نویسنده: پریسا همتیان
جمعخوانی داستانکوتاه «آیا جادوگر باید مامان را بزند؟»، نوشتهی جان آپدایک
گیرایی بیشتر داستانها کشمکشی است که نویسنده برای شخصیتها با دنیای پیرامونشان خلق میکند. شخصیتها یا دنبال چیزی هستند یا از چیزی رنج میبرند. دراینبین، داستانهای بسیاری نوشته شده که اپیفنی شخصیت اصلی خواننده را با فراغ بال به حال خود رها میکند. اما در داستان آپدایک ما با شخصیتی (پدر) روبهرو هستیم که اسیر در سیستم فکریای که با آن بزرگ شده، توانایی رسیدن به آن تحول را ندارد و این ناتوانی را بچهی چهارسالهای (دخترش) توی صورتش میزند.
در یک بعدازظهر، طبق عادت معمول، جک (پدر) برای دخترش (جو) قصه میگوید تا او را بخواباند. جو از او میخواهد قصهای دربارهی بچهراسو بگوید. در داستانی که جک میگوید بچهراسوی بدبو از تنها بودن و طرد شدن ازطرف دوستهایش رنج میبرد و طبق روال داستانهای قبل، چارهی این مشکل پیش جادوگر است. جادوگر بوی بد بچهراسو را از بین میبرد و بهجای آن به او بوی گل سرخ میدهد.
نویسنده درخلال قصهی جک، خواننده را به شخصیت جو نزدیک میکند. او میخواهد بداند آیا جادوگر واقعیاست یا نه. جک میگوید: «در قصهها راستکیه.» درهمینحین، صدای جابهجا کردن وسایل آشپرخانه از طبقه پایین میآید و جک میداند که باید زودتر قصه را تمام کند و به کمک همسرش که باردار است برود.
جک جادوگر را متعلق به قصهها میداند و این برایش قطعی شده، اما نویسنده راه را برای جو باز میگذارد که وجود جادوگر را قبول کند یا بهطور عمده، امکان کارهایی را که برای جک فقط در قصهها وجود دارد، شدنی بداند. او به دنیایی که قواعدش از قبل تعیین شده بیاعتناست؛ همانطورکه دربرابر بچهراسویی که پول دستمزد جادوگر را ندارد، ادای گریه کردن را درمیآورد، بی هیچ اثری از صداقت.
تا اینجای داستان اتفاقها باب میل جو هستند. نویسنده درادامه، نظام ارزشی جامعهی نسل جک را در پوشش مادر بچهراسو مطرح میکند. مادر بچهراسو معتقد است بوی گل سرخ بچهراسو را در معرض خطر حیوانات درنده قرار میدهد و اصرار دارد که بچهاش باید با همان بویی که به دنیا آمده بماند. جو اینجای داستان به هم میریزد و اصرار دارد جک داستان را طبق خواستهی او پیش ببرد و بچهراسو دربرابر خواستهی مادرش مقاومت کند. جک با یک نهی قاطع، در مقابل این خواستهی دختر مقاومت میکند و هردو میدانند که جک دارد از مادر خودش دفاع میکند.
داستان تمام میشود و جک پردهی کرکره را میبندد و وانمود میکند جو هم درحال خواب است. ولی وقتی سرش را برمیگرداند، جو را میبیند که روی فنرهای تخت، بالاوپایین میپرد و از جک میخواهد دفعهی بعد، قصه را آنطوریکه جو صلاحِ بچهراسو میداند، تعریف کند. جک که کلافه شده، موافقت میکند و از جو میخواهد دستکم یکذره استراحت کند و در اتاق را میبندد. او احساس خستگی میکند و خودش و نیز همسرش را گرفتار وضعیتی میبیند که راه فراری از آن نیست.
از دید جان آپدایک، جو و نسل جو دنیایی خواهند ساخت که در آن وجود جادوگر امکانپذیز خواهد بود و آدمها امکانهایی فرای تطبیق با رسوم متداول خواهند داشت. او معتقد است جهان نسل بعد با آشپزخانهی طبقهی پایین و زن بارداری که منتظر جک است تا به او در رنگ کردن کابینتهای آشپزخانه کمک کند، خیلی فرق دارد.
1. Should Wizard Hit Mommy? (1973).
2. John Updike (1932-2009).
