نویسنده که کتاب نمیخواند. اصلاً اسمش رویش است: نویسنده. خواننده که نیست. آنهایی که میگویند: «ایراد بیشترِ نویسندههای امروز ایران اینه که کتاب نمیخونن…» معلوم است دلشان میخواهد در این حوزه هم مانند سایر حوزهها موازیکاری بشود و نویسندهها در کار خوانندهها دخالت کنند. نویسنده باید بنشیند فقط، و بنویسد. درستش این است. فقط بد […]
مدایح بیصله ۴ / دانشگاههای متحرک، اساتید سیار
«تو گرما، تو سرما، تو برف، بارون، آفتاب، شب، روز، عید، وقت، بیوقت، باس دنده صدتایهغاز جا بزنم، آخرشم این و اون بدمون رو میگن لاکردارا. آدم دلخور میشه خب.» (از گفتوگوهای یک رانندهتاکسی) حق دارید. واقعاً حق دارید. میگویند «خدا نکنه نم بارونی تُکِ برفی چیزی بزنه. دیگه مگه تاکسی گیر مییاد؟ گیرم هم […]
مدایح بیصله ۳ / میوههای بیقیمت
انگور، انجیر، انار… مگر میشود قیمت گذاشت روی چنین میوههایی که نسبشان میرسد به بهشت و امروز روی زمین هم برای اینکه برسند مثلاً به پایتخت، باید از چندین و چند شهر و بنگاه و میدان میوه عبور کنند؟ الحق که این سفر دور و دراز بیقیمتشان میکند و باز شمایید که باید چک و […]
مدایح بیصله ۲ / خندههای مفتی
فدای آقای دکتر. مخلص خانم دکتر. دنداندرد بدترین عذابی است که بدبختترین و بختبرگشتهترین آدمها ممکن است در زندگیاش با آن روبهرو شود. از شما که پنهان نیست -ما که ندیدهایم هنوز- اما علیرغم این چیزهایی که راویها گفتهاند، بازهم صد رحمت به مار غاشیه و سرب مذاب. دنداندرد ورای همه اینهاست. بوسههای من نثار […]
مدایح بیصله ۱ / این مدرنیزاسیون علمگرا
توضیح پیش از متن: امیدوارم این «مدایح بیصله» باعث رنجشخاطر اشخاص حقیقی و حقوقی نشود. میخواهم در این یادداشتها اصناف و کَسان را خطاب قرار دهم و بابت کارهایی که کردهاند، میکنند و حتی بویش میآید که خواهند کرد، ازشان تشکر کنم. میدانم که صلهای در کار نیست برای این مدایح، امیدوارم تمشیتی هم گریبان […]