اینگو شولسته جایی در مجموعهداستان «موبایل، داستانهایی به سبک و سیاق گذشته» میگوید: «زندگی تمایل دارد از ادبیات پیروی کند.» داستانهای او در این مجموعه و اظهارنظرهایی که خودش دربارهشان کرده هم نشان میدهد که خود او در داستانهایش تمایل دارد از زندگی پیروی کند. به این ترتیب او رابطهی تعاملیای را شکل میدهد که یک سویش زندگی ایستاده، سوی دیگرش ادبیات. داستانهای مجموعهی «موبایل» از این رهگذر است که شکل گرفتهاند؛ در بسیاریشان راوی، نویسندهای است که دارد رویدادهای زندگیاش را روایت میکند، و این همان راویای است که میگوید زندگی تمایل دارد از ادبیات پیروی کند. اینها شولتسه را تبدیل میکند به نویسندهای که در داستانهایش «جهان واقع» و «جهان داستان» باهم درآمیخته میشوند؛ چنان باهم درآمیخته میشوند که قابل تفکیک از یکدیگر نیستند. شولتسه در یکی سخنرانیهایش دربارهی «موبایل» (که بخشهاییش را محمود حسینیزاد ترجمه کرده و در ابتدای نسخهی فارسی کتاب آورده) از «زدودن فرم هنری روایت» حرف میزند. او در تلاش برای تجربهی شکلی از روایت است که بهتمامی مبتنی بر اصول کلاسیک روایت نباشد. این تلاش در مجموعهداستان «موبایل» خودش را در قالب تجربهی یک فرم داستانی جدید به نمایش میگذارد؛ فرمی که در کاربرد سختافزاری عناصر داستان -و نه کاربرد نرمافزاری آنها، چنان که تا پیش از این در آثار داستانیِ مینیمالیستیِ تجربه میشد- بهشدت مینیمالیستی است. مثالی بزنم: او برای شخصیتپردازی به سمت استفاده از اسلوبها و شیوههای مینیمالیستی نمیرود، برخوردش با خودِ عنصر «شخصیتپردازی» است که مینیمالیستی است. در قبال سایر عناصر هم همین رویکرد را دارد. این تجربهی جدیدی در داستاننویسی است که البته هنوز نویسنده نتوانسته بهتمامی از پسِ اجرایش برآید و داستانهایش گاه بیش از آن که «داستان» باشند، فرم «خاطره» یا «خودزندگینامه» را به خود میگیرند. البته فکر نمیکنم بشود به این سادگیها اسم این فاصله گرفتن از داستان را پاشنهی آشیل داستانهای شولتسه گذاشت. (و ذکر این نکته هم ضروری است که «موبایل» در سال ۲۰۰۷ منتشر شده و ما هنوز چهار اثر داستانی دیگری را که در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۰ از او منتشر شده، نخواندهایم و حالا امکان عیارسنجیِ تجربهگری او را نداریم.) غربیها مدتهاست به این نتیجه و تفاهم رسیدهاند که برای گشودن دریچههای جدید باید به هنرمندان و اندیشمندانشان اجازهی انحراف از معیار را بدهند و مدام آنها را به این چوب نرانند که «کارشان با ساختارها و ساختمانهای تثبیتشده قابلسنجش نیست». اصلاً از دل همین انحراف از معیارهاست که امکان توسعه و بداعت فراهم میشود. این درست که داستانهای «موبایل» گاه به دام اطناب میافتند، گاه دچار مستقیمگویی میشوند، گاه ضرباهنگشان کند و خستهکننده میشوند، اما نگاه دیگرگونهی نویسندهشان به کارکرد و کاربرد عناصر داستانی و تلاشش برای بسط و توسعهی این کارکردها و کاربردها، برای هر نویسنده یا منتقد یا پژوهشگر ادبیای میتواند آموزنده و الهامبخش باشد. پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» را محمود حسینیزاد ترجمه و نشر افق منتشر کرده است.