کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

چاقو: مرز باریک ایمان و خرافه

11 اکتبر 2025

نویسنده: سحر خوش‌گفتار ملیح
جمع‌خوانی داستان‌کوتاه «چاقو»، نوشته‌ی برندان گیل


برندان گیل نویسنده، منتقد و روزنامه‌نگار آمریکایی بود، که بیش از شصت سال با مجله‌ی نیویورکر همکاری داشت و به‌خاطر نثر روان، طنز ظریف و نگاه نقادانه‌اش به فرهنگ و هنر شناخته می‌شد. او علاوه‌بر نوشتن داستان‌های کوتاه، در زمینه‌های متنوعی مانند نقد معماری، تئاتر و زندگی هنری نیویورک قلم زد و چندین کتاب تأثیرگذار منتشر کرد. گیل به‌ویژه به‌خاطر توانایی‌اش در آمیختن زندگی روزمره با لایه‌های عمیق‌تر فلسفی و اجتماعی شهرت داشت؛ ویژگی‌ای که در داستان «چاقو» نیز به‌روشنی قابل‌مشاهده است، جایی که پرسشی کودکانه درباره‌ی دعا و ایمان، به تأملی گسترده‌تر درباره‌ی مرز میان باور، خرافه و حقیقت بدل می‌شود.
در داستان «چاقو»، پسرکی به‌نام مایکل از پدرش می‌پرسد آیا خدا دعاها را برآورده می‌کند یا نه؟ پدر، کارول، پاسخ می‌دهد «بله». مایکل به‌منظور آزمودن این گفته، برای داشتن یک چاقو دعا می‌کند. پدر همان شب برای او چاقویی کوچک می‌خرد و صبح آن را به دستش می‌دهد. مایکل با دیدن این معجزه‌ی کوچک، دلش قرص می‌شود و ایمانش قوت می‌گیرد، آن‌قدرکه دیگر تصمیم می‌گیرد برای بازگشت مادر مرده‌اش دعا کند. پدر در این نقطه، آرام و مهربانانه به او می‌گوید چاقو ازسوی او بوده، نه آسمان و به‌‌این‌ترتیب، حقیقت را آشکار می‌کند.
این روایت ساده اما پرمعنی، نه در ستایش دین است و نه در تقابل با آن. گیل نشان می‌دهد ایمان، هرجا که گرفتار خرافه و خیال‌پردازی‌های بی‌پایه نشده باشد، می‌تواند قابل‌احترام و ارزشمند باشد؛ فرقی نمی‌کند این ایمان به کدام آیین یا مذهب وابسته باشد: مسیحیت، اسلام یا هر باور دیگر.
کارول انسانی باایمان است که در کنار باور قلبی‌اش به وجود خدا، به این درک رسیده که باید از خرافات فاصله گرفت. او دربرابر پرسش‌های پسرش نه دچار تردید می‌شود و نه با پاسخ‌های سطحی او را دلخوش می‌کند. او با ساده‌ترین رفتار به پسر یاد می‌دهد که خدا هست، اما آنچه فراتر از حقیقت پیش رود، تنها خرافه‌ای بی‌پایه است. مایکل نماد نسل جدید است؛ نسلی که برای رسیدن به ایمان، نیاز دارد نخست آن را بیازماید. او تصمیم می‌گیرد پیش از آن‌که به خدا ایمان بیاورد، او را امتحان کند. این‌جاست که تضادی جالب پدیدار می‌شود: انسانی که برای اطمینان از وجود خدا، خود را در جایگاه خدایی می‌نشاند و او را همچون انسانی دیگر، موجودی قابل‌آزمودن می‌بیند. مایکل دعا می‌کند تا یک چاقو داشته باشد و وقتی به آن می‌رسد، دلش به خدا نزدیک‌تر می‌شود. اما همین تجربه‌ی کوچک، او را به جایی می‌برد که دعا برای بازگشت مادر مرده‌اش را در ذهن بپروراند: تمنایی انسانی، صادق و درعین‌حال، فراتر از مرز حقیقت.
