کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

در آینه‌ی فقدان

19 نوامبر 2025

رضا محمودی عبدالله
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «قفس خاکستری اوهام»، نوشته‌ی پوران فرخزاد


داستان «قفس خاکستری اوهام» روایتی است از ترس، فقدان و گریز از وابستگی. محور اصلی آن اضطراب از دست دادن در زندگی آقای خاکستر خاموشی است؛ شخصیتی که از نخستین سال‌های کودکی، با تصویر خونین گربه‌اش، کاکایی، در ذهن، وارد جهان فقدان می‌شود. همان صحنه‌ی آغازین که خانواده‌ گربه‌ی مرده را جلوِ در می‌گذارند و خدمتکار بابی‌اعتنایی می‌گوید ای کاش زودتر ببرندش تا بو نگیرد، نقطه‌ی تولد زخم روانی قهرمان داستان است؛ زخمی که در تمام مراحل زندگی او جریان دارد.
از همان لحظه، بیهودگی و ترس از تعلق در وجود خاکستر خاموشی ریشه می‌دواند. تلاش نزدیکانش برای بازگرداندن آرامش، با آوردن گربه‌ای جدید بی‌نتیجه می‌ماند. او دیگر نمی‌تواند مهر بورزد؛ انگار عشق برایش مساوی شده با فقدان. این تجربه‌ی ابتدایی پایه‌ی شخصیتی را می‌سازد که در ادامه‌ی داستان، به‌شکل تراژدی تنهایی خودش را بازمی‌نمایاند.
در ادامه‌ی داستان، نویسنده این چرخه‌ی روانی را تعمیم می‌دهد. خاکستر خاموشی در انزوا فرومی‌رود و از هر ارتباط انسانی دوری می‌کند. اما در جایی، بی‌اختیار به دختری با چشمان سبز دل می‌بندد؛ چشمانی که یادآور چشمان گربه‌ی ازدست‌رفته‌اش هستند. این شباهت ظریف نماد بازگشت ناگزیر خاطره‌ی دردناک کودکی است. عشق او به زینا پرشور اما شکننده است؛ چراکه درپس علاقه، سایه‌ی ترس از دست دادن همچنان کمین کرده. هنگامی‌که زینا گاه دیرتر به خانه بازمی‌گردد، این اضطراب، خاکستر خاموشی را به مرز فروپاشی می‌رساند و درنهایت، از ترس فقدان، همسرش را طلاق می‌دهد؛ تصمیمی که بیشتر از جنس فرار از عشق است تا پایان آن.
نویسنده پس از این گسست، قهرمان را به سفری معنوی می‌فرستد: مهاجرت به روستای شمالی‌ای دورافتاده و زیستن در دل جنگل. آشنایی با اندیشه‌ی بودا و آرامش در تنهایی تلاش دیگری است برای گریز از دردی که از کودکی در او جا خوش کرده. اما دلبستگی همیشه راهی تازه برای بازگشت پیدا می‌کند. این ‌بار، سنجابی به دایره‌ی زندگی‌اش وارد می‌شود. رابطه‌ی میان انسان و حیوان در این بخش، شکلی نمادین از امید و باززایی مهر است؛ اما این مهر نیز تکرار همان چرخه‌ی پیشین می‌شود. سنجاب ناپدید می‌شود، با دیگری می‌رود و خاکستر خاموشی بار دیگر دربرابر از ‌دست ‌دادن قرار می‌گیرد. گریه‌ی او در سحرگاه گریه‌ای برای همه‌ی عشق‌هایی است که از ترس فنا، پیش از شکفتن، خفه شده‌اند. در آخر داستان، او روستا را ترک می‌کند؛ نه با حس شکست، بلکه با نوری تازه در چشمانش. این تصویر پایانی استعاره‌ای از آشتی درونی با مفهوم فقدان است. قهرمان داستان، پس از سال‌ها درمی‌یابد که ترس از دست دادن خود زندانی بزرگ‌تر از مرگ یا جدایی است.
ازمنظر ساختار، نویسنده داستان را با زنجیره‌ای از نمادها و پیوندهای عاطفی بنا کرده. هر رابطهْ تکرار و بازسازی رابطه‌ی نخستین است و هر گریزْ کوششی برای بازیافتن امنیت در جهانی که بی‌وقفه از دست می‌رود. «قفس خاکستری اوهام» را می‌توان داستان انسان‌هایی دانست که میان عشق و ترس در تعلیق همیشگی‌اند؛ کسانی که برای رهایی از درد فقدان، ناخواسته، همه‌ی فرصت‌های مهر ورزیدن را از خود دریغ می‌کنند.
درپایان می‌توان گفت داستان «قفس خاکستری اوهام» با درون‌مایه‌ی تأمل‌برانگیز خود، ظرفیت آن را داشت که به اثری ماندگار و حتی شاهکار بدل شود، اما نثر داستان، که از زبان زنده و جاری امروز فاصله می‌گیرد، در کنار اطناب برخی بخش‌ها و شخصیت‌پردازی نه‌چندان عمیق، از شدت تأثیر عاطفی آن کاسته. همچنین غفلت از ظرایف اجرایی در روایت و ریتم، باعث شده این اثر با همه‌ی مضمون درخشانش، نیمه‌جان بماند؛ چنان‌که گویی در روشنایی اندیشه زاده شده اما در تاریکی بیان، زنده‌به‌گور می‌شود.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, قفس خاکستری اوهام - پوران فرخزاد, کارگاه داستان دسته‌‌ها: پوران فرخزاد, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, در آینه‌ی فقدان, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد