کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

پنجره‌ای که به‌ناگاه بسته شد

8 مارس 2025

نویسنده: سمیه لطف‌محمدی
جمع‌خوانی داستان ‌کوتاه «پنجره‌ی جومری1»، نوشته‌ی آنیتا راو بادامی2


«پنجره‌ی جومری» داستانی است که به مسائل زنان می‌پردازد، اما از دید دختربچه‌ای به‌نام سونا. آنیتا راو بادامی که نویسنده‌ای هندی‌الاصل است، در این داستان از دریچه‌ی چشم راوی خود به زنان پیرامونش نگاه می‌کند و با همان دید کودکانه مسائل مهمی را به خواننده نشان می‌دهد. قابل‌پیش‌بینی است که شخصیت‌های داستان راو بادامی زنانی هندی باشند، چراکه او بیشتر علاقه دارد به موضوعات خانواده‌های هندی بپردازد. جومری دختری خدمتکار است و روایت از روزی شروع می‌شود که او ناراحت به سر کارش آمده. نویسنده به‌خوبی می‌داند از کجا وارد مسئله‌ی داستانش شود. جومری خدمتکار خانه است و آلما زن و مادر خانواده، اما برای جامعه‌ی سنتی مردسالار تفاوتی وجود ندارد. دخترک خدمتکار باید از صبح زود کار کند تا برادراهایش دستمزدش را به‌زور بگیرند و مشروب و مواد مخدر بخرند و مادر زودتر از همه بیدار شود تا به شوهرش خدمت کند. گفت‌وگویی بین جومری و مادر رخ می‌دهد که در آن هرکدام سعی دارند ثابت کنند دیگری از او خوشبخت‌تر است؛ اما در واقعیت ماجرا و ماهیت قضیه تفاوتی ندارد و هردوِ این زنان اسیر جامعه‌ای سنتی و مردسالار هستند.
راو بادامی نشان می‌دهد که زنان گرفتار در این جوامع نیز آرزوهایی دارند، هرچند کوچک و ساده؛ مانند جومری که می‌خواهد با پول‌هایش پنجره‌ای بخرد. این زنان یاد گرفته‌اند راه‌حل خودشان را داشته باشند و به‌شیوه‌ی خود راه رسیدن به آرزوها و خواسته‌های‌شان را پیدا کنند. جمله‌‌هایی که نویسنده از زبان شخصیت‌های داستانش به کار می‌برد بسیار تأمل‌برانگیز است: «آی بی‌بی‌جی مگه این هم دختر نیست؟ چندوقت دیگه که بزرگ شد، می‌شه یکی مثل من و تو.» درست است که جومری این جمله را برای ظاهر زنانه‌ی خود به کار می‌برد، اما در باطن نیز تفاوتی نیست. راوی به‌زودی بزرگ می‌شود و او هم مانند بقیه‌ی زنان باید تابع مسلم مردان زندگی‌اش باشد؛ همان‌گونه که مادر او رفتار می‌کند. مادر باید لباس مشکی بپوشد چون شوهرش می‌گوید باید سنگین باشد. او دلش نمی‌خواهد همسرش مهمان سرزده به خانه بیاورد، اما وقتی شوهرش برخلاف میل او عمل می‌کند، نه‌تنها درمقابل خواست شوهر تسلیم محض است، بلکه تمام تلاشش هم بر این است که از مهمان‌ها به نحو احسن پذیرایی شود. درطول روایت مادر جمله‌‌هایی خطاب به دخترش می‌گوید که همه نشانی از جنسیت‌زدگی دارد. او مدام درخصوص ظاهر و رفتار دختر صداهایی را که توسط جامعه و یا شاید نسل پیشین دیکته شده‌اند، تذکر می‌دهد.
نویسنده برتری مردان را نه‌تنها در شخصیت پدر خانواده که حتی در شخصیت مانگروی باغبان نیز نشان می‌دهد. رفتار و حرف‌های مانگرو همه نشان جامعه‌‌ای‌اند که مهر مردسالاری بر آن کوفته شده. او با جومری شوخی می‌کند و حتی وقتی می‌فهمد جومری از او و کارش خوشش نمی‌آید بازهم ادامه می‌دهد و جمله‌ای می‌گوید که نشانه‌ی عمق سلطه‌ی مردان بر زنان است: «من توی راه‌آهن کار ثابت دارم. کدوم پدری به خواستگاری من جواب رد می‌ده؟» مهم این است که مردی باشد با کار ثابت، رضایت دختر چه اهمیتی دارد؟
راو بادامی نقبی می‌زند به سنت‌های هندی. او با جشن دیوالی به داستان و درواقع زنان روایتش رنگ هدیه می‌دهد. روز دیوالی مادر خانواده خوشحال است، چون این یک روز را می‌تواند برای خودش زندگی کند. لباسی را که دوست دارد بپوشد و رفتاری را که دلش می‌خواهد انجام دهد. در روز دیوالی تمام پنجره‌های خانه‌ها باز گذاشته‌ می‌شود تا الهه کامیابی و توانگری وارد شود. شاید دلیل این‌که مادر در این روز خوشحال‌‌تر است این باشد که باور دارد روزی بالأخره الهه‌ی لاکشمی از راه خواهد رسید.
زمان خریدن پنجره می‌رسد و جومری که تنها آرزو داشته صاحب پنجره‌ای برای خودش باشد، حالا به‌جای خوشحال بودن ناراحت است. او از خانه‌ی پدری می‌رود و پنجره دیگر به دردش نمی‌خورد. دلیل جومری برای نخواستن مانگرو نشان می‌دهد که تا چه اندازه او از ازدواج بی‌اطلاع است و بچه‌گانه فکر می‌کند. اما مادر جمله‌ی تأمل‌برانگیزی می‌گوید: «نگران نباش. خوشبخت می‌شوی. یاد می‌گیری چطور با مانگرو خوش باشی.» وقتی جومری حرف مادر را تأیید می‌کند، دخترک راوی گیج می‌شود. برای او خوشبختی با مانگرو امکان ندارد، اما همین‌قدر می‌داند که صدای جومری نیز مثل صدای مادرش شده. حالا جامعه‌ی مردانه اجازه نمی‌دهد جومری به آرزویی که راه رسیدن به آن را با ترفند خودش پیدا کرده بوده، جامه‌ی عمل بپوشاند.
نویسنده شخصیت‌پردازی تحسین‌برانگیزی در داستانش انجام داده. او سه نسل از زنان را نشان می‌دهد که می‌توانند آینده یا گذشته‌ی یکدیگر باشند: مادر روزی مانند جومری دختری بوده که آرزوهای ساده اما زیبایی داشته. جومری نیز زمانی چون سونا دختربچه‌ای بوده و هرگز به آینده آن‌گونه‌که برایش رقم زده‌اند نمی‌اندیشیده. ساخت‌وپرداخت شخصیت‌های مرد داستان نیز قابل‌توجه است. پدر در داستان حضور ندارد اما راو بادامی از او شخصیتی می‌سازد که می‌تواند نماد مردان سنتی هند باشد. همچنین در داستان به‌خوبی نشان داده می‌شود که در جامعه‌ی سنتی و مردسالار تفاوتی ندارد مرد یا زن از کدام طبقه‌ی اجتماعی باشند، فرهنگ سنتی و قوانین برتری مردان همچنان پابرجاست. آنیتا راو بادامی در داستان «پنجره‌ی جومری» زنان جامعه‌ی هند را آن‌چنان‌که هستند روایت می‌کند؛ روایتی که گوشه‌ای واقعی از جامعه‌ای است که در آن زنان به آنچه برای‌شان رقم می‌خورد راضی‌اند و حتی باید از کوچک‌ترین آرزوی‌شان دست بکشند و تسلیم محض باشند.


1. Jhoomri’s Window (1993).
2. Anita Rau Badami (1961).

گروه‌ها: اخبار, پنجره‌ی جومری - آنیتا راو بادامی, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: آنیتا راو بادامی, پنجره‌ی جومری, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد