نویسنده: سمیه لطفمحمدی
جمعخوانی داستان کوتاه «کشاورز آمیش1»، نوشتهی وَنس بورجِیلی2
«کشاور آمیش» روایتی است در دل داستانی کوتاهتر. داستان اصلی درواقع روایت درونی است و اهمیت داستان درونی بهواسطهی روایت کوتاه بیرونی مشخص میشود. داستان بیرونی آنقدر کوتاه و موجز است که میتوان آن را خردهروایت در نظر گرفت، اما آنقدر اهمیت دارد که اگر نباشد، الزام روایی داستان درونی رعایت نمیشود. ساختار داستان دایرهای است و هر دو قصه در دل این ساختار دایرهای قرار میگیرند. استادی در کارگاه داستاننویسی داستان «کشاورز آمیش» را تعریف میکند تا اهمیت و قدرت زاویهدید را برای دانشجویانش مطرح کند، اما این ظاهر ماجراست. او درواقع میخواهد عکسالعمل دانشجویانش را ببیند، بهویژه شاگرد جستوجوگر و باهوشش که کیتیجی نام دارد.
دیدگاه هر دو داستان تکگویی بیرونی است با این تفاوت که داستان بدنه را استاد برای خوانندگان تعریف میکند، اما مخاطب داستان درونی دانشجویان کلاسند. هنر نویسنده در اتصال این دو داستان به یکدیگر مشخص میشود. بورجیلی این پیوند را نرم و بدون سکته انجام میدهد؛ انگار که دست مخاطب را بگیرد و او را به داستان دوم ببرد.
داستان دوم سه شخصیت اصلی دارد: نوئل باتلر، همسرش دان و کشاورزی از فرقهی آمیش بهنام دنیل. نویسنده شخصیتهایش را آرام و بهمرور برای خواننده میسازد. شخصیت دان نیاز به پردازش بیشتری دارد و در دل تعریفهایی راوی صورت میگیرد و همانطورکه داستان کمکم پیش میرود، به خواننده نشان داده میشود. دان زنی مدرن و امروزی است، از آن دسته زنانی است که جاذبههای ظاهری و جنسیشان موجگونه و پیش از ویژگیهای اخلاقی و رفتاریشان به چشم میآیند. نوئل از داشتن چنین زنی به خود میبالد، اما نویسنده زیرپوستی نشان میدهد که او ترس از دست دادن دان را دارد. برای همین مزرعهی آمیش را برای زندگی انتخاب میکند که خطری از این نظر تهدیدش نکند و بتواند همسرش را در چنگ خود داشته باشد. راوی تعریف میکند نوئل دان را نهتنها ازنظر مکانی به جایی دور، بلکه ازلحاظ زمانی هم به گذشته میبرد. ظاهراً او فکر میکند با این روش میتواند همسرش را برای خودش حفظ کند.
اما چرا نویسنده یکی از شخصیتهایش را ازمیان آمیشها انتخاب میکند؟ آمیشها فرقهای سنتی، مذهبی و متعصب در آمریکای شمالیاند که ارتباط خود را با دنیای مدرن قطع میکنند. از ماشین، برق و تکنولوژی گریزانند و سعی دارند زندگی ساده و پایبندبهاصولمذهبی خودشان را داشته باشند. نویسنده با انتخاب دنیل چندین هدف دارد: اینکه تضادی بسازد بین سنت و مدرنیته، به خواننده بگوید جهان آدمها میتواند تا چه حد متفاوت باشد و درعینحال نشان دهد بعضی از ویژگیها فطری هستند، مثل قدرت اغواگری و شعور درک رابطه. ازنظر نویسنده این قدرت میتواند آدمهای دو جهان متفاوت را به یکدیگر پیوند دهد. بورجِیلی یادآوری میکند که ترس نوئل نتیجهای غیراز از دست دادن ندارد. علاوهبراین نشان میدهد که آدمی نمیتواند با محصور و محدود کردن جلوِ چیزی را بگیرد. جایی در دل داستان درونی بازهم راوی تغییر پیدا میکند و ماجرا از زبان دنیل روایت میشود.
روایت از تکگویی بیرونی به اولشخص تغییر پیدا میکند. این بار مخاطبْ راوی اول یعنی استاد است. نویسنده با تغییر راوی دوباره به اهمیت زاویهدید تأکید میکند. بااینکه راوی این قسمت از داستان غیرقابلاعتماد است، اما به نظر میرسد او جانبدارانه یا غلوآمیز حرف نمیزند. نویسنده با این ترفند میخواهد تعلیق ایجاد کند. در داستان بهطور مستقیم به خیانت دان اشاره نمیشود. بورجِیلی نشانههای متضادی میدهد تا تعلیق بهوجودآمده را نگه دارد. عاقبت مرد داستان خانواده را ترک میکند. کشاورز آمیش نیز دست از زندگی و عقاید سنتگرای خود برمیدارد تا با زن زندگی کند. شغل او حالا رانندگی کامیون است. چیزی نباید بین او و عشقش قرار بگیرد. پرهیز از تکنولوژی دیگر در زندگی او معنیای ندارد. تفاوت نگاه دو شخصیت مرد داستان بسیار قابلتوجه است. دنیل از دنیای سنتی خود دست میکشد و بهخاطر وجود دان رشد میکند، اما نوئل سعی میکرده پای پرواز دان را بشکند تا او را نگه دارد.
راوی از یادآوری نکتههای ادبی و داستانی در قالب تعریف روایت غافل نمیشود. بهنظر او هر داستانی قوموخویشهایی دارد، جملهای ساده با این مضمون که موضوعها در جهان داستانی مشابهند و تفاوت داستانها در بسطوتوسعهی موضوع ست. استاد داستان را به پایان میرساند. زاویهدید داستان در کلاس مورد بحث قرار میگیرد. نکتههای ادبی زیادی در قالب روایت داستانی یادآوری و آموزش داده میشود. اما استاد منتظر است تا کیتیجی حرفی بزند.
پایانبندی داستان بیرونی بینظیر است. پس از سکوت و رفتن همهی شاگردان، کیتیجی فقط یک جمله میگوید: «آخ که من به این کشاورز آمیش احتیاج دارم. نمیفهمی؟» حرفی که بار معنایی داستان را بر عهده دارد. آدمها نیاز دارند کسی کنارشان باشد که برایشان از خیلی چیزها بگذرد، نه که مجبورشان کند به عقب برگردند. بورجِیلی با بحث درمورد زاویهدید در کلاس به مخاطبش اجازه میدهد هر بار از دید دیگری ماجرا را ببیند و بیاموزد که دیدگاههای مختلف بهسادگی میتوانند تضاد ایجاد کنند.
داستان ونس بورجیلی نهتنها ازلحاظ معنایی بسیار غنی خلق شده، بلکه ازلحاظ ادبی نیز ساختاری شاخص دارد. بهغیر از آنچه خواننده میتواند از ادبیات داستان برداشت کند، نویسنده نیز در قالب روایت، نکتههای مهمی بهویژه درمورد زاویهدید بیان کرده.
1. The Farmer Amish (1980).
2. Vance Bourjaily (1922-2010).
