کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

راهی برای بقا

12 جولای 2025

نویسنده: کاوه سلطان‌زاده
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «زنبورها؛ بخش اول1»، نوشته‌ی الکساندر همن2


داستان «زنبورها؛ بخش اول» نوشته‌ی الکساندر همن با زاویه‌دید اول‌شخص روایت می‌شود، اما شخصیت اصلی داستان پدر راوی ا‌ست که مجبور به مهاجرت شده. او و خانواده‌اش خانه و زندگی‌شان را ترک کرده‌اند و از کشوری سرسبز و خوش‌آب‌وهوا رفته‌اند به جایی که نصف سال یخبندان است؛ جایی که به‌نظر قرار نیست هرگز مفهوم خانه یا وطن پیدا کند؛ انگار این آدم‌ها، به‌ویژه پدر، تمام تلاش‌شان را می‌کنند که مثل زنبورها، کندوی جدیدی برای خود بسازند تا خانه را تداعی کند، اما هر بار تلاش‌شان نابود می‌شود: یک ‌بار با سرما، یک ‌بار به‌دست سربازها و…
داستان تکه‌تکه روایت شده، تکه‌هایی که شبیه ذهن پراکنده‌ی پدر در کنار هم روایتی تلخ را با مفهوم مهاجرت، تنهایی، غرق شدن در خاطره‌ها و جست‌وجوی هویت شکل می‌دهند؛ روایتی که از تجربه‌ی انسان در مواجهه با جنگ و از دست دادن و تلاش برای بازسازی زندگی می‌گوید و نویسنده با استفاده‌ی دقیق از جزئیات حسی و تصویرهای زنده، نثر و زبانی غنی و البته گاهی تلخ و کنایه‌آمیز خواننده را با خودش همراه می‌کند.
این‌همانی بین زندگی پدر (درواقع این خانواده) و زنبورها بی‌نظیر است. هردو، نسل‌اندرنسل، دنبال پیدا کردن جایی برای زندگی‌اند تا بتوانند به کارشان و علاقه‌شان بپردازند؛ چیزی که زنده نگه‌شان می‌دارد و به زندگی‌شان معنی، هدف و مفهوم می‌دهد. هردو برای بقا تلاش می‌کنند، اما همیشه نیروهایی برای خراب کردن زندگی‌شان پیدا می‌شود که تمام زحمت‌شان را هدر می‌دهد و تا مرز نابودی می‌بردشان. بالأخره هم همین زنبورها هستند که پدر به‌وسیله‌شان می‌تواند در محیط جدید شرایط زندگی را برای خودش بهتر کند و تاب بیاورد.
پدر معتقد بوده فیلم‌ها و کتاب‌ها همه دروغند. برای همین زمانی پیش از مهاجرت اجباری تصمیم گرفته بوده فیلمی واقعی بسازد؛ فیلمی که در آن راوی (پسرش) را مجبور می‌کند تا غروب آفتاب در چندین برداشت، رفتن صبحگاهی به مدرسه را جای کودکی خودش بازی کند؛ که این خود به‌نوعی دروغ است. اما درادامه با اتفاقی که برای پسر خسته‌ازفیلمبرداری می‌افتد و زنبور نیشش می‌زند و پدر به فیلم‌برداری ادامه می‌دهد، فیلم پدر مثل روحیه و زندگی‌اش واقعی و ناتورالیستی می‌شود. شاید همین صحنه فاصله‌ای را که در زمان حال روایت بین پدر و راوی ایجاد شده بهتر نشان دهد.
پدر که همیشه با کتاب خواندن مخالف بوده، تصمیم می‌گیرد کتاب خودش را بنویسد: کتابی واقعی؛ کتابی که مثل افکار و زندگی خودش پراکنده نوشته شده و قرار است درمورد زنبورها باشد، اما در لایه‌های مختلفش خیلی‌چیزهای دیگر هم دارد؛ گویی این نوشته‌های پراکنده و گاهی ناقص، درونیات شخصیت پدر را نشان می‌دهند. بااین‌حال، «کتاب واقعی» واقعی است و مثل زندگی خود پدر ادامه دارد و البته هنوز هردو پایان مشخصی ندارند. هرچند پدر در پایان داستان به نوشتن کتاب واقعی دیگری فکر می‌کند، کتابی که در آن قاطری تشنه که سرش به پایش بسته شده آن‌قدر سرش را به چاه می‌کوبد تا «سرانجام فقط با چند وجب فاصله از آب، از تشنگی می‌میرد»؛ گویی پدر که سرتاسر عمر در سمت زندگی ایستاده بوده، حالا بعد از تلاش‌های فراوان به پایانی تلخ و دست نیافتن به مقصود می‌اندیشد.
او آدم خلاق و توانمندی ا‌ست اما نمی‌تواند به پسرعموزاده‌اش درمورد بحران روحی‌اش کمکی بکند. حتی تا وقتی با همسایه‌اش تماس نمی‌گیرد، نمی‌فهمد او را فرستاده‌اند به آسایشگاه روانی؛ بااین‌حال، بازهم تمام سعی خودش را برای نجات آن دختر می‌کند. روحیه‌ی او مثل زنبورهاست که با کار گروهی از پس مشکلات زندگی برمی‌آیند. او برای کمک کردن به این فامیل دور، با بقیه‌ی فامیل تماس می‌گیرد و از این‌که نمی‌تواند همبستگی‌ای برای کمک به نادا، که مدت‌ها با او نامه‌نگاری می‌کرده، شکل دهد سرخورده می‌شود؛ نادایی که از نسل همین مهاجرهاست و انگار به‌هیچ‌وجه نتوانسته با جامعه‌ی مقصد ارتباط مؤثری برای ادامه‌ی زندگی پیدا کند.
ما با روایتی در دل روایت دیگر طرفیم؛ روایتی که به نظر می‌رسد به چگونگی زندگی پدر می‌پردازد و در لایه‌های زیرین خود جنگ و مهاجرت اجباری را نقد می‌کند و اثر آن را در زندگی آدم‌های جنگ‌زده و ازوطن‌رانده‌شده، چه هنگام مهاجرت و چه بر نسل‌های بعدی به‌خوبی نشان می‌دهد. نویسنده بسیار خوب توانسته حسی را که می‌خواهد به خواننده انتقال دهد؛ حسی با ترکیبی از تلاش برای بقا و زندگی‌ای که ادامه دارد.


1. The Bees, Part 1 (2002).
2. Aleksandar Hemon (1964).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, زنبورها؛ بخش اول - الکساندر همن, کارگاه داستان دسته‌‌ها: الکساندر همن, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, زنبورها؛ بخش اول, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد