کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

حسرت دایناسوربازی با جیمی‌کوچولو

27 جولای 2025

نویسنده: باران حسینی
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «جناب آقای رئیس‌جمهور1»، نوشته‌ی گِیب هادسون2


به عقیده‌ی یک نظریه‌پرداز نظامی پروسی، «جنگ عملی مبتنی بر زور است تا دشمنان را مجبور به انجام خواسته‌مان کنیم»؛ پدیده‌ای جدایی‌ناپذیر از فرهنگ انسانی که ابتدا بین قبیله‌ها شروع شده و اگر در بر همین پاشنه بچرخد، به نوع اتمی و انقراض بشر ختم می‌شود. گیب هادسون جهان داستانی خود را با این کابوس بشری خلق می‌کند، اما با شیوه‌ی روایت متفاوت‌تر برای تأثیرگذاری و توجه بیشتر. معمولاً هزینه‌های جنگ را با خسارت‌های مالی یا تعداد تلفات بررسی می‌کنند نه براساس میزان رنج تک‌تک انسان‌ها، ولی درواقع پرهزینه‌ترین آسیب جنگ همچنان شکست روانی است. به‌همین‌خاطر نویسنده با انتخاب شیوه‌ی روایت نامه‌نگاری در ذیل تک‌گویی نمایشی داستانی روان‌کاوانه را دنبال می‌کند؛ یعنی روشی مابین تک‌گویی درونی و بیرونی که بتواند دقیق‌تر روان فرد آسیب‌دیده را بررسی کند.
شروع داستان ابراز ارادت و احترام یک فاعل جنگ خلیج‌فارس است به آمر آن که درخلالش خوش‌خیالی او، شخصیت اصلی داستان، نیز ساخته می‌شود. انتخاب زاویه‌دید اول‌شخص که چندان هم قابل‌اعتماد نیست، برای تأکید بر اعتماد پوشالی و تصور خام سرجوخه‌لاورن است مبنی‌بر رفاقت با رئیس‌جمهور ایالات متحده که به نامه‌نگاری با او ختم می‌شود. البته یکی از جذابیت‌های روایت وجود نگاه متفاوت از راوی در سیر داستان است که چنین خوش‌باوری‌هایی را به سخره می‌گیرد و باعث هم‌ذات‌پنداری بیشتر خواننده می‌شود. ازطرفی لایه‌ای هم از طنز ساخته می‌شود، اما طنزی سیاه: استفاده از عجیب‌پردازی برای برجسته‌تر کردن ناهنجاری و تناقض‌ که مخاطب را بین خندیدن یا وحشت کردن قرار می‌دهد. این انتخاب امکان لحنی کنایه‌آمیز و جسورانه برای نقد فراهم می‌آورد. نویسنده غیرمستقیم واقعیت‌های ترسناک دیگر جنگ را هم بازگو می‌کند. وحشت بمب شیمیایی و این‌که رئیس‌جمهور برای دیدار دوساعته از ماسک استفاده می‌کند، اما برای مراقبت از سربازانی که شبانه‌روزشان آن‌جا می‌گذرد تنها قرص‌های قرمز توصیه می‌شود. نکته‌ی ظریف دیگر این‌که درنهایت سربازان هیچ‌وقت متوجه نمی‌شوند بمب شیمیایی وجود خارجی داشته یا نه.
در کنار اعلام انزجار از جنگ، نهادهای تصمیم‌گیری و خطر سیاست‌مداران حتی برای نیروهای وفادار هم در تصویرسازی نویسنده جا نمی‌ماند. در صحنه‌ی استقبال از رئیس‌جمهور به‌زیرکی با تشبیه صدای با ماسک او به یکی از شرورترین شخصیت‌های سینمایی این هشدار اعلام می‌شود، یا وقتی هلی‌کوپتر بوش پدر نزدیک است روی سر سربازان فرود آید و سرجوخه آن‌ها را به صف گورخرها تشبیه می‌کند که با حمله‌ی شیر مواجه شده‌اند. اثبات غیرقابل‌اعتماد بودن دست‌اندرکاران بزرگ‌ترین نبرد قرن