نویسنده: سمیه لطفمحمدی
جمعخوانی داستان کوتاه «رستگاری1»، نوشتهی جان گاردنر2
با خواندن چند داستان آغازین کتاب «خریدن لنین» میتوان گفت امیرمهدی حقیقت سراغ داستانهایی برای ترجمه رفته که با سرگذشت کودکانی که درگیر تروما، رنج یا زخمی بودهاند، در ارتباط است. او از هر نویسندهای داستانی با مضمونی مشابه، اما روایتی متفاوت برگزیده. داستانها علاوهبر جنبهی داستانی، وجهی روانشناسانه هم دارند و ازاینحیث، دغدغهی نویسندگان و مترجم را برای مطرح کردن مسئله بیشتر نشان میدهند.
داستان «رستگاری» یکی از همین روایتهاست، اما این بار آسیب نه ازجانب اطرافیان، که توسط خود کودک اتفاق میافتد. نویسنده خودزندگینامهای نوشته که زخمی جبرانناپذیر و وحشتناک را روایت میکند. برادری دوازدهساله بهنام جک برادر هفتسالهی خود، دیوید، را با تراکتور زیر میگیرد. حادثه آنقدر ترسناک و دراماتیک هست که فراموششدنی نباشد و جک هم در سنی که تصاویر واقعه با قدرت هرچهبیشتر برای همیشه در ذهنش باقی بماند. خواهر پنجسالهی آنها نیز شاهد ماجراست و نویسنده بهخوبی نشان میدهد سن و نحوهی مواجه شدن با تروماهای کودکی نقش مهمی در تحمل آنها دارد، به همین دلیل است که خواهر زودتر از جک به زندگی برمیگردد.
پدرومادر هرکدام در مقابل حادثه واکنشی نشان میدهند و نویسنده با توصیف عکسالعمل آنها شخصیتهای داستانش را ساختهوپرداخته میکند. پدر تحملش کمتر است و بااینکه دستاویزهایی بیشتر از مادر دارد، مرگ هولناک فرزند اثر بیشتری بر او میگذارد. او میان باور به بیعدالتی خدا تا شک به وجودش در نوسان است. برای فراموشی ترجیح میدهد بهسمت کارهایی خلاف اخلاق و دین برود و حتی از محیط فرار کند. مادر شخصیت قدرتمندتری دارد و بهدلیل اعتقاد به دین و دوستان مذهبیاش مرحلهی عبور از رنج را بهتر از پدر میگذراند. گاردنر تفاوت را در نحوهی مواجههی افراد با رنج به خوبی نشان میدهد. هر فرد در روبهرو شدن با تروما و آسیب شیوهای مخصوص به خود دارد و خود شخص است که باید آن را بیابد و درنهایت، خودش با زخمش روبهرو شود، تا بتواند به درک آن برسد و از دردش رهایی یابد. به همین دلیل است که نویسنده جک را در رویارویی با مسئله تنها توصیف میکند. مادر سعی میکند دستاویزهایی برای خود و فرزندانش پیدا کند، اما نمیتواند رنج پسرش را کم یا آن را از ذهن او پاک کند.
تروما در جک منجر به احساس گناه میشود و این حس خشم را در او تقویت میکند. او گاهی از خواهرش هم که شاهد ماجرا بوده خشمگین میشود. خشم در جک تبدیل به شرمساری میشود. نویسنده چرخهی تبدیل این حسها را به یکدیگر در دل داستان به خوبی تصویر میکند. وقتی فرد ناخواسته به کسی آسیب میزند، سوپرایگو یا همان وجدان مدام به او یادآوری میکند سبب آسیب شده و ازاینلحاظ خود را گناهکار میبیند. همانگونه که در داستان دیده میشود، بعد از حادثه، تصویر تکاندهندهی لحظهی اتفاق جک را رها نمیکند. سپر دفاعی دربرابر احساس گناه تبدیل آن به خشم است که میتواند بهشکل بیرونی یا درونی نمود پیدا کند. جک خشم را به خودش برمیگرداند که افسردگی و انزوایش را در پی دارد. خیالبافیهایش عوض میشود و سعی میکند خود را از بقیهی افراد دور نگه دارد. خشم درنهایت با شرم جایگزین میشود و جک در تلاش است از آن برای جلبتوجه استفاده کند، اما موفق نمیشود. راهحل جایگزین کسب آرامش از طبیعت و حیوانات است، اما این روش هم جواب نمیدهد.
موسیقی و نواختن شیپور تنها پناهگاه باقیمانده است. نویسنده شخصیتی هفتادساله به داستان اضافه میکند؛ فردی آسیبدیده از انقلاب اکتبر که میتواند نمادی از آیندهی اشخاص صدمهدیدهای مانند جک باشد. نویسنده ازاینطریق بین شخصیت اصلی داستانش و پیرمرد هفتادساله اینهمانی میسازد. او نشان میدهد آسیب فراموش نمیشود. پیرمرد هم رنجش را همواره بهخاطر دارد، اما موسیقی سبب رهاییاش شده. مقدمهی تغییر در جک هم زمانی رخ میدهد که نوازندگی قدرتمند استاد را میبیند و این پرسش برایش مطرح میشود که آیا میتواند روزی مثل او بنوازد؟ جک در پایان نفس راحتی میکشد. گریهی او نشانهای از به رسمیت شناختن احساساتش است و رفتنش، درحالیکه شیپور و دفترچهی نتش را زیر بغل گرفته، از اینکه به نواختن شیپور ادامه میدهد و آن را پناهی برای رهایی رنجش میداند. جک با دیدن الگویی چون معلمش میپذیرد هرگز نخواهد توانست رنجش را فراموش کند، اما متوجه میشود زندگی ادامه دارد و او باید به آن بازگردد. گاردنر از تراژدی شخصی در زندگی شخصیت داستانش، او را به آگاهی عمیق و معنی جدیدی میرساند و با این شیوه معنیسازی میکند.
او روایتی خطی با دیدگاه سومشخص محدود برای روایتش انتخاب کرده که ساختار مناسبی برای داستانهایی با نگاه تحلیلی و روانشناسانه است. ریتم داستان کند است و امکان دارد مخاطب را خسته کند، اما دلیل گاردنر در استفاده از این ریتم اجازه دادن به مخاطب برای تأمل بیشتر و تعمق در شخصیت اصلی و ذهنش است. زبان داستان ساده است و روایت از برخی جهات میتواند نمادین عمل کند. مرگ برادر میتواند نشانی از گناه اولیه در دین مسیحیت و موسیقی نمادی برای رستگاری بشر باشد. هرکدام از شخصیتها میتوانند نظیری در بیرون از داستان داشته باشند که خواننده بادقتوتأمل میتواند آنها را اطراف خود شناسایی کند.
گاردنر داستانی واقعی از آدمهایی عادی نوشته که شخصیت اصلی آن دچار بحرانی تراژیک میشود و در پایان به رستگاری و رهایی میرسد. شاید داستان ازلحاظ ساختاری و ادبی آنقدر قوی نبوده، توصیفهایش در خدمت روند داستان نباشد، اما ازلحاظ روانشناسی آنقدر قدرتمند است که میتواند بهعنوان الگویی برای فرایند درمان طبیعی در روانشناسی مطالعه و بررسی شود.
1. Redemption (1977).
2. John Gardner (1933-1982).
