فدای آقای دکتر. مخلص خانم دکتر. دنداندرد بدترین عذابی است که بدبختترین و بختبرگشتهترین آدمها ممکن است در زندگیاش با آن روبهرو شود. از شما که پنهان نیست -ما که ندیدهایم هنوز- اما علیرغم این چیزهایی که راویها گفتهاند، بازهم صد رحمت به مار غاشیه و سرب مذاب. دنداندرد ورای همه اینهاست. بوسههای من نثار دستهای شما؛ کسی که بتواند چنین دردی را التیام دهد، ید بیضا دارد. از اینها گذشته، لذت جویدن تهدیگ و سوهان و لطف گاز زدن ساندویچ و چیزهای خوب دیگر کمموهبتی نیست. اصلاً اصل عیش است. نبودید ما نصف عمرمان بر فنا بود. فکرش را بکنید، باید مینشستیم سر سفره و خیره میشدیم به دستهای این و آن که تهدیگ نان لواش را دور میگرداندند و گوشت تنمان آب میشد. قربانتان بروم. اینهمه بزرگواری آن هم نسبت به شهروندان بینزاکت و بینظافتی که ماییم و با اینهمه دندان پوسیده وقتتان را تلف میکنیم، تهِ بزرگمنشی است. عوض اینکه برسید به کارهای علمیتان و آجری بگذارید روی تاق بنای باشکوه طب ایرانی، باید بنشینید روی صندلی گردان کنار یونیت و دستتان را تا آرنج بکنید توی دهان ما و وقتتان را تلف دندانهای زرد و پوسیدهمان بکنید. که چی؟ که بتوانیم همان تهدیگ و سوهان و اینها که گفتم. نبودید کُمیتمان لنگ بود راستیراستی. من ماندهام اینهمه فروتنی و شکستهنفسی چرا؟ اینهمه لذتی که شما به زندگی ما بازمیگردانید، آنهم با اینهمه علم بهروزی که دارید، با پول و مادیات قابل سنجیدن نیست. باز دمتان گرم که لطف میکنید و از ما پول میگیرید وگرنه باید تا آخر عمر شرمنده اینهمه محبت و بزرگواریتان میشدیم. اما چرا اینقدر کم؟ از من میشنوید میگویم پر کردن را بکنید پانصدهزارتومان، روتکانال را دو میلیونتومان، ایمیپلنت را هم براساس توافق با مشتری قیمت بدهید؛ هرچقدر که بُرید. طرف یک کیلو پرتقال میدهد دست آدم، پول خون بابایش را میگیرد، دوتا نقشه ساختمانی برای آدم میکشد، پول تا آخر عمرش را از حلقوم آدم میکشد بیرون، آدم را یک ایستگاه جلوتر میبرد و پیاده میکند، اندازه یک تهران – کلاردشت میکند آدم را میتیغد، آنوقت شما با این تخصص ارزشمند -تازه اینهمه هم وسایل مصرف میکنید- اینقدر کم؟ مگر خیریه باز کردهاید؟ میدانید بابت دندانهایی که شما توی دهن ملت صافوصوف کردهاید، چه شوهرهایی گیرشان آمده؟ داماد چه خانوادههای بااصلونسبی شدهاند؟ شاید هم حواستان نیست، بابا کارتان خیلی ارزشش بیشتر از اینهاست. تازگیها دیدهام چندتایی از این همکارهای خودشیرینتان که انگار ارثی چیزی از پدرمادرشان بهشان رسیده، بلند میشوند میروند توی درمانگاهها و بیمارستانها، مجانی یا چیزی در همین حدود برای ملت دندان درست میکنند. جای شما باشم، برمیدارم با انبر تکتک دندانهایش را میکشم؛ بدون بیحسی، که خرجش هم الکی زیاد نشود. حیف، حیف از شما که کسی قدرتان را نمیداند. اصلاً ایراد مملکت ما این است که کسی برای آدمهای متعهد و وظیفهشناس ارزشی قایل نیست. باید بوسه زد بر آن دستها؛ آن دستهایی که خندههای ما را مفتمفت زیبا میکنند و لذت جویدن تهدیگ و گاز زدن چیزهای خوب را برایمان زنده نگه میدارند. قربانتان بروم.