بیستم پس از جنگ‌جهانی دوم ازلحاظ تعداد تجهیزات و متحدان، جنگی که در عرصه‌ی بین‌المللی برای جلوگیری از بر هم خوردن فرادست یا هژمون بوده، کار ساده‌ای نیست؛ این‌که صدام باوجود در اختیار گرفتن منابع نفتی کویت جمعاً صاحب بیست درصد ذخایر شناخته‌شده‌ی نفت جهان می‌شده. جورج بوش پدر در 15 اسفند 1991 جنگ خلیج‌فارس را این‌گونه توجیه می‌کند: «موضوع تنها یک کشور نیست. هدف ما عقیده‌ا‌ی تازه است، یک نظم نوین جهانی؛ نظمی که در آن کشورهای مختلف تحت یک جنبش گرد هم آمده تا به آرزوهای جهانی بشریت، یعنی، صلح و امنیت، آزادی و حاکمیت قانون دست یابند.»
ویژگی دیگر داستان هادسون پرهیز از افتادن به دام تکرار در نکوهش جنگ است ازطریق بر هم زدن تصویرهای آشنا و دگرگونی در روایت. شرح مضحک‌نمای صحنه‌های جنایت مثل توصیف گودال داغ از پوست و موی سوخته‌ی مرزبانان عراقی و اصرار راوی بر این جمله که «کاش بودید و می‌دیدید» از همین نوع است؛ کلامی که معمولاً در توصیف صحنه‌ای جذاب به‌کار می‌رود. سرجوخه‌لاورن با ساده‌دلی شرح وقایع می‌دهد، ولی نویسنده ازطریق نگاه موازی انگار هم‌زمان نقد هم می‌کند. صحنه‌ی پشت‌بام یک بار دیگر خشونت عریان را به نمایش می‌گذارد. توله‌سگ نماد قربانی شدن افراد بی‌گناه است که سربازانی چون لاورن نیز جزءشان هستند. از این‌جا به بعد نویسنده دوربین را سمت سرجوخه می‌گیرد. به‌طور معمول پس از گذشت شصت روز از یک نبرد، نودوهشت درصد سربازان بازمانده دچار صدمات روانی شده، معمولاً بعد از بازگشت تبدیل به زائده‌ای در جامعه‌شان می‌شوند و کاملاً با اکثریت متفاوتند؛ مثل یک فرازمینی.
از پشت بام به بعد داستان به‌طرزی اغراق‌آمیز وارد فضای غیرواقعی می‌شود. دیدن گوش روی دنده‌ی دوم پهلوی چپ شخصیت اصلی فضا و حس‌وحال عجیبی را نشان می‌دهد که همین‌طور بسط پیدا می‌کند به دهان اضافه‌ی پشت سر خانم لاورن و خورده شدن بینی جیمی‌کوچولو: صحنه‌هایی مبالغه‌آمیز مبنی‌بر فاصله و درک نشدن. ازطرف‌دیگر فردی که چنین اتفاق‌هایی را پشت سر گذاشته به‌نوعی بی‌حس می‌شود؛ آن‌جا که لاورن می‌گوید گوش درآوردن خیلی برایش مهم نیست، تنها می‌خواسته خانه‌ی درختی درست کند که سرگرم باشد. درواقع برگشت به روزمرگی و فراموش کردن گذشته و مثل بقیه شدن سخت است. در انتهای داستان نیز سؤال سرباز وطن از رئیس‌جمهور محترم همین است که اگر آدم خانواده‌اش را از دست بدهد، برایش چه می‌ماند؟ و خواهش می‌کند کمکش کند و می‌گوید: «این‌طوری شاید بتوانم به زندگی عادی‌ام برگردم.»


1. Dear Mr. President (2002).
2. Gabe Hudson (1971–2023).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, جناب آقای رئیس‌جمهور - گیب هادسون, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, جناب آقای رئیس‌جمهور, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, گیب هادسون

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد