کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

می‌خواهد بداند چرا

10 فوریه 2024

نویسنده: الهه روحی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «می‌خواهم بدانم چرا1»، نوشته‌ی شروود اندرسن2


بیایید تصور کنیم پسر نوجوان داستان دوستانش، هَنْلی تِرْنِرْ، هِنْری رایْبَک و تام تومبِرْتون را وسوسه نکرده بود تا به ساراتوگا بروند، هرگز سوار قطار نشده بود و مصیبت‌های بالا رفتن از قطار‌های باری را نکشیده بود و آبشار نیاگارا را ندیده بود و یا جِری تیلفورد را دنبال نکرده بود. آیا باز هم این چرا برایش پیش می‌آمد؟ آیا می‌توانست در دنیای کودکی خود شاد بماند و از اسب‌ها لذت ببرد؟
واقعیت این است که شروود اندرسن مانند نویسنده‌ی هم‌دوره‌ی خودش، جیمز جویس، دست مخاطب را می‌گیرد و با روایت داستان راوی نوجوانش، به‌صورت اول‌شخص، سفر از کودکی به بزرگ‌سالی را شرح می‌دهد. برای هر دو راوی لحظه‌ای پیش می‌آید که بعد از گذشتن مدت‌ها هنوز اثرش باقی است و آن اتفاق، آن اپیفینی چیزی نیست جز بلوغ.
داستان«می‌خواهم بدانم چرا» با شرح حال‌و‌هوای پسرک و شهر‌ش، بِکِرْزْویل، علاقه‌ای را که به اسب و مسابقه‌های سوارکاری دارد باور‌پذیر می‌کند. زندگی او خلاصه می‌شود در علاقه و شیفتگی‌اش به اسب‌ها. او می‌گوید: «دلم می‌خواهد کاکا‌سیا باشم»، چراکه آن‌ها مهتر و نزدیک‌تر به اسب‌ها هستند و ازنظر او حتی آدم‌های بهتری. بااین‌که می‌داند سیاه‌پوست‌ها ازلحاظ اجتماعی مقام پایین‌تری دارند، ولی کشته‌مرده‌ی اسب‌هاست، نمی‌شود کاری‌اش کرد. او حتی از خواب و استراحتش زده و با شب‌کاری در زمستان و روز‌های یکشنبه در بقالی ایناک مایِرْ پولی به دست آورده است. بعد بدون این‌که به بزرگ‌تر‌هایش خبر بدهد با سه نفر از دوست‌هایش راهی ساراتوگا می‌شود؛ جایی که بعضی از مرد‌های کِنتوکی، آن‌هایی که بیشتر اهل ورزشند، می‌رفته‌اند و او حسرت‌شان را می‌خورده.
اگر به رفتاری که از پسر می‌خوانیم دقت کنیم، متوجه می‌شویم اندرسن حدود صد سال پیش چه خوب شرح خصوصیت دوران نوجوانی را می‌دهد؛ دوران هیجان‌ها و شیفتگی‌ها، تمایل به استقلال و گذراندن زمان با هم‌سن‌و‌سال‌ها. داستان جلو می‌رود و ما همراه با نوجوان با چرا‌هایی رو‌به‌رو می‌شویم؛ چرا‌هایی که به خواننده نشان می‌دهد راوی ما دارد کودکی را ترک می‌کند و وارد دنیای بزرگ‌سال‌ها می‌شود.
راوی داستان آدمی چشم‌و‌گوش‌بسته نیست. فساد را دیده و فاحشه‌خانه را می‌شناسد. حرف‌هایی که آن‌جا رد‌و‌بدل می‌شود به گوشش خورده؛ «از آن حرف‌هایی که بچه‌ها توی زمستان دور‌و‌بر انبار علوفه‌ی اسب، تو شهری مثل بکرزویل می‌شنوند، اما وقتی زن‌ها دور هم جمع باشند از دهن‌شان بیرون نمی‌آید.» پس چیزی که باعث تعجب راوی می‌شود مواجه‌اش با فساد نیست؛ مواجه‌اش با ذات انسان‌هاست. او وقتی تعجب می‌کند که جِری تیلفورد را در آن حالت می‌ببیند؛ کسی که زندگی‌اش را وقف اسب‌ها کرده؛ مردی که در روز مسابقه، کنار پیست، جایی که فلق آماده است تا مسابقه را برنده شود، در یک مکاشفه، در یک لحظه‌ی نورانی، توانسته اعماق قلبش را ببیند. آن‌قدر به او نزدیک شده که فکر می‌کرده حتی از پدرش هم بیشتر دوستش دارد. او چطور می‌تواند در آن مکان باشد؟ چطور می‌تواند با همان نگاهی به آن زن خیره شود که به فلق، آن موجود پاک و آسمانی که نه تکبر دارد و نه فخر می‌فروشد، نگاه می‌کرده؟
بعد از این ماجرا پسر هنوز به میدان اسب‌دوانی می‌رود، فلق و بلند‌گام و کره‌اسب جدیدی به‌نام گوش‌خراش را می‌بیند، ولی دیگر هوا برای او آن بووعطر را ندارد. او از دنیای پاک و سفید کودکی بیرون آمده، وارد دنیای خاکستری بزرگ‌ها شده. سری توی سر‌ها درآورده، اما هنوز قواعد این دنیا را درک نمی‌کند. او هنوز می‌خواهد بداند: «چرا؟»


1. I Want to Know (1921).
2. Sherwood Anderson (1876-1941).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, می‌خواهم بدانم چرا - شروود اندرسن دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, شروود اندرسن, کارگاه داستان‌نویسی, می‌خواهم بدانم چرا

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد