کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

در جست‌وجوی بهشت

2 آگوست 2025

نویسنده: کاوه سلطان‌زاده
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «جهنم‌ـ‌بهشت»، نوشته‌ی جومپا لاهیری


داستان کوتاه «جهنم-بهشت» از مجموعه‌داستان «زمین ناآشنا» نوشته‌ی جومپا لاهیری، اثری عمیق و پرکشش است که به مضمون‌های مهاجرت، تنهایی، عشق‌های ناکام، هویت فرهنگی، پیچیدگی‌های روابط انسانی و نوستالژی سرزمین مادری می‌پردازد. لاهیری با قلم ظریف و نگاه عمیق خود، زندگی مهاجران در آمریکا را با جزئیاتی ملموس به تصویر می‌کشد و احساسات پیچیده‌ی شخصیت‌ها را به‌زیبایی واکاوی می‌کند. داستان از دید راوی شاهد، اوشا، به زندگی دو شخصیت، مادرش و دوست خانوادگی‌شان، و به شکل رابطه‌ی آن‌ها می‌پردازد. اوشا به‌واسطه‌ی فاصله‌ی زمانی و مکانی‌ای که از ماجرا دارد ــ نظرگاه ــ به‌نوعی مادرش را درک می‌کند و خانواده وقتی در زندگی‌ به آرامش دست می‌یابد که درآخر اعضای آن به درک مشترک و گاهی اجباری ازهم می‌رسند.
اوشا در آمریکا بزرگ شده و نگاهی از بیرون به زندگی والدینش، رابطه‌ی آن‌ها و همچنین مرد جوانی به‌نام پراناب چاکرابارتی دارد. پراناب هم مثل آپارنا، مادر راوی، زاده‌ی کلکته است و در اوایل داستان به‌عنوان دانشجویی تنها در آمریکا به خانه‌ی خانواده‌ی اوشا پناه می‌آورد. پراناب آپارنا را برای احترام و صمیمیت بودی صدا می‌زند (واژه‌ای هندی به‌معنی زن برادر که نشان از نوعی پیوند خویشاوندی و خانوادگی دارد). صحبت‌های آن‌ها درباره‌ی مکان‌های آشنا در کلکته وجه اشتراک فرهنگی و زادگاهی عمیق میان‌شان ایجاد و حس نوستالژی مشترک را بین‌شان تقویت می‌کند.
رابطه‌ی میان این‌دو که با همدلی و دلسوزی آپارنا نسبت‌به تنهایی پراناب و اشتراک در ریشه‌ها و خاطرات کلکته آغاز می‌شود، به‌تدریج رنگی از عشقی ناپیدا و ناکام به خود می‌گیرد و پراناب سرانجام با دختری آمریکایی به‌نام دبورا ازدواج می‌کند و بعدتر از او صاحب دو فرزند می‌شود. این ازدواج زخم عمیقی بر دل آپارنا می‌گذارد، چنان‌که تا پای خودکشی و خودسوزی پیش می‌رود و تا پایان عمر در حسرت و اندوهش می‌ماند. سال‌ها بعد اوشا درمی‌یابد پراناب به دبورا خیانت کرده، که این موضوع لایه‌های جدیدی به درک او از گذشته و روابط مادرش و دوست خانوادگی‌شان اضافه می‌کند.
عنوان داستان بسیار جالب است و مفهومش در سرتاسر آن جریان دارد. آمریکا برای پراناب از همان اول حکم جهنم پیدا کرده. حال او ‌آن‌قدر بد است که ناخودآگاه زن و بچه‌ای را مدت‌ها بی‌هدف دنبال می‌کند. در غربت چنان حسی از تنهایی به او دست داده که به‌محض دیدن دو هندی دنبال‌شان راه می‌افتد. آپارنا به او روی خوش نشان می‌دهد و آن جهنم را برایش بهشت می‌کند. آپارنا هم انگار توی این غربت گیر افتاده. اگر در هندوستان می‌مانده باید می‌رفته ده‌کوره و با خانواده‌ی سنتی و فقیر شوهرش زندگی می‌کرده. شوهرش هم، که در داستان نامی ندارد، اهل عشق و محبت و توجه کردن نبوده و کارش زندگی‌اش بوده. آمدن پراناب هم جهنم آپارنا را بهشت می‌کند. آن‌ها از یک فرهنگ و جغرافیا باهم حرف مشترک دارند ــ در کلکته تقریباً هم‌محلی بوده‌اند ــ و این به‌هم نزدیک‌ترشان می‌کند.
عشقی که بین این دو نفر ایجاد می‌شود نباید از همدلی و هم‌صحبتی و تاب‌آوری در غربت پیش‌تر رود. زنْ مادر و همسری وفادار و ازخودگذشته است که خودش را فدای زندگی مشترکش، بچه‌اش و سنت‌هایش کرده؛ زندگی‌ای که در آن از عشق و محبت خبری نیست. آپارنا، زنی سنتی و تاحدی سرخورده در ازدواج خود، در پراناب هم‌زبانی و درکی را می‌یابد که همیشه در زندگی‌اش کم داشته، اما این عشق ناگفته هرگز قرار نیست به وصال برسد. او برخلاف پراناب آن‌قدر سنتی است که هنگام فکر کردن به خیانت تا پای خودکشی می‌رود. اما پراناب، که سعی می‌کند با دبورا فرهنگ آمریکایی را بپذیرد، بعد از سال‌ها نمی‌تواند و با زنی هندی به او هم خیانت می‌کند. البته با شخصیت‌پردازی دقیق نویسنده چنین رفتاری از آدمی مثل او بعید به نظر نمی‌رسد. نگاه تیزبین نویسنده او را ازجمله مهاجرهایی می‌بیند که از این‌جا رانده، از آن‌جا مانده‌اند؛ انگار او در جست‌وجوی بهشت گم می‌شود.
اوشا به‌دلیل تولدش در آمریکا می‌تواند نگاهی از بیرون و تحلیلگر به رابطه‌ی پدر و مادرش، مادرش و پراناب، و درکل هندی‌های دیگر داشته باشد. او سنت‌های هندی را زیر سؤال می‌برد و نمی‌تواند با آن‌ها کنار بیاد؛ به ‌همین ‌دلیل به‌سمت دبورا کشیده می‌شود. جهنمی، که با زندگی در یک خانواده‌ی سنتی هندی برای اوشا ایجاد شده، با آمدن پراناب و بعدتر با ازدواجش و آمدن دبورا تبدیل به بهشت می‌شود.
نویسنده به پشتوانه‌ی شناختی که با تجربه‌ی زیسته‌اش از بحران مهاجرها دارد، به مقایسه‌ی زندگی نسل اول و دوم مهاجرها می‌پردازد و نظر هر خواننده‌ای به‌ویژه خواننده‌های مهاجر را جلب می‌کند. جومپا لاهیری از نسل دوم مهاجرهاست و زندگی‌اش خیلی شبیه به اوشا. او خوب توانسته تفاوت‌ها و تقابل‌های فرهنگی جامعه‌ی مقصد را برای مهاجرهای هندی نشان دهد. جامعه‌ی بسته‌ای که او برای هندی‌ها در آمریکا نشان می‌دهد، نگاهی اعتراضی به سنت هم دارد.
اوشا در آخر داستان به‌نوعی به درکی دوباره از این تفاوت‌های فرهنگی و تقابل‌ها و سنت می‌رسد؛ انگار لاهیری هم که مثل او به‌عنوان نسل دوم مهاجرها به ‌دنبال پیدا کردن هویتش در جامعه‌ی مقصد بوده، به‌نوعی موفق می‌شود و مثل شخصیت اصلی و راوی داستانش به آرامش و پذیرش می‌رسد. این پایان نه به‌معنی پذیرش کامل سنت‌ها، بلکه نوعی تفاهم جدید و آمیخته با واقع‌گرایی است که در آن اوشا (و لاهیری) به درکی عمیق‌تر از پیچیدگی‌های زندگی نسل اول مهاجران و دلایل انتخاب‌های آن‌ها می‌رسند.
«جهنم‌ـ‌بهشت» داستانی تأمل‌برانگیز و دلنشین است که به‌زیبایی ابعاد پیچیده‌ی زندگی مهاجران، به‌ویژه آن‌هایی که ریشه‌های مشترک و نوستالژی سرزمین مادری را با خود حمل می‌کنند می‌پردازد و احساسات انسانی را وامی‌کاود. جومپا لاهیری با این داستان بار دیگر توانایی خود را در پرداختن به موضوعات عمیق با زبانی ساده و صمیمی نشان می‌دهد. این داستان نه‌تنها برای کسانی که تجربه‌ی مهاجرت دارند، بلکه برای هرکسی که به‌دنبال درک بهتر پیچیدگی‌های عشق، حسرت، هویت و روابط انسانی باشد، خواندنی و ارزشمند است.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, جهنم‌ـ‌بهشت - جومپا لاهیری, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, جهنم-بهشت, جومپا لاهیری, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد