آخرین نفر است. مینشیند روبهرویم. طرحها و نقشههای لولهشدهاش را باز میکند و پهن میکند روی میز. لولهها جمع میشوند توی خودشان. دوباره بازشان میکند. دستپاچه است. گوشی موبایلم را میگذارم روی یکی از گوشههای نقشهها. و بیکه نگاهش کنم، میگویم: «اگه این لولهها رو بهموقع باز کنی رفیق، وقتی میذاریشون جلوی یه بندهخدایی اینطوری […]
مدایح بیصله ۳ / میوههای بیقیمت
انگور، انجیر، انار… مگر میشود قیمت گذاشت روی چنین میوههایی که نسبشان میرسد به بهشت و امروز روی زمین هم برای اینکه برسند مثلاً به پایتخت، باید از چندین و چند شهر و بنگاه و میدان میوه عبور کنند؟ الحق که این سفر دور و دراز بیقیمتشان میکند و باز شمایید که باید چک و […]
تأملی بر مقولههای «چیدمان و توصیف» با تمرکز روی مجموعهداستان «فارسی بخند» سلام کتاب – ۸۹ (چرا برف صدا ندارد)
چیدمان معمولاً بهعنوان عنصر مکان در داستان توصیف میشود که توصیف نادرستی است. این واژه مفهوم گستردهتری دارد و علاوه بر مفهوم مکان مفهوم زمان را نیز شامل میشود. این زمان میتواند بخشی از شبانهروز باشد یا دورهای از تاریخ. موضوعهایی مثل آبوهوای فضاهای بیرونی، دمای هوای اتاقی که داستان در آن اتفاق میافتد […]
اندر احوالات یک مدرس – ۱۰ (فکرهای کج، پاهای معوج)
بخاری خیال ندارد به این زودیها گرم شود. پشت فرمان سگلرز میزنم. خورشید چند روزی است خودش را به شهر نشان نداده. لابد با خودش گفته «چه فایده دارد تابیدن به شهری که زیر چتر دود و کثافت مدفون شده. بگذار جای بهتری خودم را خرج کنم.» و بار و بندلیش را بسته و رفته. […]
مدایح بیصله ۲ / خندههای مفتی
فدای آقای دکتر. مخلص خانم دکتر. دنداندرد بدترین عذابی است که بدبختترین و بختبرگشتهترین آدمها ممکن است در زندگیاش با آن روبهرو شود. از شما که پنهان نیست -ما که ندیدهایم هنوز- اما علیرغم این چیزهایی که راویها گفتهاند، بازهم صد رحمت به مار غاشیه و سرب مذاب. دنداندرد ورای همه اینهاست. بوسههای من نثار […]
نگاهی به مجموعهداستان «جایی به نام تاماساکو» سلام کتاب – ۸۸ (اگر دستت در را لمس کند)
در همهجای دنیا هرازگاه ستارههایی که در رشتهای شناختهشدهاند، در رشتهای دیگر هم دست به فعالیت میزنند. این، اتفاق نادری نیست. در ایران هم بهخصوص در سالهای اخیر چند باری این اتفاق افتاده و کلی هم سروصدا کرده و موافقها و مخالفهایی هم داشته: عباس کیارستمی «حافظ» و «سعدی» درآورده، رضا کیانیان و هدیه […]
اندر احوالات یک مدرس – ۹ (هوا آلوده است)
هوا آلوده است، بسیار آلوده. خاکستری -تا چشم کار میکند- کش میآید. مقامات رسمی محدودیتها را بیشتر کردهاند. تردد اتوموبیلهای بدون مجوز، به لحاظ کمی در حدود نیمی از خیابانهای شهر و از نظر کیفی در بخش اعظم شهر ممنوع اعلام شده؛ بی هیچ پرسش و پاسخی، یک منع قانونی بهتماممعنا، که گریبان من را […]
مدایح بیصله ۱ / این مدرنیزاسیون علمگرا
توضیح پیش از متن: امیدوارم این «مدایح بیصله» باعث رنجشخاطر اشخاص حقیقی و حقوقی نشود. میخواهم در این یادداشتها اصناف و کَسان را خطاب قرار دهم و بابت کارهایی که کردهاند، میکنند و حتی بویش میآید که خواهند کرد، ازشان تشکر کنم. میدانم که صلهای در کار نیست برای این مدایح، امیدوارم تمشیتی هم گریبان […]
نگاهی به داستان بلند «ملکوت» به بهانه سالمرگ نویسندهاش سلام کتاب – ۸۷ (اگر زندگی کلاف نخی باشد)
به تقویم اگر بخواهیم استناد کنیم، فردا، دوازدهم آذر، سالمرگ بهرام صادقی (۱۳۶۳ – ۱۳۱۵) است. اما این هم هست که هوشنگ گلشیری در ابتدای مقاله «نویسنده ملکوت، همچنان در میان ما»یش این نوید را میدهد که: «با کمال شعف به اطلاع دوستان و آشنایان میرساند که بهرام صادقی زنده است. بله، زنده و […]
- « صفحه قبلی
- 1
- …
- 39
- 40
- 41
- 42
- 43
- …
- 52
- صفحه بعد »