نویسنده: پریسا جوانفر
جمعخوانی داستان کوتاه «زنبورها؛ بخش اول1»، نوشتهی الکساندر همن2
داستان «زنبورها؛ بخش اول» نوشتهی الکساندر همن نمونهای درخشان از داستان پستمدرن معاصر است که درعین پذیرش چندپارگی روایت، وحدتی عمیق و انسانی در ساختار، مضمون و شخصیتهای خود دارد. این داستان واجد ویژگی وحدت درعین کثرت است؛ هم در مضمون و درونمایه، هم در فرم و ساخت شخصیتها؛ که این یادداشت در ادامه به بررسی آن میپردازد.
وحدت در درونمایه: در مرکز روایت پدری قرار دارد که از کشور جنگزدهاش، بوسنی، به کانادا مهاجرت کرده، ولی ازآنجاییکه این مهاجرت کاملاً خودخواسته نبوده و بهنوعی تبعید به حساب میآید، او درگیر حافظه، گذشته و هویتش است. او بارها تلاش میکند از راه نوشتن آن را روایت کند، اما روایتهایش همواره ناقص، ناتمام و گسستهاند. این شکست دائمی در روایت کردن بازتابی است از کثرت تجربهی تبعیدی و چندلایه بودن حافظه. بنابراین در نگاه اول به نظر میرسد با کثرت موضوع ــ تبعید، معنی، هویت و ناتوانی در روایت واقعیت ــ روبهرو هستیم، اما با دقت بیشتر متوجه میشویم که همهی این موضوعها بهنوعی بههم گره خوردهاند و درونمایهی واحدی را میسازند: انسان مهاجر و یا بهتر است بگوییم تبعیدی، در تلاش برای ساختن معنی از گذشتهای تکهتکه ناتوان میماند. زنبورها، چاه، قاطر، فیلم و نوشتن، همه استعارههاییاند از حافظهای که فرومیپاشد، اما همچنان در پی چفتوبست دادن تجربهی زیسته است. پس کثرت در ابزارهای روایت وجود دارد، اما محور معنی ثابت است.
وحدت در فرم: داستان «زنبورها؛ بخش اول» فرمی چندلایه و تکهتکه دارد. روایت اصلی از دید پسر بیان میشود، اما در دل آن خردهروایتهایی دربارهی پدر یا از زبان پدر جای گرفتهاند: متنهای ناتمام، خاطرات، تصویرها و روایتهایی دربارهی دیگران. این چندصدایی و تکهتکه بودن روایت در نگاه نخست ممکن است پراکندگی ایجاد کند، اما انسجامی عمیق در پس آن نهفته. فرم روایت بهشیوهای آگاهانه از یکپارچگی کلاسیک سر باز میزند، اما دقیقاً بههمینخاطر است که با موضوع داستان ــ ناتوانی از روایت کامل گذشته ــ هماهنگ میشود. این هماهنگی فرم و محتوا نوعی وحدت ساختاری در دل آشفتگی فرمی پدید میآورد.
وحدت در شخصیتها: شخصیت پدر درگیر بازسازی و روایت گذشته است. او مینویسد، فیلم میسازد، زنبورداری میکند، اما هرگز به روایت نهایی نمیرسد. او پیش از مهاجرت موفق به ساختن فیلم و نوشتن نمیشود و تنها در تبعید است که بالأخره میتواند چیزی ناقص بنویسد: «زنبورها؛ بخش اول». شخصیت پسر هم ــ هرچند ظاهراً فقط راوی است ــ درگیر همین چرخه است. پسر روایت پدر را روایت میکند، اما همزمان در تلاش است معنی زندگی پدر را از دل تکهروایتهایش بیرون بکشد. او هم در انسجام بخشیدن به روایت خود از همان تکهی اول که گفتن واقعیت است تا پایان ناتوان میماند. کمااینکه اسم داستان هم «زنبورها؛ بخش اول» است و پسر در فیلم پدر نقش او را بازی میکند. سرنوشت پدر و پسر ازهم جدا نیست؛ هردو درگیر روایت و حافظهاند، هردو با گذشتهای گمشده مواجهند و هردو نمیتوانند آن را تماموکمال بازآفرینی کنند. آنها دو آینهاند که معنای خود را از بازتاب دیگری میگیرند. ازاینرو پدر و پسر را میتوان باهم متناظر دانست.
داستان «زنبورها؛ بخش اول» در فرم خود چندلایه، در مضمون کثرتگرا و در شخصیت متکثر، اما در همهی این وجوه بهشکلی عمیق واجد انسجامی معنایی است. این انسجام حاصل جستوجوی مشترک شخصیتها برای درک گذشته، بازنمایی حافظه و تلاش برای یافتن معنی در جهانی تکهتکهشده است. بنابراین میتوان گفت این داستان تجسمی ادبی از ویژگی وحدت در عین کثرت است؛ در ظاهر پراکنده، در باطن پیوسته، در ساختار چندصدا و در معنی یکصدا.
1. The Bees, Part 1 (2002).
2. Aleksandar Hemon (1964).
