمیل کرده و خیال را ابزاری میسازد برای افزودن آنچه نبودش به او آزار رسانده. درواقع این خیال است که به انسان و افکارش قوت و قدرت میبخشد و مگر در زندگی واقعی جز این است که آدمی به رؤیا زنده است و اگر نبود رؤیای پرواز کجا انسان امروز میتوانست به خیلی از مکانها سفر کند؟ آیا غیر از این است که پناه بردن به خیال و رؤیا از اضطراب و درد انسان میکاهد و به او توانایی رویارویی با بسیاری از سختیها را میدهد که گاهی برای خودش نیز سؤال میشود که چگونه توانسته برخی از آنها را بگذراند و دوام بیاورد؟ تربر نیز از همین راز معجزهآسای زندگی در داستان بی نظیرش استفاده کرده و والتر میتی را سرپا نگه داشته.
همسر والتر میتی زنی سلطهجو است. به نظر میرسد او آنقدر به شوهرش امرونهی کرده که از او شخصیتی ضعیف ساخته؛ شخصیتی که از پس خیلی از کارها برنمیآید. شاید یکی از دلایل پناه بردن والتر میتی به دنیای خیالی امکان قوی دیدن خودش در آن دنیا باشد. جملهی «داشتم فکر میکردم، هیچ به خاطرت رسیده که من هم گاهی فکر میکنم؟» و پاسخ زن که میگوید: «وقتی تو رو خونه بردم باید برات درجه بذارم ببینم تب نداشته باشی»، خود شاهکلید همهی روایت است و دلیلی برای شناوری والتر در دنیای تخیلی خودش و نقشهایی که از خود میآفریند. تربر با زیرکی تمام والتر میتی را بین واقعیت و خیال به حرکت وامیدارد. این تغییر دنیا آنچنان نرم و آرام صورت میگیرد که خواننده گاهی به خیالی بودن دنیای دوم شک میکند. یادآوری بیسکویت تولهسگ یکی از این موارد است که بهخوبی نشان میدهد نویسنده چطور دست مخاطبش را میگیرد و آرام او را از دنیای خیالی که ساخته بیرون میکشد.
نویسنده هدفمند روایت خود را با دنیای خیالی شروع میکند. او میخواهد به خواننده بفهماند که دنیای تصوری داستانش قویتر است و شخصیت داستانش در این جهان نیرومندتر. صحنهی طلایی داستان زمانی اتفاق میافتد که در بندهای پایانی داستان زن در هتل به میتی میرسد و پشتسرهم او را با سؤالهایش بمباران میکند. تنها واکنش والتر نجوای آهستهی این جمله است: «حلقهی محاصره تنگتر میشه» با همین جمله تنیدن واقعیت و خیال آغاز میشود. تربر آنقدر والتر میتی را بین دو دنیا به حرکت درمیآورد تا درنهایت داستان با تنیدن جهان خیالی در دنیای واقعی به پایان میرسد. همین است که سبب میشود والتر میتی تا لحظهی آخر مغرور و متکبر و شکستناپذیر ایستاده باشد. «زندگی پنهان والتر میتی» داستان خیلی از آدمهاست، آنجا که رؤیا و خیال سبب شده رنجها در هم نشکندشان و دردها به اسارت نبرندشان؛ تا مقاوم بمانند برای آنچه تصور میکنند میتوانستند باشند یا خواهند بود.
۱. The Secret Life of Walter Mitty (1939).
۲. James Thurber (1894-1961).