در کنار این‌دو، خانم نولان قرار دارد؛ نماینده‌ی نسلی که ایمان را با احتیاطی عمیق پاس می‌دارد. او پیش از دعا، با خود می‌اندیشد آیا خدا می‌تواند چنین خواسته‌ای را برآورده کند؟ و آنگاه دعا می‌کند؛ گویی دعاهایش را در مسیری هدایت می‌کند که هیچگاه به اصل باورهای دینی‌اش خدشه‌ای وارد نشود. از زاویه‌ای دیگر، داستان به‌گونه‌ای نوشته شده که خواننده می‌تواند خوانش‌های متعددی از آن داشته باشد. در همین ‌جا هنرنمایی گیل آشکار می‌شود که هر خواننده‌ای، با هر دیدگاه و ایدئولوژی، می‌تواند با این داستان ارتباط بگیرد و خوانشی درست همراه با نتیجه‌گیری یکسان از آن داشته باشد. ازآن‌جاکه برندان گیل این داستان را در فضای دینی ابراهیمی نوشته، دو خوانش متفاوت از مسیحیت ــ خوانش کاتولیک و خوانش انگلیکانی ــ در متن قابل‌‌پیگیری است و در هر دو مسیر، خواننده به نتیجه‌ای یکسان می‌رسد: ایمان به وجود خدا و رهایی از خرافه.
در سنت کلیسای کاتولیک، چهار عنصر اصلی پرستش جایگاه ویژه دارند: پدر، پسر، روح‌القدوس و مریم مقدس؛ و این چهار عنصر در داستان نیز بازتابی دارند: پدر (کارول)، پسر (مایکل)، روح‌القدوس (خانم نولان) و مادر ازدست‌رفته (مریم مقدس). این خوانش به متن لایه‌ای نمادین می‌دهد که فراتر از روایت ساده‌ی خانوادگی عمل می‌کند. اما در نگاه کلیسای انگلستان (انگلیکان)، سه عنصر اصلی باورْ تثلیث مقدس است: پدر، پسر و روح‌القدوس. از این منظر نیز داستان می‌تواند در قالب سه شخصیت اصلی بازخوانی شود: پدر (کارول)، پسر (مایکل) و روح‌القدوس (خانم نولان). جالب آن‌که ساختار روایت نیز به‌نوعی با همین نگاه هماهنگ است: داستان در سه بخش پیش می‌رود: نخست دعا برای چاقو، سپس رسیدن به آن و درنهایت، دعا برای بازگشت مادر؛ گویی متن خود را در قالب تثلیث مسیحی می‌چیند و درعین‌حال، به خواننده اجازه می‌دهد ایمان کودکانه، احتیاط نسل پیشین و حقیقت پدرانه را در سه لایه‌ی جداگانه تجربه کند.
با هر دو نگاه، «چاقو» داستانی است درباره‌ی مرز باریک میان ایمان و توهم. ایمان، همان‌گونه که کارول به فرزندش می‌آموزد، به خود وجود خدا گره خورده: ساده، بی‌پیرایه و بی‌نیاز از نمایش‌های پرزرق‌وبرق. درعین‌حال، گیل یادآور می‌شود در هر شرایطی و با هر باوری باید مراقب بود دچار خرافه و انحراف نشویم و این درس شاید مهم‌ترین چیزی باشد که هر نسل می‌تواند به نسل بعدی منتقل کند؛ این‌که در دنیای پر از پرسش و شک، باور به حقیقت هستی کافی‌ است و باقی همه سایه‌هایی ا‌ست که نباید اسیرشان شد.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, چاقو - برندان گیل, کارگاه داستان دسته‌‌ها: برندان گیل, جمع‌خوانی, چاقو, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد