نویسنده: سحر جعفر صالحی
جمعخوانی داستان کوتاه «دفترکار»، نوشتهی آلیس مونرو
آلیس مونرو نویسندهی سرشناس کانادایی است و در سال ۲۰۱۳ جایزهی نوبل ادبیات را دریافت کرده. در بسیاری از داستانهای مونرو راویان زنان نویسنده و هنرمند هستند. او با به تصویر کشیدن چالشهای پیشِروی شخصیتها پیوند دوگانهی زن و شاغل بودن و بهطور کلی اشتیاق زنان به هویت را بهخوبی نشان میدهد. داستان «دفترکار» بهنوعی داستان زندگینامهای است و مونرو ماهرانه و باظرافت تجربیات و چالشهایی را که در روزهای اولیهی نوشتن خود با آنها روبهرو شده، بازنمایی میکند. داستان بهصورت اولشخص روایت میشود که دلالت بر نگاهی محدود و ذهنی به وقایع دارد. راوی بر احساسات و برداشتهای خود تأکید و درمورد گفتهها و رفتار دیگران اظهارنظر میکند. داستان «دفترکار» تلاش عملی زن نویسندهای برای پیروی از نصیحت ویرجینیا وولف و یافتن «اتاقی از آن خود» است. راوی و قهرمان این داستان نویسندهای است که دیگران با رفتار سلطهگرانهی خود مانع حرفهاش میشوند. این داستان بهشیوهای طنازانه و البته ظریف از نقطهنظر شخصیتپردازی آغاز میشود: «راهحل زندگی من یک شب درحالیکه داشتم پیراهن مردانهای را اتو میکردم به ذهنم رسید». راوی درادامه راهحل را در این میبیند که دفتری پیدا کند تا بتواند در آن کار کند. بعد متوجه میشویم که او نویسنده است یا همانطورکه خودش میگوید، «سعی میکند بنویسد». آرزوی داشتن دفتر تصمیمی ساده و درعینحال با توجه به دورهی زمانی (دههی ۱۹۵۰) جسورانه است. قهرمان داستان بهعنوان نویسنده، پیگیری شوق نوشتن را با ماندن در خانه در تناقض و محال میبیند. در روند تبدیل شدن به نویسندهای برجسته، اولین مانع متقاعد کردن شوهرش است. بدیهی است که در فرهنگ مردسالارانه، نقشهای جنسیتی در خانواده بهوضوح تعریف شدهاند. پس قهرمان داستان برای تحقق رؤیای خود، باید از سرپرست خانواده پذیرش بگیرد. او در جلب رضایت (و نه حمایت) همسرش موفق میشود، اما نمیتواند درنهایت جامعه را متقاعد کند.
داستان را میتوان با توجه به محیط اثرگذاری به دو بخش تقسیم کرد. در قسمت اول راوی وضعیت دوگانهی خود را در خانه آشکار میکند؛ جایی که ازیکطرف خانه بهعنوان پناهگاه، خوب و جادار است و ازطرفدیگر انگار راوی در عبارت زن خانه بودن، احساس محدودیت میکند. در بخش دوم راوی تلاش برای رهایی بهعنوان نویسنده را با اجارهی دفتری برای خودش تجربه میکند. اما خیلی زود درگیری با صاحبخانهاش، آقای مالی، شروع میشود و نهایتاً دفتر و رؤیای استقلال را رها میکند. ما با صاحبخانه، یعنی آقای مالی، ابتدا ازطریق فضاسازی اتاق کار آشنا میشویم. تزئینات مردانه مثل گواهی دیپلم، زیرسیگاری بزرگ و پرتره بهخوبی فضای مردسالار را تداعی میکند. ازسویدیگر آقای مالی اشتیاق زیادی به صمیمیت دارد. او اغلب به دیدار راوی میرود، به کارش علاقه نشان میدهد و برایش هدیه میگیرد. راوی داستان باوجود احساس ناراحتی نمیتواند برای او محدودیت ایجاد کند و میگوید: «چطور میتوانستم باصراحت با این تقاضای دوستی روبهرو شوم؟» درست است که رفتار آقای مالی تلاش معمولی مردی برای جلب توجه زن است، بااینحال برای راوی به مانعی بر سر راه حرکت بهسمت استقلال و رهایی تبدیل میشود. همانطورکه مگدالین ردکوپ بهدرستی بیان میکند، این مانع را میتوان در فضای فرهنگی مردسالار خوانش کرد. ردکوپ میگوید: «نویسنده اتاقی برای خود به دست میآورد، اما دیوارهای اتاق به این دلیل ساده فرومیریزند که راوی مادری خود را با خود میبرد و با آن به آقای مالی، صاحبخانهاش، پاسخ میدهد؛ گویی کودکی گرسنه است که نیاز به توجه دارد.» بنابراین شکست راوی برای داشتن دفترکار در این داستان نهتنها درمورد درگیری با آقای مالی و این واقعیت است که او بهسادگی نمیتواند بر او غلبه کند، بلکه در تضاد درونی بین محدودیتهای نقش زن و حرکت او بهسمت استقلال هم هست. داستان نشان میدهد که چگونه قهرمان و ضدقهرمان هردو کارکردهای نقش سنتی را درونی کردهاند.