شانس است دیگر، آدم نداشته باشد، ندارد. کاریش هم نمیشود کرد. من که بیشترِ هشتساله گذشته را در ایران گذرانده بودم، درست باید این ششماهه گذشته را خارج از ایران سپری میکردم؛ شش ماهی که راستیراستی درخشان بوده و در تاریخ ثبت خواهد شد. مهمترین اتفاق این چندماهه -شکی تویش نیست- انتخابات ریاستجمهوری بود. هوشمندی […]
ساید استوری ۱۵ / دیگر قرار نیست مشک خودش ببوید
تا همین چند سال بازرگانان ایرانی وقتی میخواستند زعفران یا پسته یا هر محصول ایرانی ارزشمند دیگری را صادر کنند، ابزارشان گونی بود. بله، از گونی استفاده میکردند. زعفرانی را که هر مثقالش کلی قیمت داشت و هنوز هم دارد، توی گونی میکردند و میفرستادند اینور و آنور. زعفران ایران به آنجاها که میرسید میرفت […]
ساید استوری ۱۴ / وقتی ما خانه نداریم
«سانسور را بردارید، خودمان پاسخگو هستیم». این عنوان نامهای است که روز شنبه با امضای ۲۱۴ نفر از نویسندهها، شاعرها و مترجمهای ایرانی منتشر شد. روز یکشنبه بسیاری از روزنامههای صبح متن کامل نامه و اسامی امضاکنندگان آن را منتشر کردند و ظهر یکشنبه نشده، یکی از خبرگزاریها متنی را در نقد و نکوهش این […]
ساید استوری ۱۳ / بهترین خبر همین حضور توست
خبرهای خوب که این روزها -گوش شیطان کر- کم نیست. از این خبرهای خوب، یکی هم این است که عنقریب دکههای مطبوعاتی با نامها و روزنامههایی جدید زینت خواهند شد؛ نامها و روزنامههایی که بعضیشان را برای اولین بار خواهیم دید و بعضی دیگرشان را سالهای پیش هم دیدهایم و چند سالی را در محاق […]
ساید استوری ۱۲ / نویسنده شدن یا داستان نوشتن؟
فرد شاو -نویسنده و مدرس داستاننویسی- در مقاله «نویسنده هرگز تسلیم نمیشود»، میگوید: «چرا بعضیها نویسندگی را رها میکنند، درحالیکه زمانی تنها کاری بوده که میخواستهاند انجام دهند؟ من یکبار این بخت را داشتم که با ویلیام فاکنر صحبت کنم. او گفت: «از دورههای آموزش داستاننویسیت برام بگو. شاگردات میخوان داستان بنویسن یا میخوان نویسنده […]
ساید استوری ۱۱ / راستی که همهچیزمان به همهچیزمان میآید
روایت هست که روزی بعد از اینکه پیرایشگر فرنگی ناصرالدینشاه قاجار سروصورتش را صفا و سبیلش را تاب داده، شاه ایستاده جلوی آینه قدی و نگاهی به سرتاپای خودش انداخته و گفته: «راستی که همهچیزمان به همهچیزمان میآید.» این جمله در تاریخ مانده و دستبهدست گشته تا به ما رسیده. امروز که آدم نگاهی به […]
ساید استوری ۱۰ / اردوگاه کار اجباری بوخنوالد
دوست منتقدی چند روز پیش روی صفحه شخصیاش در فیسبوک نوشته بود برای کتابی ششهزار تومان پول داده و تنها پنج شش صفحه بیشتر از آن را نتوانسته بخواند. نوشته بود عصبانی است و تنها برای حرمت کلام و کلمه است که کتاب را پرت نمیکند سهکنج اتاق. نمیدانم او درباره کدام کتاب داشت حرف […]
ساید استوری ۹ / اثر ادبی یا کلکسیون بهاره بنتون
خوب است که آدم اول یک سوزن به خودش بزند، بعد جوالدوزش را حواله این و آن کند. چند روز پیش دوست روزنامهنگاری برایم یک نظرسنجی چندسؤاله برایم ارسال کرد. این بماند که هنوز جواب سوالهایش را ندادهام، اما ذهنم مدام درگیر سوالهایش بوده است. سوال اولیاش درباره علت یا علتهای سرانه پایین مطالعه در […]
ساید استوری ۸ / عموممیزی، بله، خودکار قرمزی، بله…
یک لطیفهای بود قدیمها، میگفتند یک بابایی هر روز میرفته امامزاده مجاور میشده تضرع میکرده. یک روز یکی بهش میگوید: «تو چی میگی به آقا؟ هر روز اینجایی…» طرف میگوید: «دارم بهش میگم یه کاری کنه تو قرعهکشی ارمغان بهزیستی برنده شم.» اولی میگوید: «امروز برندههای این هفته رو اعلام کردن. شماره کارتت چیه؟» او […]