کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

رِگی مرده

22 فوریه 2025

نویسنده: پرستو جوزانی
جمع‌خوانی داستان ‌کوتاه «بتمن و رابین دعوا می‌کنند1»، استیون کینگ2


داستان «بتمن و رابين دعوا می‌‌کنند» از هزارتوی پررمزوراز حافظه‌‌ می‌‌گذرد؛ حافظه‌‌ی پيرمردی که حالا آلزايمر دارد و اتفاق‌‌ها را بی‌‌رحمانه بدون هيچ گزينشی به خاطر می‌‌آورد. راوی معطوف ‌به ‌ذهن پسری است که برادرش را سال‌‌ها پيش از دست داده و حالا در ذهن پدرش با آن‌‌ برادری که مرده‌‌ اشتباه گرفته می‌‌شود. دوگی ــ شخصيت اصلی ــ در ابتدای داستان در ذهن پدرش مرده؛ اما درطول داستان اين تصور در ذهن پدر جابه‌‌جا می‌‌شود و همان‌‌طورکه دوگی هويت خود و نقش برادر زنده را بازمی‌‌يابد، رگی در ذهن پدر می‌‌ميرد.
بازه‌‌ی روايت نيم‌‌روز يکشنبه‌ای است که دوگی پدرش را برای ناهار به همان رستوران هميشگی می‌‌برد، اما بازه‌‌ی داستان تمام حافظه‌‌ی پدر را در بر می‌‌گيرد؛ گرچه زاويه‌‌ديد اجازه‌‌ی ورود به اين هزارتو را به خواننده نمی‌‌دهد و ما فقط از روی حرف‌‌های بی‌‌ربط يا باربطی که پدر به زبان می‌‌آورد و با تجزيه‌وتحليل ذهن دوگی موفق به کشف وقايع و رويدادها می‌‌شويم. روايت دارد از دو ذهن عبور می‌‌کند؛ ذهن اول ذهن پدر که خاطرات در آن مثل تکه‌‌های کش‌‌رفته‌‌ی پازل توی جعبه‌‌ی سيگار برگ درهم‌‌برهم است و هيچ کنترلی روی‌‌شان وجود ندارد و ديگری ذهن دوگی است. اما ذهن دوگی در اين يادآوری کامل نيست. پدر خاطراتی را به ياد می‌‌آورد که مربوط به کودکی اوست. دوگی صحنه‌‌هايی از اين خاطرات را به ياد نمی‌‌آورد، مثل خاطره‌‌ی نورما فارستر یا اصلاً اطلاعاتی ندارد که به آن رجوع کند، مثل وفاداری پدر به مادرش که خيال می‌‌کرده هست فقط چون دليلی برای نبودنش وجود نداشته و بعضی ديگر از خاطره‌‌ها بااين‌‌که مربوط به دو يا سه‌‌سالگی او هستند، مانند شيشه‌‌هایی درخشان که کنار جاده افتاده باشند، در ذهنش برق می‌‌زنند.
داستان از رويارويی و مواجهه‌‌ی اين دو ذهن ساخته شده و در سه صحنه‌‌ اتفاق می‌‌افتد. اولين صحنه در ماشين موقع رفتن به رستوران رخ می‌‌دهد، دومی داخل رستوران و سومی در ماشين موقع برگشتن. اطلاعات کلیدی و پيش‌‌آگهی‌‌ها در همان ابتدای داستان مثل همان قطعه‌‌های درخشان شيشه کنار جاده افتاده‌‌اند و ذهن را به خود مشغول می‌‌کنند. پيش از رفتن به رستوران خواننده می‌‌فهمد که پدر، پيش از آن‌‌که جواهرفروش موفقی بشود، قلدر گردن‌‌کلفتی بوده و حالا به جنون دزدی دچار است. اين دو اطلاع در پايان‌‌بندی صحنه‌‌ی نهايی را می‌‌سازند، اما تنها کاربردشان همين نيست. جنون دزدی که پدر را وادار کرده تکه‌‌های پازل‌های مختلفی را در جعبه‌ی سيگاری جمع کند، به‌‌نوعی ساختار داستان را نيز هدايت می‌‌کند. تمام اطلاعات موردنياز برای پيشبرد داستان به همين شکل از ذهن پدر بيرون کشيده می‌‌شوند و لابه‌‌لای همين تکه‌‌های پازل است که داستان پيش می‌‌رود. اين اطلاعات به‌‌ظاهر بی ‌‌هيچ گزينشی از جعبه‌‌ی ذهن پيرمرد بيرون کشيده می‌‌شوند، اما درواقع دارند حقيقتی را در ذهن او بازيابی می‌‌کنند.
در راه رستوران پدر از ساندرسن (دوگی) می‌‌پرسد: «تو کی هستی؟» وقتی پسر می‌‌گويد که دوگی است، پدر می‌‌گويد: «دوگی يادم می‌‌آد. ولی اون مرده.» جلوتر پدر خاطره‌‌ی بازی بتمن و رابين را مرور می‌‌کند، يکی‌‌ ديگر از پيش‌‌آگهی‌‌هايی که قرار است در پايان شگفت‌‌انگيز داستان نقش بازی کند و اسم داستان هم از همين بازی گرفته شده. بعد از رفتن به دستشويی رستوران و مرور خاطره‌‌‌‌ای دور، پدر از دوگی می‌‌پرسد: «تو دوگی هستی؟» بخش ديگری از حقيقت در ذهن او در جای خود مستقر شده و بعد خاطره‌‌ی شب هالووين و آن بازی دونفره بازهم روشن‌‌تر به خاطرش می‌‌آيد. اين بار دوگی از جزئياتی که پدر به خاطر آورده چيزی يادش نيست. پدر دارد قدرت شواليه‌‌ی جنگجو را بازمی‌‌يابد. حالا ذهن او برتر است. می‌‌گويد: «هالووين، احمق‌‌جون. تو هشت سالت بود…» بعد از تصادف که يکی از صحنه‌‌های موفق در زدوخورد است، پدر در نقش شواليه‌‌ی جنگجو وارد می‌‌شود و دوگی را نجات می‌‌دهد. دوگی همان بتمنی می‌‌شود که در شب هالووين با آن لباس مضحک فقط از اين خوشحال بوده که پدرش همراهش است. حالا بازی بتمن و رابين تمام‌وکمال بازسازی شده. پدر آخرين قطعه‌‌ی پازل را از جعبه‌‌ی ذهنش بيرون می‌‌کشد و به ياد می‌‌آورد که «رگی مرده.»


1. Batman and Robin Have an Altercation (2012).
2.
Stephen King (1947).

گروه‌ها: اخبار, بتمن و رابین دعوا می‌کنند - استیون کینگ, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: استیون کینگ, بتمن و رابین دعوا می‌کنند, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد