کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

ادیسه‌‌ای بی‌‌قایق

8 آگوست 2021

نویسنده: سمیه‌سادات نوری
جمع‌خوانی داستان کوتاه «داش‌آکل»، نوشته‌ی صادق هدایت


مرام و مسلک هر قوم درطول تاریخ، فرقه و گروهی را درنهایتِ خوی بدی و خوبی آن فرهنگ قرار می‌‌دهد: ژاپنی‌‌ها سامورایی‌‌ها را دارند که یاکوزا هم می‌‌شوند، اروپایی‌‌ها شوالیه‌‌ها را دارند که رویه‌‌ی تاریک‌شان را بارها در کتاب‌‌ها خوانده‌‌ایم و در فیلم‌‌ها دیده‌‌ایم و… ایران هم پهلوانان، عیاران و بعدتر لوطی‌‌ها و جاهل‌‌ها را دارد؛ آدم‌هایی با مرام و مسلکی که قرن‌‌ها و هزاره‌‌ها وجود داشته و در روایت شاهنامه به اوج می‌‌رسد و بعد کم‌‌کم آب می‌‌رود از عیاری به لوطیگیری و از آن به جاهلی و بعد به هیچ تبدیل می‌‌شود. داستان «داش‌آکل» اثر صادق هدایت هم، روایت زمانِ مرزی میان جهان لوطی‌‌ها و جاهل‌‌هاست. این داستان در سال ۱۳۱۱ در مجموعه‌ی «سه قطره خون» منتشر شده؛ مجموعه‌‌ای که چندتایی از بهترین کارهای هدایت در آن است.
نام داستان «داش‌آکل» از شخصیت اصلی آن گرفته شده؛ لوطی‌‌‌‌ای بی‌‌رقیب که سر گذر می‌‌نشیند و راه می‌‌بندد، اما مرام و مسلکش پهلوانی است. راوی حتی اشاره‌‌ای می‌‌کند به پوریای ولی که در فرهنگ عامه‌‌ی ایران، مرام پهلوانی‌‌اش معروف است. اما داش‌آکل پهلوان نیست؛ قمه‌‌کش و اهل انواع رفتارهایی ا‌‌ست که در زمانه‌‌ی خود خلاف عرف به حساب می‌‌آمده. تمام این ریخت‌وپاش‌‌ها را هم از ارثیه‌‌ی پدری‌‌اش دارد. جایگاه او در شهر تثبیت‌شده است و رقیبی ندارد. هرچند دشمنی مانند کاکارستم دارد، این معدوددشمن‌ها آن‌قدر ازنظر جایگاه پایین‌‌ترند که خطری برای او به شمار نمی‌‌آیند. پس داش‌آکل در جایگاه امن و مقتدرانه‌‌ی خود در جهان داستانی است، اما چیزی این جایگاه را بر هم می‌‌زند و گره اولیه‌ی داستان را می‌‌سازد؛ چیزی که به‌زودی از راه می‌‌رسد. حاجی‌صمد، بازاری بزرگ و معتبر شهر، در بستر مرگ است و در حضور معتمدان و امام‌جمعه‌‌ی شهر، داش‌آکل را وصی خود و قیم خانواده‌‌اش می‌‌کند. داش‌آکل باهوش است و شرایط را خوب می‌‌شناسد. در مرام و مسلک او قواعد زیادی هست، حرف مُرده نباید روی زمین بماند و اجرای وصیت واجب و امانت‌‌داری شرط لوطیگری‌‌ است. پس هرچند نارضایتی‌‌اش را به زبان می‌‌آورد، اما مسئولیت را می‌‌پذیرد.
این‌‌جاست که اولین حادثه‌‌ی مهم داستان اتفاق می‌افتد. شخصیت اصلی از جهان امن خود خارج می‌‌شود و طرح سفر قهرمانی داستان شکل می‌‌گیرد؛ سفری ادیسه‌‌وار از جهان امن به فضایی ناشناخته. حاجی‌صمد در این داستان نقش آن پیر و خردمندی را دارد که شخصیت اصلی را راهی سفر می‌‌کند. در این مسیر و در همان ابتدای آشنایی با خانواده‌‌ی متوفی، داش‌آکل عاشق مرجان، دختر خانواده، می‌‌شود. حالا این عشق نیرویی است که داش‌آکل را در این سفر قهرمانی استوار و ثابت‌قدم نگه‌‌ می‌‌دارد. او که تا قبل از این به اموال ارثیه‌‌ی خود توجهی نداشته، حالا تمام هم‌وغم خود را برای حفظ و افزایش اموال متوفی می‌‌گذارد. شخصیت اصلی در رتق‌وفتق گره اولیه‌ی داستان موفق است، اما آنچه او را در این سفر ادیسه‌‌وارش دچار کشمکش می‌‌کند، گره دوم داستان، یا همان عشق به مرجان است. در آن فضای ساکن اولیه، داش‌آکل دشمنی مانند کاکارستم داشت، اما در این سفر قهرمانی که او را از لوطی به حامی و از آن به پهلوان تبدیل می‌‌کند، او مانع بیرونی ندارد؛ موانع درونی‌‌اند. برای لوطی از هرچه واجب‌‌تر، مرام و مسلک اوست و در مسلک او امانت‌‌داری شرط است. همان نیروی عرفی و اخلاقی درونی که باعث پذیرفتن این مسئولیت شده، مانع از آن است که داش‌آکل عشق خود را به مرجان که بسیار هم از او کوچک‌تر است، ابراز کند. او تمام عشق خود را در مسئولیت‌‌پذیری جمع کرده و به امورات زندگی آن‌‌ها رسیدگی می‌‌کند. داش‌آکل در این سفر قهرمانی، دشمنی جز افکار خود ندارد. همین است که داستان را به‌سمت‌‌وسوی داستانی مدرن می‌‌برد؛ این کشمکش انسان با افکار، نیات و درونیات. سفر قهرمانی به درون خود و تحول شخصیتی که در داش‌آکل می‌‌بینیم به او رویه‌‌ای انسانی و به داستان سویه‌‌ای مدرن می‌‌دهد.
در این تحول داستانی که نتیجه‌‌اش تبدیل داش‌آکل از لوطی‌‌ای رها و بی‌قیدوبند به مردی پایبند به تعهدات است، هدایت نشانه‌‌ای در داستان گذاشته که کمابیش در تمام پژوهش‌‌هایی که روی این داستان انجام شده، مورد توجه قرار گرفته: در ابتدای داستان که داش‌آکل تازه خبر فوت حاجی‌صمد را شنیده، قبل از حرکت به‌سمت خانه‌‌ی او، قفس پرنده‌‌اش را به شاگرد قهوه‌‌چی می‌‌دهد. پرنده‌‌ کرک است. هرچند در مناطقی این نام برای ماکیان خانگی استفاده می‌‌شود، اما در محیطی که هدایت از آن نوشته، منظور بلدرچین یا به‌نام محلی، بد‌‌بده است. کرک پرنده‌‌ای نیست که در قفس نگهش دارند و پرنده‌ی دشت و صحراست؛ ازطرفی‌دیگر، بعدتر وقتی داش‌آکل در سفر قهرمانی خود قرار می‌‌گیرد، همدم و هم‌‌صحبتش یک طوطی‌‌ است؛ پرنده‌‌ای که به‌راحتی در قفس زندگی می‌‌کند و هرچه به او می‌‌گویند، تکرار می‌‌کند. طوطی به تقلید معروف است. این تغییر پرنده، در واقع تغییر درونیات داش‌آکل را نشان می‌‌دهد: او از روحیه‌‌ای سرکش به زندگی‌‌ای طبق قواعد و حساب‌وکتاب تن می‌‌دهد.
پس از این‌‌ها داستان به انتها نزدیک می‌‌شود. مرجان ازدواج می‌‌کند و داش‌آکل مال‌واموال حاجی‌صمد را بهتر از آنچه تحویل گرفته، به امام‌جمعه‌‌ی شهر برمی‌گرداند. در این طرح سفر ادیسه‌‌ای، امام‌جمعه نقش ناظر سفر را دارد؛ کسی است که در زمان گره‌افکنی و گره‌گشایی در گره اولیه‌ی داستان حاضر است، اما جز حساب گرفتن از شخصیت اصلی و اطمینان از انجام امور کاری ندارد؛ پس امام‌جمعه در کنار وجدان شخصیت دو ناظر این سفر هستند؛ یکی درونی و یکی بیرونی. داش‌آکل پس از این ماجرا به خانه‌‌ی یهودیِ مشروب‌فروش شهر می‌‌رود. تأکید هدایت بر مذهب مشروب‌فروش علاوه‌بر آن‌که از محیط و فضای شهر شیراز و باورهای مذهبی و عرفی حکایت دارد، نشانه‌‌ای از غریبه بودن اوست؛ باقی اهالی شهر یا دوستند یا دشمن و یا بخشی از این سفر، اما یهودی مشروب‌فروش همیشه در کنار است و گذر ایام را یادآور می‌‌شود. او جزیره‌‌ای مه‌‌آلود در این سفر قهرمانی ‌‌است که فراموشی دل‌فریبی می‌‌آورد و دستی هم در مرگ داش‌آکل دارد و پایان سفر را رقم می‌‌زند. این پایان اما نافرجام نیست. داش‌آکل که حالا به گذر سابق خود برگشته، درحین مستی با کاکارستم درگیر می‌‌شود، با خنجر خودش از او زخم می‌‌خورد و همین زخم کمی بعدتر او را می‌‌کشد.
ادیسه‌‌ی داستانِ هدایت هردو گره داستان را می‌‌گشاید، سفر را به پایان می‌‌رساند و به خانه برمی‌‌گردد. گره اول را با رسیدگی به امور حاجی‌صمد و بازگشت به گذر تمام می‌‌کند، سفر دوم را که غلبه بر وسوسه‌‌ی عشق و پایبندی به مرام و مسلک‌‌ پهلوانی ا‌‌ست، با ابراز نکردن عشق به مرجان و انجام امور ازدواج او، چنانچه وظیفه‌‌ی حامی ‌‌است. به‌این‌ترتیب حالا دیگر داش‌آکل آن فرد سابق نیست. در زمانه‌‌ای که روح پهلوانی درحال مرگ است و از آن بزرگی، فقط لوطی‌مسلکی مانده که همان هم کم‌‌کم جای خود را به جاهلی می‌‌دهد، داش‌آکل پهلوانِ جهان خود می‌‌ماند؛ و به‌این‌ترتیب مرگ برای او شکست نیست، مرگ فقط پایان سفر است؛ سفری قهرمانی به‌نام زندگی.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, داش‌آکل - صادق هدایت, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, داش‌آکل, صادق هدایت, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد