جمعخوانی داستان کوتاه «شایلو1»، نوشتهی بابی اَن میسن2
نویسنده: سمیه لطفمحمدی
روابط انسانی بهویژه ارتباطات عاطفی همواره تحت تأثیر عوامل محیطی، اجتماعی و تغییرات فرهنگی بودهاند. چنانچه در ارتباط عاطفی دو طرف همگام قدم برندارند، رابطه دچار مشکل خواهد شد. این مسئله در جوامعی که بهتازگی مدرن شدهاند بیشتر دیده میشود.
داستان «شایلو» اثر بابی اَن میسن به بحران در سطحی شخصی و خانوادگی در رابطهی زوجی بهنامهای لیروی مافیت و نورماجین میپردازد؛ زوجی که در زندگی روزمره به عدم درک مشترک و همزبانی میرسند و این مسئله بهمرور شکافی پنهان اما عمیق در رابطهشان ایجاد میکند.
داستان با دیدگاه سومشخص محدود به ذهن لیروی روایت میشود، روالی خطی دارد و از زبانی ساده و جملههایی کوتاه و مستقیم استفاده میکند؛ بهترین ساختاری که میتوان برای گفتن از زندگی معمولی و روزمره و بیان مسئلهای اجتماعی در این سطح در نظر گرفت. این شیوه خواننده را با جزئیات زندگی شخصیتها همراه میکند و معنیای عمیقی از این سادگی میسازد. انتخاب دریچهی چشم لیروی برای روایت باعث میشود خواننده با سطح درک و فهم او از زندگی بیشتر آشنا شود و درمقابل، شخصیت نورماجین و فهم و خواستههای او را در زندگی بهطور کامل نشناسد. نویسنده با انتخاب این دیدگاه مخاطبش را به ذهن لیروی نزدیک کرده تا بتواند عدم درک لیروی از فکر و انگیزهی نورماجین را بهتر لمس کند.
ریتم آرام داستان و توجه آن به جزئیاتْ زندگی شخصیتها و تضادهای آنها را پررنگ میکند؛ بهعبارتدیگر، نویسنده با جزئینگری خود توانسته مخاطب را به تفکر در رابطهی بین شخصیتها وادار کند. روایت بیشتر مبتنیبر قصهگویی است، اما در جاهای مناسبی صحنهای پیش میرود و دیالوگهای خوب و متناسبی دارد. زمان وقوع روایت دهههایی پس از جنگ ویتنام است؛ موقعی که آمریکا دستخوش تغییرات زیاد و ناگهانی میشود. ازنظر مکانی نیز نویسنده روستایی را که این زوج در آن زندگی میکنند و میدان شایلو را انتخاب کرده که هردو علاوهبر جنبهی ظاهری، دارای مضمونی باطنی نیز هستند.
ازآنجاییکه منشأ هر تغییر بزرگی میتواند اتفاقی باشد هرچند ساده، تصادف لیروی و آسیبی که میبیند هم هست که او را خانهنشین میکند و تغییر در روال عادی زندگیاش را رقم میزند. زندگی بهشیوهی جدید برای لیروی سخت است. او سعی میکند به گذشتهای برگردد که مدتها در جاده بودن باعث شده بوده از آن دور شود، اما همسرش دید دیگری نسبت به زندگی پیدا کرده. این تفاوت را در رفتارها، علاقهمندیها و حتی لحن صحبت کردن دو شخصیت میتوان دید. لیروی فکر میکند با ساختن خانهای چوبی میتواند دوست داشتنش را به همسرش نشان دهد، اما همانطورکه نورماجین هم میگوید، خانهی چوبی قدیمی شده به این معنی که زبان ارتباطیای که لیروی سعی دارد به کار ببرد دیگر کارایی ندارد.
جدا از شخصیت اصلی و همسرش، فرد سومی هم در روایت حضور دارد: مادر نورماجین که مرتب به آنها توصیه میکند به شایلو بروند. میتوان گفت لیروی نمادی از نسلی است که در گذشته مانده: مردانی از نسل قدیم، اما درمقابل نورماجین نمونهای از افرادی است که به دنبال تغییرند: نسل مدرن، و مادر نمایندهی جامعهی سنتی است و اصرارهای او برای بازدید از منطقهی تاریخی و میدان جنگی شایلو نشان از فشارهای این نسل بر آنهایی است که تمایل به عبور از گذشته دارند؛ بهعبارتدیگر، مادر هم نمود شخصیت سنتی و هم نمایندهی فشار اجتماعی در داستان است.
خانهی چوبی هم نمادی از خیال نسل قدیم برای ساختن آینده است؛ رؤیایی سطحی که ناکام میماند، چون نمیتواند خود را با نسل مدرن همراه کند. شایلو که بهدرستی برای نام داستان انتخاب شده، بیانگر گذشتهای درهم است که هرگز قابل پاک شدن و از بین رفتن نیست؛ گذشتهای که هر دو نفر هنگام حضور در آنجا به آن میخندند، غافل از اینکه سایهی آن بر زندگی آنها وهمنسلانشان باقی مانده و نمیتوانند از آن فرار کنند. شایلو مکان مهمی در داستان است، چون همانگونهکه سرانجام جنگ شمال و جنوب در این میدان مشخص میشود، تعیین رابطهی بین زن و مرد هم اینجا اتفاق میافتد. زوج داستان توانایی برقراری ارتباط مشترک ندارند و سکوت بین آنها عمیقتر میشود بهطوریکه سرانجام خود لیروی هم میتواند پیشبینی کند که همسرش او را ترک خواهد کرد؛ واقعیتی که میبیند اما نمیتواند بپذیرد.
پایان داستان واضح نیست و روایت سرانجامی تعلیقی دارد. خواننده نمیتواند قطعی بگوید که این زوج ازهم جدا میشوند، اما میفهمد فاصلهی زیادی بین ایندو وجود دارد که بهسادگی قابل پرشدن نیست. این زوج بهکل برای یکدیگر غریبه شدهاند و در جهان بسیار متفاوتی قرار دارند. حضور نورماجین بر لبهی پرتگاه، خواب رفتن پای سالم لیروی و عدم توانایی او برای رسیدن به همسرش نهتنها نشاندهندهی شکاف عمیقی است که بین دو شخصیت وجود دارد، بلکه نمادی از تضاد بین سنت و مدرنیته و افرادی هم هست که نمایندهی هر گروه هستند. داستان در ساختار نیز از هر دو مورد وام میگیرد: ساختاری کلاسیک بهدلیل مقدمه، گرهافکنی اوج و پایان آن و کیفیتی مدرن برای پایان باز و تعلیقگونهاش.
«شایلو» نمونهای مهم از داستانهای مینیمالیسم آمریکایی و بازتابدهندهی تغییرات اجتماعی و فرهنگی در دهههای پایانی قرن بیستم است. بابی ان میسن توانسته با جملههایی ساده و روان روایتی با بار معنی عمیق و غنی خلق کند. او بدون هیچ توضیح یا تعریفی با نشان دادن وقایع روزمره خواننده را وامیدارد تا خودش معنی عمیق داستان را کشف کند. روایت نشان میدهد ناتوانی جامعه در بازیابی خود و همراه شدن با تغییرات میتواند به فروپاشی اصلیترین نهاد اجتماعی یعنی خانواده بپردازد. به همین دلیل میتوان داستان «شایلو» را ازنظر ادبی، اجتماعی و روانشناسی نمونهای مهمی دانست که در جایگاه برجستهای قرار دارد.
1. Shiloh (1982).
2. Bobbie Ann Mason (1940).
