نویسنده: مهرداد خوشبختی
جمعخوانی داستان کوتاه «پنجرهی جومری۱»، نوشتهی آنیتا راو بادامی۲
داستان «پنجره جومری» داستان جامعهپذیر شدن و تن دادن به سنتگرایی زنانی است که خود و خواستههایشان را فدای ارزشها و معیارهای جامعه میکنند، چون بهگمانشان حتماً آنطورکه همه میگویند درستتر است و راهی جز آن نیست. بهانهی روایت آرزوی سادهی زن جوان خدمتکاری است که داستان حول او شکل میگیرد و پیش میرود؛ زنی بهنام جومری. او زندگی سادهای دارد و تنها آرزویش این است که با پولهایی که از درآمد کار در خانهی خانوادهای به دست میآورد، برای خودش پنجرهای بخرد. او بیشتر مدت در خانه است و پنجره برایش نماد آزادی، آرزوها و زندگیای که به آن دسترسی ندارد. پنجره بهعنوان نماد اصلی داستان، با اشاره به جشن دیوالی و همچنین نماهایی که راوی داستان از هر پنجره میبیند درجهت معناسازی در داستان تقویت شده و کارکرد ویژهای پیدا کرده: در جشن دیوالی محلی برای ورود الههی کامیابی و ثروت است و برای راوی، جایی برای نظر به دنیای بیرون. علاوهبراینها پنجره دارای معانی ضمنی دیگری هم هست، ازجمله مرزی بین دنیای خانه و دنیای آزاد بیرون.
ارزشها و معیارهای جامعهی مردانه درطول داستان مسلط است، اما جومری، خدمتکار خانه، نقطهی مقابل این ارزشها فکر و رفتار میکند؛ کسی که به آرزوهایش، آزادیاش و شوخوشنگ بودنش بیشتر از هرچیزی پایبند است. ارزشهای مسلط جامعه از روشهای مختلف نشان داده میشوند: در خانهی راوی، حرف حرف پدر است و هرچه او بگوید و هر تصمیمی که او بگیرد ملاک رفتار اعضای خانواده است. مادر هرطور او صلاح بداند لباس میپوشد و مدام حواسش به خانه است تا همهچیز بهدرستی انجام شود. آما اسم واقعی مادر نیست و حتی اسمش هم آن چیزی است که پدر تصمیم گرفته. جومری از ترس اینکه برادرهایش درآمدش را هدر دهند، بخشی از پولش را پیش آما نگه میدارد و درنهایت با کسی که دوستش ندارد ازدواج میکند، چون پدرش اینطور تصمیم گرفته و حتی نظرش را هم نپرسیده.
اما راوی دلش با این سنتها نیست و در جهان بچهگانهاش، جهان جومری ــ وقتی که هنوز قرار نیست ازدواج کند ــ جهان دوستداشتنیتری است و به همین خاطر همیشه از او حمایت میکند و علاقهی زیادی به او دارد. جومری لباسهای رنگارنگ میپوشد، گوشوارهها و النگوهای جورواجور و ازهمهرنگ به خودش میآویزد و جوری رفتار میکند که دلش میخواهد. در نقطهی مقابل، مادر راوی، آما، در سنتها حل شده، لباسهای سیاهوسفید میپوشد و جوریکه پدر میخواهد رفتار میکند و تنها روز جشن دیوالی لباسهای رنگیاش را میپوشد و از قالب چیزی که پدر میخواهد کمی خارج میشود، که ازقضا آن هم بهدلیل احترام به سنتها و ارزشهای سنتی جامعه است و هیچ دلیل شخصیای پشتش نیست. اما راوی هفتسالهی داستان به همین هم راضی است و در این روزها حسوحال بهتری دارد و خوشحالتر است.
درنهایت تحول داستان برای جومری در پذیرش اتفاق میافتد. او میپذیرد برای اینکه به قالب زن متأهل درآید، باید از آرزویی که همیشه داشته و بهنوعی هویتش را شکل میداده ــ جومریای که پنجره دوست دارد ــ چشمپوشی کند و با نزدیک شدن به ازدواجی تحمیلی، طی فرایندی ناخودآگاه قوانین اجتماعی را که در آن زندگی میکند میپذیرد. با انصراف جومری از خرید پنجره انگار روزنهای که امید داشت بهسمت کامیابی و آیندهی روشن باز شود، برای همیشه بسته میماند.
داستان روایت چرخهای است که سه زن را بهعنوان نمایندهی زنان جامعهای سنتی نشان میدهد: مادری که سلطهی جامعه را سالهاست پذیرفته، زنی که بهزودی آن را میپذیرد و دخترکی که هردو را نظاره میکند و هنوز در مرحلهی پرسشگری است و ممکن است او هم روزی سرنوشتی مشابه آندو پیدا کند؛ پرسشی که خودش بهعنوان کنشی هنجارشکن عمل میکند و میتواند امید به تغییر را زنده نگه دارد. همانطورکه در داستان پیداست، مادر بهعنوان نمایندهای از جامعه و در تقابل با این کنش بارها سعی میکند جلوِ پرسشگری دخترش را بگیرد و او را وادارد شبیه به دیگران فکر کند. اما آیا این چرخه شکسته نخواهد شد؟
۱. Jhoomri’s Window (1993).
۲. Anita Rau Badami (1961).